۱۳۹۰/۲/۲۳

دو تاکتيک سوسيال دمکراسى در انقلاب دمکراتيک(*)
پيشگفتار
در لحظه انقلاب تعقيب حوادثى که براى ارزيابى شعارهاى تاکتيکى حزب انقلابى بميزانى بس شگرف مدارک جديد بدست ميدهد کارى است بس دشوار. اين رساله قبل از حوادث اُدسا نوشته شده است(1) ما در"پرولتاریا"(2) شماره ٩، مقاله "انقلاب ميآموزد" متذکر شديم که اين حوادث حتى آن سوسيال دمکراتهايى را هم که تئورى قيام-پروسه را وضع نموده و ترويج ايده مربوط به حکومت انقلابى موقت را نفى ميکردند مجبور نمود عملا بجانب مخالفين خود گرويده يا شروع بگرويدن نمايند. انقلاب مسلّما با چنان سرعت و چنان عمقى تعليم ميدهد که در دوره‌هاى مسالمت‌آميز تکامل سياسى، غير قابل تصور بنظر ميرسد. و آنچه بخصوص اهميت دارد اين است که انقلاب نه فقط به رهبران، بلکه به توده‌ها نيز تعليم ميدهد.جاى هيچگونه ترديد نيست که انقلاب به توده‌هاى کارگر روسيه سوسيال دمکراتيسم را خواهد آموخت. انقلاب، با نشان دادن طبيعت واقعى طبقات گوناگون جامعه، با نشان دادن اين که دمکراسى ما جنبه بورژوايى دارد و با نشان دادن تمايلات واقعى دهقانان که انقلابى بودن آنها روح بورژوا دمکراتيک داشته ولى آنچه را که در ضمير خود نهفته دارند ايده "سوسياليزه کردن" نبوده بلکه ايده مبارزه طبقاتى جديدى بين بورژوازى دهقانى و پرولتارياى ده است، - برنامه و تاکتيک سوسيال دمکراسى را در عمل تأييد خواهد کرد. انقلاب بر تمام توهّمات کهنه نارُدنيک‌هاى سابق که مثلا در طرح برنامه "حزب سوسياليست-رولوسيونرها" و در مسأله تکامل سرمايه‌دارى در روسيه و در مسأله دمکراتيسم "جامعه" ما و در مسأله اهميت پيروزى کامل قيام دهقانان با وضوح کامل خودنمايى ميکند، بيرحمانه و بطرزى قطعى قلم بطلان خواهد کشيد. انقلاب براى اولين بار طبقات گوناگون را تعميد سياسى واقعى خواهد داد. اين طبقات با سيماى سياسى مشخصى از انقلاب خارج ميشوند زيرا خود را نه فقط بوسيله برنامه‌ها و شعارهاى تاکتيکى ايدئولوگهاى خود، بلکه ضمن عمليات آشکار سياسى توده‌ها نيز نشان خواهند داد.
شکى نيست که انقلاب، ما و توده‌هاى مردم را تعليم خواهد داد. ولى مسأله‌اى که اکنون در مقابل حزب رزمنده سياسى قرار دارد اين است که آيا ما خواهيم توانست چيزى به انقلاب بياموزيم؟ آيا ما خواهيم توانست از صحّت آموزش سوسيال دمکراتيک خود و از ارتباط خود با يگانه طبقه تا به آخر انقلابى يعنى پرولتاريا استفاده نماييم، تا مُهر و نشان پرولترى به انقلاب بزنيم، و انقلاب را نه در گفتار بلکه در کردار به پيروزى قطعى و واقعى برسانيم و نا استوارى، نيمه کارى و خيانت بورژوازى دمکرات را فلج گذاريم؟ ما بايد تمام مساعى خود را متوجه اين هدف سازيم. و اما حصول آن از طرفى منوط است به صحت ارزيابى ما از موقعيت سياسى و درستى شعارهاى تاکتيکى ما و از طرف ديگر به پشتيبانى نيروى مبارز عملا موجودِ توده‌هاى کارگر از اين شعارها، کار عادى و روزمرّه و جارى کليه سازمانها و گروههاى حزب ما يعنى کار ترويج (پروپاگاند)، تبليغ (آژيتاسيون) و سازماندهى، تماما متوجه تحکيم و توسعه روابط با توده‌ها گرديده است. اين کار همواره ضرورى است ولى در لحظه انقلاب کمتر از هر موقع ديگر ميتوان آن را کافى دانست. در اين لحظه طبقه کارگر را بطور غريزى شور قيام آشکار انقلابى فراميگيرد و ما بايد بتوانيم وظايف اين قيام را صحيحا معيّن نماييم تا بعد موجبات آشنايى با اين وظايف و شيوه درک آنها را در مقياسى حتى‌المقدور وسيعتر فراهم سازيم. نبايد فراموش کرد که اکنون در پسِ پرده بدبينى متداول نسبت به رابطه ما با توده، چه بسا ايده‌هاى بورژوايى در خصوص نقش پرولتاريا در انقلاب نهفته است. يقين است که ما هنوز بايد براى تربيت و تشکل طبقه کارگر بسيار و بسيار کار کنيم. ولى اکنون تمام مطلب بر سر اين است که مرکز ثقل عمده سياسى اين تربيت و اين تشکل در کجا بايد قرار گيرد؟ در اتحاديه‌ها و جمعيتهاى علنى يا در قيام مسلحانه و در کار ايجاد يک ارتش انقلابى و حکومت انقلابى؟ چه در اين و چه در ديگرى، طبقه کارگر تربيت و متشکل ميگردد. هم اين و هم آن ديگرى البته ضرورى است، ليکن اکنون، در انقلاب فعلى تمام مسأله در اين است که مرکز ثقل تربيت و تشکل طبقه کارگر در کجا قرار خواهد گرفت، در اولى يا در دومى؟ فرجام انقلاب منوط به آن است که آيا طبقه کارگر نقش همدست بورژوازى را بازى خواهد کرد، همدستى که از لحاظ نيروى تعرض عليه حکومت مطلقه، توانا ولى از لحاظ سياسى ناتوان است يا اينکه نقش رهبر انقلاب توده‌اى را. نمايندگان آگاه بورژوازى بخوبى اين موضوع را درک ميکنند. و به همين جهت است که آسواباژدنيه(3) نظريات آکيموفى يعنى "اکونوميسم(4) در سوسيال دمکراسى را که در شرايط کنونى براى اتحاديه‌ها و جمعيتهاى علنى اهميت درجه اول قائل است، ميستايد. و نيز به همين جهت است که آقاى استرووه تمايلات اصولى آکيموفى را درخط مشى ايسکراى نو تهنيت ميگويد (در شماره ٧٢ آسواباژدنيه). به همين جهت است که او با خشم و غضب تمام به محدوديت منفور انقلابى تصميمات کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه می تازد.
شعارهاى تاکتيکى صحيح سوسيال دمکراسى، اکنون براى رهبرى توده‌ها داراى اهميت ويژه‌اى است. در زمان انقلاب هيچ چيز خطرناکتر از اين نيست که از اهميت شعارهاى تاکتيکى از لحاظ اصولى دقيق، کاسته شود. مثلا ايسکرا(5) در شماره ١٠٤ عملا جانب مخالفين خود در سوسيال دمکراسى را ميگيرد ولى در عين حال درباره اهميت شعارها و تصميمات تاکتيکى که در پيشاپيش زندگى حرکت ميکنند و نشان‌دهنده راهى هستند که جنبش با يک سلسله عدم موفقيتها و اشتباهات و غيره ميپيمايد، با بى‌اعتنايى سخن ميگويد. و حال آنکه تدوين تصميمات تاکتيکى صحيح براى حزبى که ميخواهد پرولتاريا را طبق روح و اصول دقيق مارکسيسم رهبرى نمايد نه اينکه فقط به دنبال حوادث گام بردارد حائز نهايت اهميت است. قطعنامه‌هاى کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه و کنفرانس قسمت منشعب شده حزب(6)دقيقترين، سنجيده‌ترين و کاملترين بيان نظرات تاکتيکى را بدست ما ميدهد که بطور تصادفى بتوسط چند نويسنده اظهار نشده، بلکه به تصويب نمايندگان مسئول پرولتارياى سوسيال دمکرات رسيده است. حزب ما در پيشاپيش تمام احزاب ديگر گام برميدارد، زيرا داراى برنامه دقيقى است که همه آن را تصويب کرده‌اند.حزب ما برخلاف اپوتونيسم بورژوا دمکراتهاى آسواباژدنيه وعبارت‌پردازى انقلابى‌مآبانه سوسياليست-رولوسيونرها که فقط در موقع انقلاب به صِرافت "طرح" برنامه افتاده‌اند و براى اولين با اين مسأله را مطرح مينمايند که آيا انقلابى که در مقابل چشم آنها بوقوع ميپيوندد بورژوايى است يا نه، بايد در امر مراعات شديد قطعنامه‌هاى تاکتيکى خود نيز براى احزاب ديگر نمونه باشد.به همين جهت است که ما مطالعه دقيق قطعنامه‌هاى تاکتيکى کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه و کنفرانس و تعيين انحرافاتى را که در آنها از اصول مارکسيسم شده است و درک وظايف مشخص پرولتارياى سوسيال دمکرات را در انقلاب دمکراتيک، از اهم وظايف سوسيال دمکراسى انقلابى ميشماريم. رساله حاضر به همين منظور هم اختصاص داده شده است. وارسى تاکتيک ما از نقطه نظر اصول مارکسيسم و درسهاى انقلاب براى آن کسانى هم که ميخواهند موجبات وحدت تاکتيک را بمثابه پايه وحدت کامل آينده تمام حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه عملا فراهم نمايند و نميخواهند تنها به دادن پند و اندرز اکتفا ورزند ضرورى است.
ن. لنين
ژوئيه سال ١٩٠٥
_____________________________
زيرنويسها و توضيحات
(1) منظور قيام رزمناور "پرنس پوتمکين" است. ( يادداشت لنين در چاپ سال ١٩٠٧)
(2) در کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه (لندن، ماه مه ١٩٠٥) فقط بلشويکها و در "کنفرانس" (ژنو در همان تاريخ) فقط منشويکها شرکت کردند. در اين رساله منشويکها غالبا "نوايسکرايى‌ها" ناميده ميشوند، و علت اين تسميه آن است که آنها، ضمن ادامه انتشار ايسکرا، با زبان همفکر آنزمان خود تروتسکى اعلام نمودند که که بين ايسکراى قديم و نو ورطه عميقى وجود دارد. (توضيح لنين در چاپ سال ١٩٠٧. هـ.ت.(
(*) کتاب "دو تاکتيک سوسيال دمکراسى در انقلاب دمکراتيک" در ماه ژوئن-ژوئيه سال ١٩٠٥ در ژنو توسط لنين به رشته تحرير درآمد. اين کتاب در پايان ژوئيه سال ١٩٠٥ توسط کميته مرکزى حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه (ح.ک.س.د.ر) در ژنو چاپ و انتشار يافت. در همين سال اين کتاب دو بار در روسيه با تيراژ ١٠ هزار نسخه تجديد چاپ شد، يک بار از طرف کميته مرکزى، و يک بار از طرف کميته مسکو ح.ک.س.د.ر.
اين کتاب در سراسر کشور يعنى در سنت پترزبورگ، مسکو، غازان، تفليس، باکو و ساير شهرها بطور غير علنى پخش شد. پليس هنگام بازداشت و تفتيش افراد اغلب اوقات ده نسخه يا بيشتر از اين کتاب نزد آنها مييافت. در ١٩ فوريه سال ١٩٠٧ اداره مطبوعات پترزبورگ انتشار اين کتاب را غدغن کرد. در ٢٢ دسامبر همان سال دادگاه شهر پترزبورگ تصويبنامه‌اى درباره از بين بردن اين کتاب صادر کرد.
لنين در سال ١٩٠٧ "دو تاکتيک" را باضافه تبصره‌هاى جديدى، در مجموعه موسوم به "طى دوازده سال" منتشر کرد. اسناد مقدماتى مربوط به اين کتاب يعنى طرحها و مستخرجات و مقالاتى که لنين در اين باره نوشته است در جلد پنجم مجموعه آثار لنين - صفحات ٣١٥-٣٢٠ و در جلد ١٦ - صفحات ١٥١- ١٥٦ درج است.
(3) " پرولتارى" Proletary - از ١٤ (٢٧) مه تا ١٢ (٢٥) نوامبر سال ١٩٠٥ در ژنو انتشار مييافت. از اين روزنامه ٢٦ شماره منتشر شد. و. و. واروسکى، آ. و. لوناچارسکى و م. س. اولمينسکى در کارهاى هيأت تحريريه اين روزنامه شرکت دائمى داشتند. "پرولتارى" خط مشى ايسکراى قديمى لنين را تعقيب کرد و تمام خصوصيت روزنامه بلشويکى "وپريود" را حفظ نمود. لنين بيش از ٥٠ مقاله و يادداشت براى اين روزنامه نوشت. مقالاتى که لنين در روزنامه "پرولتارى" مينوشت در مطبوعات محلى بلشويکى چاپ ميشد و نيز به صورت شبنامه منتشر ميگرديد.
به فاصله کمى پس از بازگشت لنين به روسيه که با ماه نوامبر سال ١٩٠٥ مصادف بود، انتشار روزنامه "پرولتارى" قطع گرديد. دو شماره آخر اين روزنامه (٢٥ و ٢٦) تحت نظر واروسکى منتشر شد.
(4) آسواباژدنيه Osvobozhdeniye - مجله ارگان بورژوا-ليبرالها بود که در سالهاى ١٩٠٢-١٩٠٥ به سردبيرى پ. ب. استرووه هر دو هفته يکبار در خارجه انتشار مييافت. از ژانويه سال ١٩٠٤ به بعد اين مجله به ارگان سازمان ليبرالهاى سلطنت‌طلب موسوم به "سايوز آسواباژدنيه" ("انجمن آزادى") مبدل شد. اعضاى "انجمن آزادى" بعدها هسته اصلى حزب کادت را تشکيل دادند.
(5) "اکونوميسم" - نام جريانى اپورتونيستى در سوسيال دمکراسى روس بود که در پايان سالهاى ٩٠ قرن ١٩ بوجود آمد.
(6) منظور روزنامه ايسکراى نو يا ايسکراى منشويکى است. پس از کنگره دوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه، منشويکها به کمک پلخانف اداره امور ايسکرا را بدست خود گرفتند. ايسکرا از نوامبر سال ١٩٠٣، از شماره ٥٢ به بعد به ارگان منشويکى مبدل گرديد و تا اکتبر سال ١٩٠٥ منتشر ميشد.
لنين: دو تاکتيک سوسيال دمکراسى در انقلاب دمکراتيک
١
يک مسأله سياسى مبرم

مسأله دعوت مجلس مؤسسان همگانى در لحظه انقلابى که ما در آن بسر ميبريم در دستور روز قرار دارد. درباره چگونگى حل اين مسأله عقايد مختلفى وجود دارد. سه خط مشى سياسى پديد ميآيد. حکومت تزارى ضرورت دعوت نمايندگان مردم را مجاز ميشمارد ولى به هيچ وجه مايل نيست اجازه دهد که مجلس آنها همگانى و مؤسسان باشد. چنانچه اخبار روزنامه‌ها را درباره کارهاى کميسيون بوليگين

(1) قبول کنيم، مثل اين است که حکومت تزار با يک مجلس مشاوره‌اى که در شرايط عدم آزادى تبليغات و با يک مقررات انتخاباتى مشروط صنفى محدود انتخاب شود موافقت دارد. پرولتارياى انقلابى، چون سوسيال دمکراسى وى را رهبرى مينمايد، خواستار انتقال کامل قدرت حاکمه بدست مجلس مؤسسان است و براى حصول اين مقصود نه فقط در راه حق انتخابات عمومى و نه فقط در راه آزادى تام و تمام تبليغات، بلکه علاوه بر آن در راه سرنگون ساختن فورى حکومت تزارى و تعويض آن با حکومت انقلابى موقت نيز مجاهدت مينمايد، بالأخره بورژوازى ليبرال، که تمايلات خود را با زبان پيشوايان باصطلاح "حزب دمکرات مشروطه‌طلب(2) بيان مينمايد، خواستار سرنگون ساختن حکومت تزارى نيست و شعار حکومت موقت را به ميان نميکشد و براى تضمين واقعى اين موضوع که انتخاب کاملا آزاد و صحيح باشد و مجلس نمايندگان بتواند واقعا همگانى و واقعا مؤسسان باشد، اصرار نميورزد. بورژوازى ليبرال، که تنها تکيه‌گاه اجتماعى جدى خط مشى هواداران آسواباژدنيه است در ماهيت امر ميکوشد يک بند و بست حتى‌المقدور مسالمت‌آميزترى بين تزار و توده انقلابى بوجود آيد و آنهم بند و بستى که در نتيجه آن قدرت هر چه بيشتر بدست وى يعنى بورژوازى و هر چه کمتر بدست توده انقلابى يعنى پرولتاريا و دهقانان بيفتد.
چنين است وضعيت سياسى در لحظه حاضر. چنين‌اند آن سه خط مشى عمده سياسى که با سه نيروى اجتماعى روسيه معاصر مطابقت دارند. درباره اينکه چگونه هواداران آسواباژدنيه سياست نيمه‌کارى، يا به عبارت صحيحتر و ساده‌تر، سياست خائنانه و عهدشکنانه خود را نسبت به انقلاب در زير عبارات دمکرات‌مآبانه ميپوشانند، ما تاکنون چند بار در "پرولتارى" (شماره‌هاى ٤ و ٥) صحبت کرده‌ايم. حال ببينيم سوسيال دمکراتها وظايف لحظه حاضره را چگونه در نظر ميگيرند. بهترين مدارک در اين مورد دو قطعنامه‌اى است که همين چندى پيش مورد تصويب کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه و "کنفرانس" قسمت منشعب شده حزب قرار گرفته است. اين مسأله که کداميک از اين قطعنامه‌ها موقعيت سياسى را صحيحتر بحساب ميآورد و تاکتيک پرولتارياى انقلابى را صحيحتر معيّن مينمايد حائز نهايت اهميت است و هر سوسيال دمکراتى که بخواهد وظايف ترويجى (پروپاگاند) و تبليغى (آژيتاسيون) و تشکيلاتى خود را آگاهانه انجام دهد بايد ملاحظاتى را که با ماهيت اين قضيه ارتباطى ندارد بکلى کنار گذارده اين مسأله را با دقت کامل موشکافى نمايد.
منظور از تاکتيک حزب، روش سياسى آن يا بعبارت ديگر خصلت و خط مشى و شيوه‌هاى فعاليت سياسى آن است. کنگره حزب قطعنامه‌هاى تاکتيکى را به اين منظور صادر مينمايد که روش سياسى حزب بمثابه يک واحد کل را نسبت به وظايف جديد و يا نسبت به وضعيت سياسى جديد بطور دقيق معيّن نمايد. انقلابى که در روسيه آغاز شده است، يعنى جدايى کامل و قطعى و آشکار اکثريت عظيم مردم از دولت تزارى، يک چنين وضعيت جديدى را بوجود آورده است. مسأله جديد عبارت است از چگونگى شيوه‌هاى عملى دعوت مجلسى که واقعا همگانى و واقعا مؤسسان باشد (سوسيال دمکراسى از لحاظ تئورى مسأله تشکيل اين مجلس را مدتها پيش و قبل از کليه احزاب ديگر رسما در برنامه حزبى خود حل نموده است). حال که مردم از دولت جدا شده‌اند و توده به لزوم استقرار نظم جديد پى برده است، حزبى که هدف و منظور خود را سرنگون ساختن حکومت قرار داده است ناگزير بايد در فکر اين باشد که چگونه حکومتى را جايگزين حکومت قديمى که بايد سرنگون شود بنمايد مسأله جديدى در خصوص حکومت انقلابى موقت پيش ميآيد. براى اينکه جواب کاملى به اين مسأله داده شود حزب پرولتارياى آگاه بايد نکات زيرين را روشن نمايد، اولا اهميت حکومت انقلابى موقت را در انقلاب جارى و بطور کلى در تمام مبارزه پرولتاريا؛ ثانيا روش خود را نسبت به حکومت انقلابى موقت؛ ثالثا شرايط دقيق شرکت سوسيال دمکراسى را در اين حکومت؛ رابعا شرايط فشار بر اين حکومت را از پايين يعنى در صورتى که سوسيال دمکراسى در آن شرکت نداشته باشد. فقط در صورت روشن شدن کليه اين مسائل، روش سياسى حزب در اين مورد، اصولى، واضح و پا بر جا خواهد بود.
حال ببينيم قطعنامه کنگره سوم حزب کارگرى سوسيال دمکرات روسيه اين مسائل را چگونه حل مينمايد. اينک متن کامل آن:
قطعنامه مربوط به حکومت انقلابى موقت
با توجه به اينکه:
١( خواه منافع بلاواسطه پرولتاريا و خواه منافع مبارزه آن در راه رسيدن به هدفهاى نهايى سوسياليسم، آزادى سياسى حتى‌المقدور کاملتر و بالنتيجه تعويض حکومت مطلقه با جمهورى دمکراتيک را ايجاب مينمايد؛
٢) استقرار جمهورى دمکراتيک در روسيه فقط در نتيجه قيام پيروزمندانه مردم، که ارگان آن حکومت انقلابى موقت خواهد بود، امکان پذير است و اين حکومت يگانه حکومتى است که قادر است آزادى کامل تبليغات پيش از انتخاباتى را تأمين کند و مجلس مؤسسانى را که واقعا مظهر اراده مردم باشد بر اساس حق انتخاب همگانى، متساوى و مستقيم با اخذ رأى مخفى دعوت نمايد؛
٣) اين انقلاب دمکراتيک در روسيه، با وجود رژيم اجتماعى و اقتصادى فعلى آن، سلطه بورژوازى را که ناگزير در لحظه معيّن، بدون فروگذارى از هيچ اقدامى، کوشش خواهد کرد حتى‌المقدور قسمت بيشترى از پيروزيهاى دوره انقلاب را از چنگ پرولتارياى روسيه خارج سازد، ضعيف ننموده بلکه آن را تقويت مينمايد؛
کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه مقرر ميدارد:
الف) ضرورى است تصور روشنى درباره محتمل‌ترين سير انقلاب و نيز درباره اينکه در لحظه معيّنى از آن پيدايش حکومت انقلابى موقت که پرولتاريا اجراى همه خواستهاى فورى سياسى و اقتصادى برنامه (برنامه حداقل) ما را از آن طلب خواهد نمود ناگزير خواهد بود - در بين طبقه کارگر اشاعه يابد.
ب) با در نظر گرفتن تناسب قوا و عوامل ديگرى که تعيين دقيق آنها از پيش غير ممکن است شرکت نمايندگان حزب ما در حکومت انقلابى موقت بمنظور مبارزه بيرحمانه با کليه تلاشهاى ضد انقلابى و دفاع از منافع مستقل طبقه کارگر مجاز ميباشد؛
ج) شراط لازم چنين شرکتى نظارت شديد حزب بر نمايندگان خود و حفظ مداوم استقلال سوسيال دمکراسى است که انقلاب سوسياليستى کامل را هدف مساعى خويش قرار داده و به همين جهت هم دشمن آشتى ناپذير تمام احزاب بورژوازى است؛
د) اعم از اينکه شرکت سوسيال دمکراسى در حکومت انقلابى موقت ممکن باشد يا نه، بايد بمنظور حفظ و تحکيم و بسط توسعه پيروزيهاى انقلاب انديشه لزوم فشار دائمى بر حکومت موقت از طرف پرولتارياى مسلح و تحت رهبرى سوسيال دمکراسى را در بين وسيع‌ترين اقشار پرولتاريا ترويج نمود.
توضيحات هيأت تحريريه
(1) "کميسيون بوليگين" - اين کميسيون به فرمان تزار در فوريه سال ١٩٠٥ تحت رياست آ. گ. بوليگين وزير کشور تشکيل شد. اين کميسيون طرحى درباره قانون مربوط به تأسيس دوماى مشورتى دولتى و آيين‌نامه‌اى درباره انتخابات دوما تهيه نمود که با بيانيه تزار مورّخه ٦ (١٩) اوت سال ١٩٠٥ انتشار يافت. بلشويکها دوماى بوليگين را جدّاً تحريم کردند. حکومت موفق به تشکيل دوما نشد. توفان انقلاب بساط دوما را برچيد.
(2) "حزب دمکرات مشروطه‌طلب" - رجوع شود به "چه بايد کرد"، فصل سوم، بخش "افشاگرى‌هاى سياسى و پرورش روح فعاليت انقلابى".
لنين: دو تاکتيک سوسيال دمکراسى در انقلاب دمکراتيک
٢
از قطعنامه کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه درباره حکومت انقلابى موقت چه نتيجه‌اى عايد ما ميگردد؟
قطعنامه کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه همانطور که از عنوان آن معلوم است تماماً و منحصراً به مسأله حکومت انقلابى موقت اختصاص داده شده است. اين بمعنى آن است که شرکت سوسيال دمکراسى در حکومت انقلابى موقت جزئى از اين مسأله را تشکيل ميدهد. از طرف ديگر صحبت فقط بر سر حکومت انقلابى موقت است نه موضوع ديگرى؛ بنابراين در اينجا به هيچ وجه از مسأله فرضا "بکف آوردن قدرت" بطور کلى و غيره صحبت نميشود. آيا کنگره با کنار گذاردن مسأله اخير و مسائلى نظير آن کار صحيحى کرده است؟ بدون شک آرى، زيرا موقعيت سياسى روسيه ابدا چنين مسائلى را جزو مسائل روز قرار نميدهد. و حال آنکه سرنگون ساختن حکومت مطلقه و دعوت مجلس مؤسسان مسأله‌اى است که تمام مردم آن را در درجه اول اهميت قرار داده‌اند. کنگره حزب نبايد مسائلى را براى اتخاذ تصميم مطرح نمايند که فلان يا بهمان اديب بجا يا بيجا بميان کشيده است، بلکه مسائلى را بايد مطرح نمايند که به حکم شرايط زمان و بنا بر جريان عينى تکامل اجتماعى داراى اهميت جدى سياسى ميباشند.
اهميت حکومت انقلابى موقت در انقلاب فعلى و در مبارزه عمومى پرولتاريا چيست؟ قطعنامه کنگره در همان آغاز با اشاره به لزوم "آزادى سياسى حتى‌المقدور کاملتر" اين موضوع را خواه از نقطه نظر منافع بلاواسطه پرولتاريا و خواه از نقطه نظر "هدفهاى نهايى سوسياليسم" روشن مينمايد. و اما آزادى کامل سياسى همانطور که در برنامه حزبى ما اِشعار شده است، لازمه‌اش تعويض حکومت مطلقه تزار با جمهورى دمکراتيک است. تکيه روى شعار جمهورى دمکراتيک در قطعنامه کنگره به حُکم منطق و از لحاظ اصولى، ضرورى است زيرا پرولتاريا که مبارز پيشتاز راه دمکراسى تمام همّش همانا مصروف به تحصيل آزادى کامل است. بعلاوه اين عمل حالا بخصوص صلاح و بموقع است زيرا سلطنت‌طلبان يعنى حزب به اصطلاح "دمکرات" مشروطه‌طلب و يا حزب آسواباژدنيه نيز اکنون زيراى لواى "دمکراتيسم" عمل مينمايند. براى استقرار جمهورى بدون شک تشکيل مجلس نمايندگان مردم و آنهم مجلسى که حتما منتخب تمام مردم (بر اساس حق انتخاب همگانى، متساوى و مستقيم با اخذ رأى مخفى) و مؤسسان باشد ضرورى است. اين موضوع را قعطنامه کنگره در قسمت بعدى تصديق کرده است. ولى قطعنامه به اين موضوع اکتفا نميکند. براى استقرار نظم جديدى که "واقعا مظهر اراده مردم باشد" تنها دادن نام مؤسسان به مجلس کافى نيست. بايد اين مجلس قدرت و توانايى "تأسيس کردن" را نيز داشته باشد. قطعنامه کنگره با عِلم به اين موضوع به شعار ظاهرى "مجلس مؤسسان" اکتفا ننموده بلکه آنچنان شرايط مادى را به آن اضافه مينمايد که فقط در آن شرايط اين مجلس خواهد توانست وظايف خود را بطور واقعى انجام دهد. تعيين يک چنين شرايطى که در آن مجلس لفظاً مؤسسان ميتواند به مجلس عملا مؤسسان بدل شود اکيدا لازم است، زيرا بورژوازى ليبرال که نماينده آن حزب سلطنت‌طلب مشروطه خواه است، بطورى که ما بکرّات متذکر شده‌ايم، شعار مجلس مؤسسان همگانى را آشکارا تحريف مينمايد و آن را تبديل به عبارتى پوچ ميکند.
قطعنامه کنگره حاکى است که فقط حکومت انقلابى موقت، و آنهم حکومتى که ارگان قيام پيروزمندانه مردم باشد، قادر است آزادى کامل تبليغات پيش از انتخاباتى را تأمين و مجلسى را که واقعا مظهر اراده مردم باشد دعوت نمايد. آيا اين اصل صحيح است؟ کسى که بخواهد آن را نفى نمايد قطعا بايد ادعا کند که حکومت تزار ممکن است جانب ارتجاع را نگيرد، ميتواند در انتخابات بيطرف بماند و ميتواند نسبت به مظهر واقعى اراده مردم غمخوارى داشته باشد. چنين ادعايى آنقدر بيمعنى است که هيچکس علنا از آن دفاع نخواهد کرد ولى آسواباژدنيه‌اى‌هاى ما در زير لواى ليبرالى اين مطلب را بطور نهايى جا ميزنند. مجلس مؤسسان را بايد کسى دعوت نمايد؛ آزادى و صحت انتخابات را بايد کسى تأمين نمايد؛ نيرو و قدرت را بايد کسى کلا تفويض مجلس نمايد؛ فقط حکومت انقلابى که ارگان قيام است ميتواند با کمال صداقت خواستار اين موضوع باشد و از عهده آنچه که براى اجراى آن لازم است برآيد. حکومت تزار ناگزير بر ضد اين کار اقدام خواهد نمود. دولت ليبرال که با تزار بند و بست کرده باشد و اتکاء کاملش به قيام مردم نباشد نميتواند نه از روى صداقت خواستار آن باشد و نه آن را بموقع اجرا گذارد، حتى اگر در اين مورد صادقانه تمايلات را داشته باشد. بنابراين قطعنامه کنگره يگانه شعار دمکراتيک صحيح و کاملا پيگير را بدست ميدهد.
ولى چنانچه جنبه طبقاتى تحول دمکراتيک از نظر دور گردد در اين صورت ارزيابى اهميت حکومت انقلابى موقت هم ناقص و نادرست خواهد بود. از اينرو در قطعنامه اضافه ميشود که انقلاب، سلطه بورژوازى را تقويت مينمايد. اين موضوع در رژيم اجتماعى و اقتصادى فعلى يعنى سرمايه‌دارى ناگزير است. و نتيجه قوّت يافتن سلطه بورژوازى بر پرولتاريايى که تا اندازه‌اى آزادى سياسى دارد، بنوبه خود بايد ناگزير عبارت باشد از مبارزه شديد بين آنان در راه بدست آوردن قدرت و نيز عبارت باشد از تلاشهاى شديد بورژوازى براى اينکه "پيروزيهاى دوره انقلاب را از چنگ پرولتاريا خارج سازد". لذا پرولتاريا، که پيشاپيش همه و در رأس همه براى دمکراسى مبارزه ميکند، حتى لحظه‌اى هم نبايد تضادهاى جديدى را که در درورن دمکراسى بورژوازى نهفته است و نيز مبارزه جديد را فراموش نمايد.
بنابراين اهميت حکومت انقلابى موقت چه از لحاظ روش آن نسبت به مبارزه در راه آزادى و جمهورى، چه از لحاظ روش آن نسبت به مجلس مؤسسان و چه از لحاظ روش آن نسبت به تحول دمکراتيک، که زمينه را براى مبارزه جديد طبقاتى حاضر مينمايد، در قسمتى از قطعنامه که هم اکنون آن را از نظر گذرانديم کاملا ارزيابى شده است.
سپس سؤال ميشود آيا خط مشى پرولتاريا نسبت به حکومت انقلابى موقت بطور کلى، بايد چگونه باشد؟ در پاسخ اين مطلب قطعنامه کنگره قبل از همه به حزب توصيه صريح ميکند که انديشه ضرورت ايجاد حکومت انقلابى موقت را در ميان طبقه کارگر اشاعه دهد. طبقه کارگر بايد اين ضرورت را درک نمايد. در همان حال که بورژوازى "دمکرات" درباره مسأله سرنگون ساختن حکومت تزارى سکوت اختيار مينمايد، ما بايد آن را در درجه اول اهميت قرار داده و در مورد لزوم تشکيل حکومت انقلابى موقت اصرار ورزيم. علاوه بر آن ما بايد برنامه عمل اين حکومت را بر طبق شرايط عينى لحظه تاريخى فعلى و طبق وظايف دمکراسى پرولتاريا معيّن نماييم. اين برنامه شامل تمام برنامه حداقل حزب ما يعنى برنامه اصلاحات فورى سياسى و اقتصادى است که از طرفى در شرايط مناسبات اجتماعى و اقتصادى فعلى کاملا قابل اجراست و از طرف ديگر براى برداشتن گام بعدى بجلو و عملى کردن سوسياليسم ضرورى است.
به اين طريق اين قطعنامه خصلت و هدف حکومت انقلابى موقت را روشن ميسازد. از لحاظ چگونگى و منشاء و خصلت اساسى خود اين حکومت بايد ارگان قيام مردم باشد. از لحاظ سَمت رسمى خود بايد سلاحى براى دعوت مجلس مؤسسان همگانى باشد. از لحاظ مضمون فعاليتش بايد برنامه حداقل دمکراسى پرولتاريايى را که يگانه تأمين کننده منافع مردمى است که بر ضد حکومت مطلقه قيام کرده‌اند، عملى کند.
ممکن است معترضانه بگويند حکومت موقت، به علت موقتى بودنش، حق ندارد برنامه مثبتى را که هنوز مورد تصويب تمام مردم قرار نگرفته است اجرا نمايد. يک چنين اعتراضى جز سفسطه جويى مرتجعين و "عُمّال استبداد" چيز ديگرى نيست. خوددارى از اجراى هرگونه برنامه مثبتى در حکم تحمل وجود نظامات فئودالى حکومت مطلقه فاسد است. چنين نظاماتى را فقط حکومت خائنين به انقلاب ميتواند تحمل نمايد نه حکومتى که ارگان قيام مردم باشد. مسخره بود اگر کسى پيشنهاد ميکرد، مادام که آزادى اجتماعات از طرف مجلس مؤسسان شناخته نشده است از عملى کردن آن امتناع شود، - به اين بهانه که ممکن است مجلس مؤسسان اساسا آزادى اجتماعات را به رسميت نشناسد! همينطور هم مسخره است اگر کسى بر ضد اين که حکومت موقت، بايد بيدرنگ برنامه حداقل را بموقع اجرا گذارد اعتراض کند.
بالأخره متذکر ميشويم که وقتى قطعنامه، حکومت انقلابى موقت را موظف به عملى ساختن برنامه حداقل مينمايد، بدين طريق افکار بيمعنى نيمه آنارشيستى را درباره اجراى بيدرنگ برنامه حداکثر و بدست آوردن قدرت براى انجام انقلاب سوسياليستى بدور مياندازد. سطح فعلى تکامل اقتصادى روسيه (شرط ابژکتيف) و سطح فعلى آگاهى و تشکل توده‌هاى وسيع پرولتاريا (شرط سوبژکتيف که ارتباط لاينفکى با شرط ابژکتيف دارد) آزادى تامّ و فورى طبقه کارگر را غير ممکن ميسازد. فقط اشخاص کاملا جاهل ممکن است جنبه بورژوايى تحول دمکراتيک را که در حال عملى شدن است از نظر دور دارند؛ - فقط خوش‌بينان کاملا ساده‌لوح ممکن است اين موضوع را فراموش کنند که درجه اطلاع توده کارگر از هدفهاى سوسياليسم و شيوه‌هاى اجراى آن هنوز تا چه اندازه کم است. ولى ما همه يقين داريم که آزادى کارگران فقط بدست خود کارگران ميتواند انجام گيرد؛ بدون آگاهى و تشکل توده‌ها، بدون آماده نمودن و پرورش آنها از راه مبارزه طبقاتى آشکار بر ضد تمام بورژوازى، کوچکترين سخنى درباره انقلاب سوسياليستى نميتواند در ميان باشد. و در پاسخ اعتراضات آنارشيستى مبنى بر اينکه گويا ما انقلاب سوسياليستى را بتعويق مياندازيم خواهيم گفت: ما آن را به تعويق نمياندازيم بلکه با يگانه وسيله ممکن و از يگانه راه صحيح، يعنى از همان راه جمهورى دمکراتيک، نخستين گام را بسوى آن برميداريم. کسى که بخواهد از راه ديگرى سواى دمکراتيسم سياسى بسوى سوسياليسم برود، مسلما چه از لحاظ اقتصادى و چه از لحاظ سياسى به نتايج بيمعنى و مرتجعانه‌اى خواهد رسيد. اگر کارگرانى در موقع خود از ما بپرسند: چرا ما نبايد برنامه حداکثر را اجرا نماييم ما در پاسخ، متذکر خواهيم شد توده‌هاى مردم، که داراى تمايلات دمکراتيک هستند، هنوز از سوسياليسم خيلى دورند، هنوز تضادهاى طبقاتى نضج نگرفته است و هنوز پرولتاريا متشکل نشده است. صدها هزار کارگر را در تمام روسيه متشکل کنيد ببينيم، حُسن نظر نسبت به برنامه خود را در بين ميليونها کارگر تعميم دهيد ببينيم! سعى کنيد اين کار را انجام دهيد و تنها به جملات پُر سرو صدا ولى توخالى آنارشيستى اکتفا نورزيد، - آنوقت فورا خواهيد ديد که عملى کردن اين تشکل و بسط اين فرهنگ سوسياليستى منوط است به اجراى هر چه کاملتر اصلاحات دمکراتيک.
و اما بعد. حال که اهميت حکومت انقلابى موقت و روش پرولتاريا نسبت به آن معلوم گرديد پرسش زير پيش ميآيد: آيا شرکت ما در آن (اِعمال نفوذ از بالا) مجاز است و در اين صورت شرايط آن چيست؟ اِعمال نفوذ ما از پايين چه شکلى بايد داشته باشد؟ قطعنامه به هر دو اين پرسشها دقيقا پاسخ ميدهد. قطعنامه بطور قطعى ميگويد شرکت سوسيال دمکراسى در حکومت انقلابى موقت (در دوره تحول دمکراتيک و مبارزه در راه جمهورى) از لحاظ اصولى مجاز است. با اين موضع، ما خود را هم از آنارشيستها که اين مسأله را از لحاظ اصولى نفى ميکنند و هم از دنباله‌روهاى سوسيال دمکراسى (از قبيل مارتينف و نوايسکرايى‌ها) که ما را از دورنماى وضعيتى که در آن ممکن است اين شرکت براى ما ضرورى بشود، ميترسانند بطور قطع مجزّا مينماييم. کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه با اين اظهار خود بر روى اين فکر نو ايسکرا که گويا شرکت سوسيال دمکراتها در حکومت انقلابى موقت نوعى از ميلِرانيسم است(1) و گويا اين عمل از لحاظ اصولى مجاز نيست، زيرا در حکم تجليل و تقديس رژيم بورژوازى است و قس‌عليهذا خط بطلان کشيد.
ولى بخودى خود معلوم است که مسأله مجاز بودن در اصول هنوز مسأله صلاح بودن در عمل را حل نميکند. در چه شرايطى اين شکل جديد مبارزه يعنى مبارزه "از بالا" که از طرف کنگره حزب قبول شده است صلاح است؟ بخودى خود واضح است که در حال حاضر ممکن نيست بتوان درباره شرايط مشخصى مانند تناسب قوا و غيره صحبت کرد و طبيعى است که قطعنامه نيز از تعريف پيشکى اين شرايط خوددارى مينمايد. هيچ شخص عاقلى به پيشگويى مسأله‌اى که در لحظه حاضر مورد توجه ماست اقدام نخواهد کرد. و اما چگونگى و هدف شرکت ما را ميتوان بايد و تعريف کرد. قطعنامه هم همين عمل را انجام ميدهد و به دو هدف اين شرکت اشاره ميکند: ١) مبارزه بيرحمانه با تلاشهاى ضدانقلابى و ٢)دفاع از منافع مستقل طبقه کارگر. در اين هنگام که بورژواهاى ليبرال با حرارت تمام درباره روحيه ارتجاع آغاز سخن ميکنند (رجوع شود به "نامه سرگشاده" کاملا آموزنده آقاى استرووه مندرج در شماره ٧١ آسواباژدنيه) و در ضمن آن ميکوشند مردم انقلابى را بترسانند و مجبور نمايند در مقابل حکومت مطلقه گذشت نمايند، - در اين هنگام بخصوص بجاست که حزب پرولتاريا وظيفه جنگ فعلى با ضد انقلاب را يادآورى نمايد. مسائل خطير آزادى سياسى و مبارزه طبقاتى را سرانجام فقط نيرو حل ميکند و ما بايد در آماده و متشکل ساختن اين نيرو و در استعمال مُجِدّانه آن که نه فقط دفاعى بلکه تعرضى هم باشد مراقبت ورزيم. دوران طولانى ارتجاع سياسى که از زمان کمون پاريس تقريبا لاينقطع در اروپا حکمفرما است بيش از حد ما را با انديشه فقط اِعمال نفوذ از پايين، مأنوس نموده است و بيش از حد ما را بمبارزه صِرفا تدافعى خو داده است، اکنون بدون شک ما وارد عصر جديدى شده‌ايم؛ دوران تلاطمات سياسى و انقلابها آغاز شده است. در اين دورانى که روسيه ميگذراند اکتفا به نمونه‌هاى قالبى کار گذشته جايز نيست. بايد انديشه اِعمال نفوذ از بالا را ترويج نمود. بايد براى جدى‌ترين عمليات تعرضى حاضر شد و بايد شرايط و اَشکال اين عمليات را بررسى نمود. از ميان اين شرايط قطعنامه کنگره دو شرط را در درجه اول اهميت قرار ميدهد: يکى مربوط است به جنبه صورى شرکت سوسيال دمکراسى در حکومت انقلابى موقت (نظارت شديد حزب بر نمايندگان خود) و ديگرى مربوط است به ماهيت اين شرکت (حتى لحظه‌اى هم نبايد هدف انقلاب سوسياليستى را از نظر دور داشت).
به اين طريق پس از آنکه قطعنامه سياست حزب را در شرايط اِعمال نفوذ "ازبالا" يعنى شيوه جديد مبارزه که تقريبا تا کنون بيسابقه بوده است، از تمام جهات روشن مينمايد، آن موردى را هم که در آن اِعمال نفوذ از بالا براى ميسز نخواهد بود پيش‌بينى ميکند. اِعمال نفوذ بر حکومت انقلابى موقت از پايين در هر صورت وظيفه ماست. براى يک چنين فشارى از پايين، پرولتاريا بايد مسلّح باشد، - زيرا در لحظه انقلاب، کار با سرعت مخصوصى به جنگ آشکار داخلى کشيده ميشود - و نير پرولتاريا بايد به توسط سوسيال دمکراسى رهبرى شود. هدف اِعمال فشار مسلحانه وى "حفظ و تحکيم و بسط توسعه پيروزيهاى انقلاب، يعنى آن پيروزى‌هايى است که از نظر منافع پرولتاريا بايد شامل اجراى تمام برنامه حداقل ما باشد.
در اينجا بررسى مختصر قطعنامه کنگره سوم درباره حکومت انقلابى موقت را به پايان ميرسانيم. بطورى که خواننده مشاهده مينمايد، اين قطعنامه هم اهميت مسأله جديد و هم روش حزب پرولتاريا را نسبت ّ آن و هم سياست حزب را خواه در داخل حکومت انقلابى موقت و خواه در خارج آن روشن مينمايد. حال نظرى به قطعنامه مربوطه "کنفرانس" بياندازيم.
توضيح هيأت تحريريه
(1) ميلِرانيسم - جريانى اپورتونيستى بود که بنام ميلران سوسيال-رفرميست فرانسوى ناميده ميشد. ميلران در سال ١٨٩٩ در کابينه ارتجاعى بورژوازى شرکت نمود و در آن با ژنرال گاليفه جلّاد سرکوب کننده کمون پاريس همکارى ميکرد.
لنين: دو تاکتيک سوسيال دمکراسى در انقلاب دمکراتيک
٣
معناى پيروزى قطعى انقلاب بر تزاريسم چيست؟


قطعنامه "کنفرانس" به مسأله "بکف آوردن قدرت و شرکت در حکومت موقت(1) اختصاص داده شده است. حتى در خود طرح مسأله به اين صورت، چنانچه ما اشاره کرده‌ايم، آشفته فکرى وجود دارد. از يکسو مسأله بطور محدود مطرح ميشود، زيرا فقط درباره شرکت ما در حکومت موقت صحبت ميشود نه درباره وظايف حزب نسبت به حکومت انقلابى موقت بطور کلى. از سوى ديگر دو مسأله کاملا ناهمگون با يکديگر مخلوط ميشوند: شرکت ما در يکى از مراحل انقلاب دمکراتيک از يک طرف، و انقلاب سوسياليستى از طرف ديگر. در حقيقت امر "بکف آوردن قدرت" از طرف سوسيال دمکراسى، همان انقلاب سوسياليستى است و هر گاه اين کلمات بمعناى صريح و عادى آن استعمال شود هيچ مفهوم ديگرى هم نميتواند داشته باشد. ولى هر گاه منظور از اين کلمات بکف آوردن قدرت براى انقلاب سوسياليستى نبوده بلکه براى انقلاب دمکراتيک باشد، در اين صورت ديگر چه معنايى دارد که علاوه بر شرکت در حکومت انقلابى موقت از "بکف آوردن قدرت" بطور کلى نيز صحبت شود؟ ظاهرا "کنفرانسچى‌هاى" ما خودشان هم بخوبى نميدانستند در اطراف چه موضوع بخصوصى بايد صحبت کنند. در اطراف انقلاب دمکراتيک يا سوسياليستى. کسى که در جريان نگارشهاى مربوط به اين مسأله بوده ميداند که مبناى اين آشفته فکرى را رفيق مارتينف در رساله "دو ديکتاتورى" مشهور خود بنا نهاده است: نوايسکرايى‌ها از شيوه طرح مسأله (هنوز قبل از نهم ژانويه(2) در اين اثرى که نمونه کامل دنباله‌روى است، با بيميلى ياد ميکنند ولى درباره نفوذ مسلکى اين مسأله در کنفرانس جاى هيچگونه ترديدى نيست.

بارى، عنوان قطعنامه را کنار بگذاريم. متن آن، اشتباهاتى را بما نشان ميدهد که بمراتب عميقتر و جدى‌تر است. اينک قسمت اول آن:
"پيروزى قطعى انقلاب برتزاريسم ممکن است يا با استقرار حکومت موقت که از قيام پيروزمندانه مردم برون ميآيد مسجّل گردد و يا با اقدام انقلابى اين يا آن مؤسسه انتخابى که در زير فشار مستقيم انقلابى مردم تصميم به تشکيل مجلس مؤسسان همگانى ميگيرد".
پس بما ميگويند پيروزى قطعى انقلاب بر تزاريسم ممکن است هم قيام پيروزمندانه باشد و هم... تصميم مؤسسه انتخابى انتخابى به تشکيل مجلس مؤسسان همگانى! يعنى چه؟ پيروزى قطعى ميتواند با "تصميم" به تشکيل مجلس مؤسسان مسجّل گردد؟ آنوقت يک چنين "پيروزى" با استقرار حکومت موقت که "از قيام پيروزمندانه مردم برون ميآيد" در يک رديف قرار داده ميشود!! کنفرانس متوجه نشده است که قيام پيروزمندانه مردم و استقرار حکومت موقت معنايش پيروزى انقلاب درعمل است. و حال آنکه "تصميم" به تشکيل مجلس مؤسسان معنايش پيروزى انقلاب فقط در حرف است.
کنفرانس منشويکهاى نوايسکرايى دچار همان اشتباهاتى گرديده است که ليبرالها و هواداران آسواباژدنيه همواره بدان دچار ميگردند. هواداران آسواباژدنيه درباره مجلس "مؤسسان" عبارت‌پردازى مينمايند و از شدت شرم در مقابل اين حقيقت که نيرو و قدرت حاکمه در دست تزار باقى ميماند چشم فرو ميبندند و فراموش ميکنند که براى "استقرار" بايد نيروى مستقر کردن داشت. کنفرانس همچنين فراموش کرده است که از "تصميم" نمايندگان - اعم از اينکه اين نمايندگان هر که باشند - تا عملى کردن اين تصميم خيلى فاصله است. کنفرانس همچنين فراموش کرده است مادام که قدرت در دست تزار است هر تصميمى که از طرف هر نماينده‌اى گرفته شود همان ياوه‌سرايى پوچ و بيمقدارى خواهد بود که "تصميم" پارلمان فرانکفورت، که در تاريخ انقلاب سال ١٨٤٨ آلمان مشهور است، به آن چنان ياوه‌سرايى بدل گرديد. مارکس نماينده پرولتارياى انقلابى، در"روزنامه جديد راين" خود به همين جهت ليبرالهاى آسواباژدنيه‌مآب فرانکفورت را با تازيانه طعنه‌هاى بيرحمانه خود ميکوبيد که کلمات زيبا بکار ميبردند، انواع "تصميمات" دمکراتيک اتخاذ مينمودند، انواع آزاديها "وضع مينمودند"، ولى عملا قدرت را در دست شاه باقى ميگذاشتند و بر ضد نيروى نظامى که در اختيار شاه بود به مبارزه مسلحانه نميپرداختند ولى در همان هنگام که اين آسواباژدنيه‌مآب‌هاى فرانکفورت به پُر حرفى مشغول بودند، - شاه از فرصت استفاده کرد و نيروى نظامى خود را تقويت نمود و بالنتيجه ضدانقلاب، با اتکاء به يک نيروى واقعى، دمکراتها را با تمام "تصميمات" زيبايشان بکلى در هم شکست.
کنفرانس چيزى را با پيروزى قطعى برابر دانسته است که اتفاقا فاقد شرايط قطعى پيروزى است. چه شد که سوسيال دمکراتهايى که برنامه حزب ما را درباره جمهورى قبول دارند به چنين اشتباهى دچار گرديدند؟ براى فهم اين پديده عجيب لازم است به قطعنامه کنگره سوم درباره قسمت منشعب شده حزب مراجعه نمود(3) در اين قطعنامه به بقاياى جريانات گوناگونى در داخل حزب ما اشاره ميشود که "با اکونوميسم خويشاوندى دارند". "کنفرانس‌چى‌هاى" ما (که البته بيهوده تحت رهبرى مسلکى مارتينف قرار نگرفته‌اند) درباره انقلاب، کاملا با همان روحى استدلال مينمايند که اکونوميستها در باره مبارزه سياسى يا روزکار ٨ ساعته استدلال ميکردند. اکونوميستها تا از اين موضوع صحبت ميشد فورا "تئورى مراحل" را بميان ميکشيدند. ١) مبارزه در راه اِحراز حقوق حّقّه؛ ٢) تبليغات سياسى؛ ٣) مبارزه سياسى؛ - يا ١) روزکار ١٠ ساعته؛ ٢) ٩ ساعته؛ ٣) ٨ ساعته. نتايجى که از اين "تاکتيک پروسه" عايد ميشد به حد کافى بر همه معلوم است. اکنون به ما پيشنهاد مينمايند انقلاب را هم از پيش به طرزى پاک و پاکيزه به سه مرحله تقسيم کنيم: 1) تزار مجلس نمايندگى را دعوت مينمايد؛ ٢) اين مجلس نمايندگى زير فشار "مردم" "تصميم" به تشکيل مجلس مؤسسان ميگيرد؛ ٣) ... در خصوص مرحله سوم منشويکها هنوز همکلام نشده‌اند؛ آنها فراموش کرده‌اند که فشار انقلابى مردم با فشار ضدانقلابى تزاريسم مواجه ميشود و بدين سبب يا "تصميم" اجرا نشده باقى ميماند و يا اينکه باز هم مسأله را پيروزى يا شکست قيام مردم حل ميکند. قطعنامه کنفرانس عيناً به اين استدلال اکونوميستها شبيه است که: پيروزى قطعى کارگران ممکن است يا بوسيله اجراى انقلابى روزکار ٨ ساعته مسجّل گردد و يا بوسيله اعطاى روزکار ١٠ ساعته و اتخاذ "تصميم" براى برقرارى روزکار ٩ ساعته... هر دو عينا يکى است.
ممکن است بما اعتراض کنند که منظور نويسندگان قطعنامه اين نبود که پيروزى قيام را با "تصميم" مجلس مؤسسان که به توسط تزار دعوت ميشود برابر کنند و فقط ميخواستند تاکتيک حزب را براى هر يک از اين دو مورد پيش‌بينى نمايند. ما در پاسخ اين اعتراض خواهيم گفت: ١) متن قطعنامه بطور صريح و بدون هيچ ابهامى تصميم مجلس نمايندگان را "پيروزى قطعى انقلاب بر تزاريسم" مينامد. شايد اين قضيه نتيجه غفلت در نگارش باشد، شايد بتوان آن را از روى صورت جلسه‌ها اصلاح کرد ولى مادام که اصلاح نشده است، اين نگارش فقط ممکن است يک مفهوم داشته باشد و آن هم کاملا مفهوم آسواباژدنيه‌مآبانه است. ٢) سير فکرى آسواباژدنيه‌مآبانه که نويسندگان قطعنامه به آن دچار شده‌اند در ساير آثار مطبوعاتى نوايسکرايى‌ها با برجستگى بمراتب بيشترى متظاهر ميگردد. مثلا روزنامه سوسيال دمکرات ارگان کميته تفليس (به زبان گرجى که ايسکرا ههم در شماره ١٠٠ از آن تمجيد کرده است)، در مقاله "زمسکى سابور و تاکتيکها" کار را بجايى ميکشاند که ميگويد "تاکتيکى" "که زمسکى سابور را براى مرکز عمليات ما انتخاب ميکند" (و ناگفته نماند که ما هنوز درباره دعوت آن هيچگونه اطلاع دقيقى نداريم!) از "تاکتيک قيام مسلحانه و استقرار حکومت موقت "براى ما با صرفه‌تر است". ما ذيلا بار ديگر به موضوع اين مقاله برميگرديم. ٣) نميتوان با اين موضوع مخالف بود که مقدمتا در اطراف تاکتيک حزب چه در مورد پيروزى انقلاب و چه در مورد شکست آن، خواه در مورد موفقيت قيام و خواه در مورد اينکه ممکن است آتش قيام کاملا برافروخته نشده و به يک نيروى جدى مبدل نگردد، بحث و مذاکره شود. شايد دولت تزارى موفق شود مجلس نمايندگان را به منظور بند و بست با بورژوازى ليبرال دعوت کند، - قطعنامه کنگره سوم، با پيش‌بينى اين مسأله، آشکارا از "سياست رياکارانه"، از "دمکراتيسم کاذب" و از "شکلهاى کاريکاتورى ارگان نمايندگى مردم از قبيل باصطلاح زمسکى سابور" صحبت ميکند(4) ولى تمام مطلب اينجاست که اين موضوع در قطعنامه مربوط به حکومت انقلابى موقت گفته نميشود، زيرا اين مسأله ربطى به حکومت انقلابى موقت ندارد. چنين مورد مسأله قيام و تأسيس حکومت انقلابى موقت را معوّق ميگذارد، شکل آن را تغيير ميدهد و قس‌عليهذا. ولى اکنون سخن بر سر اين نيست که ممکن است موارد و شقوق گوناگون پيش آيد و ممکن است هم پيروزى و هم شکست، هم از راه مستقيم و هم راههاى پر پيچ و خم در پيش باشد، - اکنون سخن بر سر اين است که يک سوسيال دمکرات مجاز نيست ذهن کارگران را در خصوص راه واقعا انقلابى مشوب سازد و مجاز نيست به شيوه آسواباژدنيه چيزى را پيروزى قطعى انقلاب بنامد که فاقد شرط اساسى پيروزى است. ممکن است روزکار ٨ ساعته را هم بلافاصله بدست نياوريم و براى تحصيل آن مجبور به پيمودن راه پر پيچ و خمى گرديم، ولى اگر کسى پيروزى کارگران را آن حالت ناتوانى و ضعف پرولتاريا بنامد که در آن پرولتاريا قادر نباشد از دفع‌الوقت‌ها، تعويق‌ها، چانه‌زدنها، خيانت و ارتجاع ممانعت نمايد، آنوقت شما در باره چنين کسى چه خواهيد گفت؟ ممکن است انقلاب روسيه همانطور که روزنامه "وپريود"(5) گفته بود با يک "مشروطه سقط شده" خاتمه يابد، ولى آيا اين امر ميتواند سوسيال دمکراتى را که در آستان مبارزه قطعى بخواهد اين سقط جنين را "پيروزى قطعى بر تزاريسم" بنامد تبرئه نمايد؟ شايد هم، بفرض در نظر گرفتن بدترين شرايط ما نه فقط جمهورى بدست نياوريم بلکه مشروطه هم يک مشروطه مجازى "شيپف ‌مآبانه"(6) از آب درآيد، ولى آيا پرده ‌پوشى شعار ما درباره جمهورى از طرف يک سوسيال دمکرات قابل بخشايش خواهد بود؟
البته نوايسکرايى‌ها هنوز به مرحله پرده‌پوشى اين شعار نرسيده‌اند. ولى اين موضوع که تا چه درجه‌اى روح انقلابى از آنها دور شده است و تا چه درجه‌اى وظايف پيکارجويانه کنونى تحت‌الشعاع درازگويى خشک و بيروح قرار گرفته است با وضوح خاصى از اينجا پيداست که آنها در قطعنامه خود درست فراموش کرده‌اند از جمهورى سخن بميان آورند! گرچه اين موضوع باور نکردنى بنظر ميآيد ولى حقيقت است. تمام شعارهاى سوسيال دمکراسى در قطعنامه‌هاى مختلف کنفرانس، تأييد شده، تکرار گرديده، توضيح داده شده و جزئيات آن مورد تشريح قرار گرفته است و حتى اين موضوع هم فراموش نشده است که کارگران در مؤسسات خود ريش‌سفيد و نماينده انتخاب کنند، - ولى فقط در قطعنامه مربوط به حکومت انقلابى موقت براى يادآورى از جمهورى موردى پيدا نشده است. صحبت از "پيروزى" قيام مردم و از تشکيل حکومت انقلابى موقت و در عين حال اشاره نکردن به اين موضوع که آيا اين "اقدامات" و عمليات چه رابطه‌اى با بدست آوردن جمهورى خواهد داشت، معنايش نوشتن قطعنامه‌اى است که هدفش رهبرى مبارزه پرولتاريا نبوده بلکه لنگ لنگان از دنبال نهضت پرولتاريا روان شدن است.
نتيجه: قسمت اول قطعنامه: ١) اهميت حکومت انقلابى موقت را از نظر مبارزه در راه نيل به جمهورى و تأمين مجلسى که واقعا همگانى و مؤسسان باشد ابدا روشن نساخته است؛ ٢) درست آن وضعى را که در آن هنوز حتى شرط اساسى براى پيروزى واقعى موجود نيست با پيروزى قطعى انقلاب بر تزاريسم برابر نموده و به اين وسيله ذهن دمکراتيک پرولتاريا را مشوب ساخته است.
زيرنويسها و توضيحات
(1) متن کامل اين قطعنامه را خواننده ميتواند از نقل قولهايى که در صفحات بعدى همين رساله آمده است بيابد. (توضيح لنين در چاپ سال 1٩٠7(
(2)متن کامل اين قطعنامه را نقل مينماييم.
"کنگره تأييد ميکند که در حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه از هنگام مبارزه آن با اکونوميسم تاکنون به ميزان مختلف و در موارد گوناگون هنوز خرده اختلافهايى که با اکونوميسم خويشاوندى دارند باقى مانده است، و اين خرده اختلافها نشانه‌اى است از تمايل کلى به پايين آوردن اهميت عناصر آگاهى در مبارزه پرولتاريا و تابع نمودن اين عناصر به عناصر جريان خودبخودى. نمايندگان اين خرده اختلافها، در مسأله تشکيلات، از لحاظ تئورى، اصل تشکيلات-پروسه را پيش ميکشند که با کار منظم و از روى نقشه حزب مغايرت دارد و اما از لحاظ عملى، در موارد بسيارى، از سَبک انحراف از انضباط حزبى پيروى مينمايند و در ساير موارد، آن قسمتى از حزب را که آگاهيش از همه کمتر است مورد خطاب خود قرار داده استقاده وسيع از اصل انتخابى بودن را که با شرايط عينى واقعيت روس مطابقت ندارد، موعظه ميکنند و ميکوشند به يگانه پايه‌هاى ممکن ارتباط حزبى آسيب وارد آورند. در مسائل تاکتيکى، آنها با تاکتيک مکمّل و مستقل حزب نسبت به احزاب بورژوازى ليبرال، با امکان و مطلوب بودن اين موضوع که حزب ما در قيام توده‌اى نقش سازماندهى را بر عهده گيرد و نير، با شرکت حزب در حکومت انقلابى دمکراتيک موقت اعم از اينکه در هر شرايطى باشد، ابراز مخالفت مينمايند و بدين طريق نشان ميدهند که در محدود ساختن ميدان فعاليت حزب کوشا هستند.
کنگره تمام اعضاى حزب را دعوت مينمايد بر ضد چنين انحرافاتى که در پاره‌اى موارد بصورت انحراف از اصول سوسيال دمکراسى انقلابى درآمده است در همه جا به مبارزه مسلکى شديدى اقدام نمايند، ولى در عين حال عقيده دارد افرادى که تا درجه‌اى با اينگونه نظريات پيوستگى داشته باشند، به اين شرط حتمى که کنگره‌ها و آيين‌نامه حزبى را قبول داشته و کاملا مطيع انضباط حزبى باشند، شرکتشان در حزب مجاز است (توضيح لنين در چاپ سال ١٩٠٧).
(3) - اينک متن اين قطعنامه که به روش حزب نسبت به تاکتيک دولت در آستان انقلاب مربوط است.
"کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه با عطف توجه به اين که دولت به منظور حفظ خود در دوره انقلابى کنونى بر شدت فشار معمولى خود که قسمت اعظم آن متوجه عناصر آگاه پرولتارياست ميافزايد و در عين حال ١) ميکوشد از طريق گذشتها و وعده اصلاحات ذهن سياسى طبقه کارگر را مشوب نمايد و به اين طريق توجه وى را از مبارزه سياسى منحرف سازد؛ ٢) به همين منظور سياست رياکارانه خود مبنى بر دادن گذشت، شکلهاى دمکراتيسم کاذب ميدهد که از دعوت کارگران به انتخاب نمايندگان خود براى کميسيونها و مجالس مشورت شروع شده و به ايجاد شکلهاى کاريکاتورى ارگان نمايندگى مردم از قبيل به اصلاح زمسکى سابور ختم ميشود؛ ٣) باندهاى سياه تشکيل ميدهد و بطور کلى تمام عناصر مرتجع غير آگاه و يا آنهايى که کينه نژادى و مذهبى کور ساخته بر ضد انقلاب برميانگيزد،
مقرر ميدارد به تمام سازمانهاى حزبى دستور داده شود:
الف) مقاصد ارتجاعى دولت را از دادن گذشت فاش نمايند و در کار ترويج و تبليغ خود، از طرفى خاطرنشان نمايند که اين گذشتها جنبه اجبار دارد و از طرف ديگر تأکيد کنند که براى حکومت مطلقه عملى نمودن رفرمهايى که بتواند پرولتاريا را قانع کند مطلقا امکان‌ناپذير است؛
ب) با استفاده از تبليغات پيش از انتخاباتى، مفهوم حقيقى اين نوع اقدامات دولت را براى کارگران توضيح بدهند و ثابت کنند که دعوت مجلس مؤسسان بر اساس حق انتخاب همگانى متساوى و مستقيم با اخذ رأى مخفى انتخاب شده باشد براى پرولتاريا يک امر ضرورى است؛
ج) پرولتاريا را براى عملى نمودن فورى و انقلابى روزکار ٨ ساعته و ديگر خواستهاى مطرح شده طبقه کارگر متشکل سازند؛
د) بر ضد تعرض باندهاى سياه و بطو کلى تمام عناصر مرتجعى که از طرف دولت هدايت ميشوند سازمان مقاومت مسلحانه تشکيل دهند". (توضيح لنين در چاپ سال ١٩٠٧)
(4) روزنامه "وپريود" در ژنو در ژانويه سال ١٩٠٥ بعنوان ارگان قسمت بلشويکى حزب شروع به انتشار نمود. از ژانويه تا ماه مه ١٨ شماره آن منتشر شد. از ماه مه بنا بر تصميم کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه بجاى "وپريود"، روزنامه "پرولتاريا" بعنوان ارگان مرکزى حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه منتشر شد (کنگره سوم در ماه مه در لندن تشکيل شد، منشويکها در آن شرکت نکردند و در ژنو از خود "کنفرانسى" تشکيل دادند). (توضيح لنين در چاپ سال ١٩٠٧)
(5) حوادث ٩ ژانويه ١٩٠٥ سرآغاز انقلاب سالهاى ١٩٠٥ تا ١٩٠٧ بود.
(6) لنين برنامه "مشروطيت" شيپف يکى از ليدرهاى جنبش ليبرال-زمستواى سالهاى ١٨٩٠- ١٩٠٠ را در نظر دارد. هدف اين برنامه حفظ رژيم حکومت مطلقه تزارى بود که اندکى بوسيله قانون اساسى "اعطايى تزار" محدود ميشد.
٤
انحلال رژيم سلطنتى و مسأله جمهورى

حال به بررسى قسمت بعدى قطعنامه بپردازيم،
"،،، هم در اين و هم در آن صورت اين پيروزى آغاز مرحله جديدى از دوران انقلاب خواهد بود،
وظيفه‌اى که شرايط عينى تکامل اجتماعى بطور خودبخودى در برابر اين مرحله جديد قرار ميدهد عبارت است از برانداختن قطعى تمام رژيم صنفى سلطنتى در جريان مبارزه متقابله‌اى که فيمابين عناصر جامعه بورژوازى که از لحاظ سياسى آزاد شده است بر سر منافع اجتماعى آنان و بر سر تصرف مستقيم حکومت درميگيرد،
به همين سبب حکومت موقت هم که مأموريت اجراى وظايف اين انقلاب را، که از لحاظ ماهيت تاريخى خود بورژوايى است، بر عهده خواهد گرفت بايد با تنظيم مبارزه متقابل طبقات متضاد ملت آزاد شونده، نه تنها تکامل انقلاب را به جلو سوق دهد بلکه بر ضد عواملى از اين تکامل نيز که پايه‌هاى رژيم سرمايه‌دارى را تهديد مينمايند مبارزه کند"،
روى اين قسمت، که بخش مستقلى از قطعنامه را تشکيل ميدهد، مکث کنيم، فکر اصلى استدلالهايى که ما نقل کرديم با آن فکرى که در ماده سوم قطعنامه کنگره بيان شده است تطبيق مينمايد، ولى در صورتى که اين قسمت از دو قطعنامه با يکديگر مقايسه شود بلافاصله فرق اساسى زير نمايان ميگردد، قطعنامه کنگره، ضمن اينکه پايه اجتماعى-اقتصادى انقلاب را در دو کلمه توصيف مينمايد، تمام توجه را بسوى مبارزه صريحا معيّن طبقات که براى نيل به پيروزيهاى معيّن بعمل ميآيد معطوف ميکند و وظايف پيکارجويانه پرولتاريا را در درجه اول اهميت قرار ميدهد، قطعنامه کنفرانس، ضمن اينکه پايه اجتماعى-اقتصادى انقلاب را با طول و تفصيل و بطور مبهم و سردرگم تشريح مينمايد در خصوص مبارزه براى نيل به پيروزيهاى معيّن بسيار غير واضح صحبت ميکند و درباره وظايف پيکارجويانه پرولتاريا مطلقا سکوت اختيار مينمايد، قطعنامه کنفرانس از برانداختن نظم کهن در جريان مبارزه متقابل بين عناصر جامعه، صحبت ميکند، ولى در قطعنامه کنگره گفته ميشود که ما، يعنى حزب پرولتاريا، بايد اين برانداختن را عملى سازيم؛ برانداختن واقعى فقط استقرار جمهورى دمکراتيک است، اين جمهورى را ما بايد بدست آوريم و ما براى نيل به آن و آزادى کامل نه تنها با حکومت مطلقه بلکه با بورژوازى هم، هنگامى که تلاش خواهد نمود (و حتما هم خواهد نمود) پيروزيهاى ما را از چنگ ما خارج سازد، مبارزه خواهيم کرد، قطعنامه کنگره طبقه معيّنى را براى هدف فورى و دقيقا معيّن به مبارزه دعوت مينمايد، ولى قطعنامه کنفرانس درباره مبارزه متقابل نيروهاى مختلف استدلال ميکند، يک قطعنامه حاکى از روحيه مبارزه فعال و ديگرى حاکى از روحيه تماشاگرى غير فعال است؛ يکى مُنادى فعاليت زنده و جاندار است و ديگرى سراپايش درازگويى پوچ و بيروح است، هر دو قطعنامه اظهار ميدارند انقلابى که در حال وقوع است براى ما فقط حکم نخستين گام را دارد که از پس آن دومى برداشته خواهد شد، ولى يکى از قطعنامه‌ها از اينجا اينطور استنتاج مينمايد که بايد هر چه زودتر اين گام را برداشت، هر چه زودتر آن را تمام کرد، جمهورى را بدست آورد، ضد انقلاب را بيرحمانه سرکوب کرد و زمينه را براى گام دوم مهيّا نمود، ولى قطعنامه ديگر در اطراف اين گام اول به اصطلاح به حاشيه‌روى و درازگويى پرداخته و در اطراف آن (از استعمال عبارت مبتذل معذرت ميخواهم) به مکيدن فکر مشغول ميگردد، قطعنامه کنگره براى نتيجه‌گيرى درباره وظايف مترقى طبقه پيشرو، که هم در راه انقلاب دمکراتيک مبارزه مينمايد و هم در راه انقلاب سوسياليستى، اصول قديمى و در عين حال هميشه تر و تازه مارکسيسم را (درباره ماهيت بورژوايى انقلاب دمکراتيک)، بعنوان مقدمه يا مَحمِل اول اختيار مينمايد، ولى قطعنامه کنفرانس همچنان در همان مقدمه باقى مانده آن را نشخوار ميکند و در اطراف آن اظهار فضل مينمايد،
اين تفاوت اتفاقا همان تفاوتى است که مدتهاست مارکسيستهاى روسيه را به دو جناح تقسيم ميکند: جناح درازگويان و جناح مجاهدان در دوره‌هاى سابق مارکسيسم علنى، جناح اقتصادى و جناح سياسى در عصرى که جنبش توده‌اى آغاز شده است، اکونوميست‌ها از مقدمات صحيح مارکسيسم درباره ريشه‌هاى عميق اقتصادى مبارزه طبقاتى عموما و بالاخص مبارزه سياسى اين نتيجه نوظهور را ميگرفتند که بايد از مبارزه سياسى روى برگرداند، از بسط و توسعه آن جلوگيرى نمود، ميدان عمل آن را محدود ساخت و وظايف آن را تقليل داد، سياسيون، برعکس، از همان مقدمات نتيجه ديگر ميگرفتند به اين قرار که: هر اندازه اکنون ريشه‌هاى مبارزه ما عميقتر باشد به همان اندازه ما بايد اين مبارزه را وسيعتر، متهورانه‌تر، قطعى‌تر و با ابتکار بيشتر انجام دهيم، اکنون هم ما با همين جدل روبرو هستيم منتها در يک محيط ديگر و به صورت ديگرى، از اين مقدمات که انقلاب دمکراتيک هنوز به هيچ وجه انقلاب سوسياليستى نيست و به هيچ وجه فقط طبقات ندار نيستند که به اين انقلاب "علاقمندند" و عميق‌ترين ريشه‌هاى آن در حوائج و تقاضاهاى غير قابل گذشت تمام جامعه بورژوازى من حيث‌المجموع قرار دارد، ما چنين نتيجه ميگيريم که بنابراين طبقه پيشرو بايد با تهور بيشترى وظايف دمکراتيک خود را مطرح کند، با صراحت بيشترى اين وظايف را تماما بيان کند، شعار مستقيم جمهورى را پيش بکشد و ايده لزوم حکومت انقلابى موقت و لزوم سرکوب بيرحمانه ضدانقلاب را ترويج نمايد، ولى مخالفين ما يعنى نوايسکرايى‌ها از همين مقدمات اينطور نتيجه ميگيرند که نبايد نتايج دمکراتيک را تماما بيان نمود، در بين شعارهاى عملى ميتوان جمهورى را هم قرار نداد، ترويج ننمودن ايده لزوم تشکيل حکومت انقلابى موقت مجاز است، تصميم به دعوت مجلس مؤسسان را نيز ميتوان پيروزى قطعى ناميد، وظيفه مبارزه با ضد انقلاب را ميتوان بمثابه يکى از وظايف مُجدّانه ما معيّن نکرد بلکه آن را در استناد مبهمى (و بطورى که ما اکنون خواهيم ديد استناد غلطى) به "جريان مبارزه متقابل" غرق نمود، اين، زبان مردان سياسى نيست، اين زبان مستوفيان ديوانى است!
و هر اندازه شما جمله‌بندى‌هاى مختلف قطعنامه نوايسکرايى‌ها را با دقت بيشترى از نظر بگذرانيد خصوصيات اصلى آن، که بدانها اشاره شد، با وضوح بيشترى در مقابل شما نمايان خواهد گرديد، مثلا براى ما از "جريان مبارزه متقابل فيمابين عناصر جامعه بورژوازى که از لحاظ سياسى آزاد شده است" سخن ميگويند ما که همواره موضوع مورد بحث قطعنامه (حکومت انقلابى موقت) را بخاطر داريم با شگفتى سؤال مينماييم: در جايى که از جريان مبارزه صحبت ميشود چگونه ميتوان درباره عناصرى که از لحاظ سياسى جامعه بورژوازى را اسير ميسازند سکوت اختيار نمود؟ شايد کنفرانس‌چى‌ها تصور ميکنند که چون آنها پيروزى انقلاب را فرض کرده‌اند اين عناصر هم ديگر معدوم شده‌اند؟ چنين تصورى عموما نامعقول و بالاخص بزرگترين ساده‌لوحى و کوته‌بينى سياسى است، پس از اينکه انقلاب بر ضد انقلاب فائق آمد ضد انقلاب معدوم نشده بلکه بر عکس بطور ناگزير با ديوانه‌سرى بيشترى مبارزه جديدى را آغاز مينمايد، وقتى ما قطعنامه خود را به تحليل وظايفى که در صورت پيروزى انقلاب پيش ميآيد تخصيص ميدهيم، موظفيم به وظايفى که در مورد دفع فشار ضد انقلابى بر عهده داريم توجه عظيمى معطوف داريم، (همانطور که در قطعنامه کنگره نيز اين عمل شده است) نه اينکه اين وظايف سياسى عاجل، مبرم و آنى يک حزب مبارز را در لابلاى استدالهاى کلى غرق سازيم حاکى از اينکه پس از دوران انقلابى فعلى چه وضعى پيش خواهد آمد و هنگامى که "جامعه از لحاظ سياسى آزاد شده‌اى"، بوجود آمد وضعيت چگونه خواهد بود همانگونه که اکونوميستها، با استناداتى به حقايق کلى درباره تابعيت سياست از اقتصاد، جهل خود را در مورد وظايف سياسى آنى پرده‌پوشى مينمودند، همين گونه هم نوايسکرايى‌ها با استنادات خود به حقايق کلى درباره مبارزه در داخل جامعه از لحاظ سياسى آزاد شده، جهل خود را در مورد وظايف انقلابى آنى مربوط به آزادى سياسى اين جامعه پرده‌پوشى مينمايند،
عبارت "برانداختن قطعى تمام رژيم صنفى سلطنتى" را در نظر بگيريد، برانداختن قطعى سلطنت به زبان روسى استقرار جمهورى دمکراتيک ناميده ميشود، ولى اين عبارت بنظر مارتينف شريف ما و ستايشگران وى بيش از حد و ساده و روشن ميآيد، آنها حتما ميخواهند آن را "عميقتر" کنند و "مغزدارتر" بگويند، نتيجه‌اى که بدست ميآيد از يک طرف زورهاى مضحکى است که براى ژرف‌انديشى زده ميشود و از طرف ديگر بجاى شعار، شرح و بسط و بجاى دعوت پرشور به پيش رفتن، يک نظريه ماليخوليايى قهقرايى حاصل ميگردد، گويى ما با اشخاص زنده‌اى که هم اکنون و بدون تأخير ميخواهند براى رسيدن به جمهورى مبارزه نمايند روبرو نبوده بلکه با موميائى‌هاى محجّرى روبرو هستيم که sub specie aeternitaits] از ديد ابديت، مترجم] به مسأله‌اى plusquamperfectum]در گذشته دور، ماضى بعيد، مترجم] مينگرند،
ادامه ميدهيم: "،،، حکومت موقت،،، مأموريت اجراى وظايف اين،،، انقلاب بورژوايى را بر عهده خود خواهد گرفت"،،، همين جا است که فورا معلوم ميشود "کنفرانس‌چى‌هاى" ما مسأله مشخصى را، که در برابر رهبران سياسي پرولتاريا قرار گرفته است، از نظر انداخته‌اند، مسأله مشخص مربوط به حکومت انقلاب موقت تحت‌الشعاع مسأله مربوط به يک سلسله حکومتهاى آينده‌اى قرار گرفته است که بطور کلى وظايف انقلاب بورژوايى را انجام خواهند داد، اگر شما مايل باشيد مسأله را از لحاظ "تاريخى" مورد بررسى قرار دهيد، نمونه هر کشور اروپايى به شما خواهد داد که همانا يک سلسله از حکومتهايى که به هيچ وجه "موقتى" هم نبوده‌اند، وظايف تاريخى انقلاب بورژوايى را انجام داده‌اند و حتى حکومتهايى هم که بر انقلاب چيره شده‌اند باز مجبور شده‌اند وظايف تاريخى اين انقلاب مغلوب را انجام دهند ولى "حکومت انقلابى موقت" ابدا آن حکومتى نيست که شما درباره آن صحبت ميکنيد؛ اين حکومت از آنِ يک دوره انقلابى و حکومتى است که بلافاصله جايگزين حکومت سرنگون شده گرديده و متکى به قيام مردم است نه به فلان مؤسسه انتخابى که از ميان مردم بيرون آمده باشد، حکومت انقلابى موقت ارگان مبارزه در راه پيروزى بيدرنگ انقلاب و دفع بيدرنگ تلاشهاى ضدانقلابى است نه اينکه ارگان اجراى وظايف تاريخى انقلاب بورژوازى بطور کلى، بياييد، آقايان، قضاوت اين موضوع را که ما و شما و يا فلان يا بهمان حکومت، همانا کدام وظايف انقلاب بورژوازى را انجام داده‌ايم به مورّخين آينده و به "روسکايا استارينا"ى آتيه واگذار کنيم، - اين عمل را ٣٠ سال ديگر هم ميتوانند انجام دهند، ولى ما اکنون براى مبارزه در راه جمهورى و براى جدى‌ترين شرکت پرولتاريا در اين مبارزه بايد شعارها و دستورهاى عملى بدهيم،
به همين دلايل تزهاى آخر اين قسمت از قطعنامه که ما آن را نقل نموديم نيز رضايت‌بخش نيست، اين عبارت که حکومت موقت موظف خواهد بود مبارزه متقابل طبقات متضاد را "تنظيم نمايد" بينهايت نادرست يا حداقل ناشيانه است: استعمال اين فرمولبندى ليبرال-آسواباژدنيه‌مآبانه که موجب بروز اين فکر ميشود که گويا ممکن است حکومتهايى هم باشند که ارگان مبارزه طبقاتى نبوده بلکه "تنظيم کننده" آن باشند،،، برازنده مارکسيستها نيست، حکومت موظف خواهد بود "نه تنها تکامل انقلاب را بجلو سوق دهد، بلکه بر ضد عواملى از اين تکامل نيز که پايه‌هاى رژيم سرمايه‌دارى را تهديد مينمايند مبارزه کند" اين "عامل" اتفاقا همان پرولتاريايى است که قطعنامه از طرف وى سخن ميگويد! بجاى راهنمايى اين موضوع که پرولتاريا در لحظه فعلى چگونه بايد "تکامل انقلاب را بجلو سوق دهد" (آنرا بيشتر از آن که بورژوازى مشروطه‌طلب ميخواهد به جلو سوق دهد)، بجاى اين راهنمايى که وقتى بورژوازى بر ضد پيروزيهاى انقلاب دست بکار ميشود با چه وسيله معيّنى بايد خود را براى مبارزه با آن حاضر نمود، - بجاى تمام اينها يک توصيف کلى از جريان به ما عرضه ميدارند، که از وظايف مشخص فعاليت ما چيزى نميگويد، شيوه‌اى را که نوايسکرايى‌ها براى بيان افکار خود بکار ميبرند ما را بياد نظر مارکس (در تزهاى مشهور وى درباره فويرباخ) درباره ماترياليسم قديمى که از ديالکتيک عارى بود مياندازد، مارکس ميگويد فلاسفه فقط دنيا را به اَشکال گوناگون تعبير و تفسير ميکردند و حال آنکه مطلب بر سر تغيير دادن جهان است، نوايسکرايى‌ها هم ميتوانند جريان مبارزه‌اى را که اکنون در برابر چشم آنها بوقوع ميپيوندد نسبتا خوب توصيف نموده و توضيح دهند ولى به هيچ وجه قادر نيستند در اين مبارزه يک شعار صحيح بدهند، آنها با حرارت پا ميکوبند ولى بد رهبرى ميکنند و به اين طريق با عدم توجه خود به نقش مؤثر و رهبرى کننده و هدايت کننده‌اى که احزابى که به شرايط مادى انقلاب پى برده و در رأس طبقات پيشرو قرار دارند، ميتوانند و بايد در تاريخ بازى کنند، از اهميت درک مادى تاريخ ميکاهند،
٥
چگونه بايد "انقلاب را بجلو سوق داد"؟
اينک قسمت بعدى قطعنامه کنفرانس:
"در چنين شرايطى سوسيال دمکراسى بايد بکوشد در طول تمام مدت انقلاب وضعيتى را حفظ نمايد که به بهترين وجهى امکان پيشرَوى انقلاب را تأمين ميکند و در مبارزه با سياست خودغرضانه و ناپيگير احزاب بورژوازى به وى آزادى عمل ميدهد و از خطر حل شدن در دمکراسى بورژوازى مصونش ميدارد،
از اينرو سوسيال دمکراسى نبايد هدف خود را تصرف قدرت يا تقسيم آن در حکومت موقتى قرار دهد، بلکه بايد بصورت حزب اپوزيسيون افراطى انقلابى باقى بماند،"
توصيه براى حفظ وضعيتى که به بهترين وجهى بتواند امکان پيشروى انقلاب را تأمين نمايد بسيار و بسيار مورد پسند ماست، ولى ما فقط ميل داشتيم که، علاوه بر اين توصيه نيکو، دستور صريحى نيز وجود ميداشت که همانا اکنون در وضعيت سياسى فعلى، در عصر تفسيرات، فرضيات، گفتگوها و طرحهاى دعوت نمايندگان مردم، سوسيال دمکراسى چگونه بايد انقلاب را به جلو سوق دهد، آيا کسى که به خطر تئورى آسواباژدنيه‌مآبانه "سازش" ملت با تزار پى نميبرد، کسى که تنها "تصميم" به تشکيل دعوت مجلس مؤسسان را پيروزى مينامد، کسى که ترويج فعالانه ايده لزوم حکومت انقلابى موقت را وظيفه خود قرار نميدهد، کسى که شعار جمهورى دمکراتيک را در بوته اجمال ميگذارد، ميتواند اکنون انقلاب را به جلو سوق دهد؟ چنين کسى در حقيقت انقلاب را به عقب ميبرد، زيرا خط مشى عملى و سياسى وى با خط مشى آسواباژدنيه در يک تراز قرار دارد، وقتى که در قطعنامه تاکتيکى، که وظايف فعلى و فورى حزب را در لحظه انقلاب معيّن مينمايد، از شعار مبارزه براى جمهورى اثرى نيست، در اين صورت قبول برنامه‌اى که در آن تعويض حکومت مطلقه با جمهورى طلب ميشود از طرف آنها چه فايده‌اى دارد؟ در حقيقت اين همان خصوصيت کنونى خط مشى آسواباژدنيه يا خط مشى بورژوازى مشروطه‌طلب است که تصميم به دعوت مجلس مؤسسان را پيروزى قطعى ميداند ولى درباره حکومت انقلابى موقت و جمهورى مآل‌انديشانه سکوت اختيار مينمايد! براى اينکه بتوان انقلاب را بجلو سوق داد يعنى از آن حدى که بورژوازى سلطنت‌طلب آن را سوق ميدهد تجاوز کرد، بايد شعارهايى را که "ناپيگيرى" دمکراسى بورژوازى را خنثى مينمايد بطور فعال مطرح کرد، روى آن تکيه کرد و در درجه اول اهميت قرار داد، اين شعارها در لحظه فعلى فقط دو تا است: ١) حکومت انقلابى موقت و ٢) جمهورى، زيرا شعار مجلس مؤسسان همگانى را بورژوازى سلطنت‌طلب پذيرفته است (رجوع شود به برنامه "سايوز آسواباژدنيه") و به اين منظور پذيرفته است که در انقلاب تقلب نمايد، از پيروزى کامل انقلاب جلوگيرى کند و موجبات معامله سوداگرانه‌اى را بين بورژوازى بزرگ و تزاريسم فراهم سازد، و ما ميبينيم که کنفرانس از اين دو شعار که يگانه شعارهايى هستند که قادرند انقلاب را به جلو سوق دهند شعار جمهورى را تماما فراموش کرده است و شعار حکومت انقلابى موقت را مستقيما با شعار آسواباژدنيه‌مآبانه مربوط به مجلس مؤسسان همگانى همتراز نموده و هر دوى اينها را "پيروزى قطعى انقلاب" مينامد!!
آرى اين است آن واقعيت مسلّمى که ما مطمئنيم بعنوان راهنما مورد استفاده تاريخ‌نويس آتيه سوسيال دمکراسى روسيه قرار خواهد گرفت، کنفرانس سوسيال دمکراتها در ماه مه سال ١٩٠٥ قطعنامه‌اى را تصويب مينمايد که درباره لزوم سوق انقلاب دمکراتيک بجلو کلمات خوبى ادا ميکند ولى در عمل آن را بعقب ميکشد و از شعارهاى دمکراتيک بورژوازى سلطنت‌طلب گامى فراتر نمينهد،
نوايسکرايى‌ها دوست دارند ما را ملامت نمايند از اينکه ما به خطر حل شدن پرولتاريا در دمکراسى بورژوازى اعتنايى نداريم، ما خيلى مايل بوديم کسى را ببينيم که بتواند صحت اين ملامت را از روى متن قطعنامه‌هاى مصوبه در کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه ثابت کند، ما در پاسخ معارضين خود خواهيم گفت: سوسيال دمکراسى که زمينه عملش جامعه بورژوازى است، نميتواند بدون اينکه در بعضى موارد با دمکراسى بورژوازى همدوش گام بردارد در سياست شرکت نمايد، اختلافى که بين ما و شما در اين مورد وجود دارد اين است که ما همدوش بورژوازى انقلابى و جمهوريخواه حرکت ميکنيم بدون اينکه با آن درآميزيم ولى شما با بورژوازى ليبرال و سلطنت‌طلب همدوشيد ايضا بدون اينکه با آن درآميزيد، جريان قضيه بر اين منوال است،
شعارهاى تاکتيکى شما بنام کنفرانس داده‌ايد با شعارهاى حزب "دمکرات مشروطه‌طلب، يعنى حزب بورژوازى سلطنت‌طلب مطابقت ميکند و حال آنکه شما متوجه اين مطابقت نشده و به آن پى نبرده‌ايد و به اين طريق عملا بدنبال آسواباژدنيه‌اى‌ها کشيده شده‌ايد،
شعارهاى تاکتيکى که ما به نام کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه داده‌ايم با شعارهاى بورژوازى دمکراتيک انقلابى و جمهوريخواه مطابقت مينمايد، چنين بورژوازى و خرده بورژوازى هنوز در روسيه بصورت يک حزب بزرگ توده‌اى در نيامده است، (1) ولى در موجود بودن عناصر اوليه اين حزب فقط کسانى ميتوانند شک کنند که از جريان وقايع روسيه اطلاعى نداشته باشند، قصد ما آن است که نه فقط پرولتاريا را که بتوسط حزب سوسيال دمکرات متشکل شده است بلکه اين خرده بورژوازى را نيز که قادر است با ما همدوش گام بردارد رهبرى نماييم (در صورتى که انقلاب کبير روسيه با احراز موفقيت جريان يابد(،
کنفرانس با قطعنامه خود بطور غير آگاهانه تا سطح بورژوازى ليبرال و سلطنت‌طلب تنزل مينمايد، ولى کنگره حزب با قطعنامه خود آگاهانه آن عناصر دمکراسى انقلابى را که قادر به مبارزه هستند نه دلّالى، تا سطح خود ارتقاء ميدهد،
چنين عناصرى بيش از همه در بين دهقانان يافت ميشوند، ما بدون اينکه اشتباه بزرگى مرتکب شده باشيم ميتوانيم، هنگامى که گروههاى اجتماعى بزرگ را بر حسب تمايلات سياسى آنان تقسيم مينماييم، دمکراسى انقلابى و جمهوريخواه را با توده دهقانان مطابق بدانيم - البته به همان معنى و با همان قيود و شرايط مستترى که ميتوان طبقه کارگر را با سوسيال دمکراسى مطابق دانست، به عبارت ديگر ما ميتوانيم نتيجه‌گيريهاى خود را با عبارت زيرين افاده نماييم: کنفرانس با شعارهاى سياسى خود که عموم ملت (2) را در نظر دارد در لحظه انقلابى غير آگاهانه تا سطح توده ملاکين تنزل مينمايند، کنگره حزب با شعارهاى سياسى خود که عموم ملت را در نظر دارد توده دهقانان را تا سطح انقلابى ارتقاء ميدهد، ما به کسى که به سبب اين استنتاج نسبت تمايل به نقيض‌گويى بما بدهد اعلام ميداريم: بفرماييد اين اصل را تکذيب نماييد که هر آينه ما قدر نباشيم انقلاب را به پايان خود برسانيم، هر آينه انقلاب طبق نظر آسواباژدنيه يعنى فقط و فقط به شکل مجلس نمايندگانى که از طرف تزار دعوت شده باشد و فقط به عنوان مسخره ميتوان نام مؤسسان به آن داد به "پيروزى قطعى" منجر گردد، - در اين صورت اين انقلابى خواهد بود که در آن عنصر ملّاک و بورژوازى بزرگ تفوق خواهد داشت، بعکس اگر مُقدّر است که انقلاب واقعا کبيرى را بگذرانيم، اگر تاريخ اين بار اجازه "سقط جنين" ندهد، اگر ما قادر باشيم انقلاب را به پايان و به پيروزى قطعى آن برسانيم، ولى نه طبق مفهوم آسواباژدنيه و نوايسکرايى‌ها در اينصورت اين انقلابى خواهد بود که عنصر دهقانى و پرولتاريايى در آن تفوق خواهد داشت،
شايد اين موضوع که ما از چنين تفوقى صحبت ميکنيم به نظر بعضى‌ها عدول از اين عقيده بيايد که انقلاب قريب‌الوقوع جنبه بورژوايى دارد؟ با آن همه افراط در استعمال اين مفهوم که ما در ايسکرا ميبينيم، چنين چيزى بسيار ممکن است، به اين مناسبت مکث روى اين مسأله خيلى بمورد خواهد بود،
زيرنويسها
(1)" سوسياليست رولوسيونرها" بيشتر به يک گروه روشنفکر تروريست شبيه هستند تا به نطفه يک چنين حزبى، گرچه فعاليت فعاليت اين گروه در ماهيت امر متوجه عملى نمودن وظايف مربوط به بورژوازى انقلابى و جمهوريخواه است،
(2) منظور ما شعارهاى مخصوص دهقانان نيست که قطعنامه‌هاى مخصوصى به آنها اختصاص داده شده است،

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر