۱۳۹۰/۲/۲۲

نامه ای به یک رفیق-در مورد وظایف سازماندهی ما-جنگ چریکی


نامه ای به یک رفیق
 در مورد وظایف سازماندهی ما
جنگ چریکی

 

نامه ای به یک رفیق
 در مورد وظایف سازماندهی ما
 ترجمه تورج رضانیا
  ما با چاپ آثار کلاسیک به صورت پاره پاره و تکه تکه موافق نبودیم و نیستیم. ولی بنا به ضرورت زمان به این کار تن دادیم و جزوه کوچک حاضر را منتشر کردیم. در ضمن، این مقاله از مجموعه آثار لنین به زبان آلمانی برگردانده شده و با متن انگلیسی نیز تطبیق داده شده است.
ناشر
 نشر نوین
با همکاری انتشارات علم
پائیز 1358
 « نامه ای به یک رفیق در مورد وظایف سازماندهی ما » پاسخ لنین به نامه سوسیال دمکرات سن پترزبورگ، ا.ا. شنیرسون (یریوما)، در انتقاد از روشی بود که با آن، امر سوسیال دمکراتیک در آن شهر سازمان داده می شد.
پس از دستگیری ولادمیر ایلیچ لنین و همکاران نزدیکش در دسامبر 1895، «اکونومیستها»، به تدریج، کنترل اتحاد مبارزه برای رهایی طبقه کارگر را به دست گرفتند. «اکونومیستها»، برخلاف مارکسیستهای انقلابی، که برای ایجاد سازمان زیر زمینی و متمرکز انقلابیون می جنگیدند، اهمیت مبارزه سیاسی را به طرز موهنی کاهش می دادند و درصدد ایجاد سازمان وسیع طبقه کارگر بودند که مبتنی بر اصل انتخاباتی و هدف اولیه اش دفاع فوری از منافع اقتصادی کارگران و ایجاد صندوق های کمک متقابل و نظیر اینان بود. «اکونومیستها» طالب کنترل اتحاد مبارزه، که انگ خود را بر ساخت تشکیلاتی نیز زده بود، بودند.
عضویت طبقه کارگر در آن (یعنی به اصطلاح سازمان کارگران آن) بطور مصنوعی از اعضاء روشنفکر جدا می شد. سازمان اتحادیه بیشتر با شکل تریدیونیونی مبارزه تطبیق می کرد تا با رهبری مبارزه انقلابی توده ای کارگران برعلیه اتوکراسی و بورژوازی. مبارزه بین ایسکرائی ها و «اکونومیستها»، که در تشکیلات سن پترزبورگ جریان پیدا می کرد، در کمیته سن پترزبورگ حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه با پذیرش موضع ایسکرا در تابستان 1902، به اوج خود رسید.
در روزنامه ایسکرا، شماره 30، 15 دسامبر 1902، چنین گزارش شد:«در ملاقاتی که در ماه ژوئن در حومه سن پترزبورگ انجام گرفت، دو مسئله مطرح شد که مورد توجه کارگران نماینده تمام پنج حوزه سازمان کارگران (که با عالیترین رکن سازمان کارگران آن موقع توافق داشتند)، قرار گرفت. این مسائل عبارت بودند از: 1- دو گرایش در سوسیال دمکراسی روس: گرایش قدیمی «اکونومیستی»، که تا آن موقع در سن پترزبورگ وجود داشت، و گرایش انقلابی، که از سوی ایسکرا و زاریا نمایندگی می شد؛ و 2- اصول سازمانی (یعنی به اصطلاح «دمکراتیسم» و یا «تشکیلات انقلابیون»). در هر دو مورد، تمام کارگران، یکدل و یکزبان در مقابل «اکونومیسم» و «دمکراتیسم» و به نفع گرایش ایسکرا قد برافراشتند».
برای بازسازی اتحاد مبارزه سن پترزبورگ با روح اصول تشکیلاتی ایسکرا، کمیته ای مرکب از نمایندگان تشکیلات ایسکرا، سازمان کارگران و کمیته سن پترزبورگ تشکیل شد. با این حال، «اکونومیستها»، به رهبری توکارف، اعلام کردند که با تصمیم کمیته سن پترزبورگ مبنی بر حمایت از موضع ایسکرا سر توافق ندارند، و بدین جهت کمیته به اصطلاح سازمان کارگران را تشکیل دادند و مبارزه ای را برعلیه ایسکرا اعلام نمودند. در مقابل، ایسکرائی ها با حمایت کارگران قادر بودند که مواضع خویش را حفظ کنند و موقعیت خویش را در تشکیلات سن پترزبورگ تحکیم بخشند.
نامه ای به یک رفیق، که در آن لنین طرح خود را برای سازمان حزب تکامل داده و شکل معینی به آن بخشید، در اوج مبارزه برعلیه «اکونومیستها»، به سن پترزبورگ رسید. این جزوه پلی کپی شد، رونویسی شد و در میان سوسیال دمکراتهای سن پترزبورگ توزیع گردید. در ژوئن 1903، بطور غیرعلنی، تحت عنوان درباره کار انقلابی در سازمانهای حزب کارگران سوسیال دمکرات روسیه (نامه ای به یک رفیق)، از طرف اتحادیه سوسیال دمکراتیک سیبری چاپ شد. این نامه، با مقدمه و مؤخره ای به قلم لنین، که آن را برای چاپ آماده کرده بود، از سوی کمیته مرکزی حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه چاپ شد. نامه بطور وسیع در میان سازمانهای سوسیال دمکراتیک پخش شد، و آرشیوهای پلیس برای سالهای 1902 تا 1905 نشان می دهند که این نامه در یورش های پلیس در شهرهای مسکو، ریگا، رستف دن، نخجوان، نیکلایف، کراسنویارسک، ایرکوتسک و جاهای دیگر به دست آمده اند.
آرشیوهای انستیتو مارکسیسم لنینیسم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تنها دست خط صفحه اول این نامه را، با تقدیم نامه زیر که به خط لنین است، در اختیار دارند:
«این جزوه عموماً به کمیته سن پترزبورگ و خصوصاً به رفیق یریوما تقدیم می شود لنین».
  نامه ای به یک رفیق در مورد وظایف سازماندهی ما
 رفیق عزیز! با کمال میل خواهش شما را در مورد نقد طرح تان به نام «سازمان حزب انقلابی سنت پترزبورگ» می پذیرم (شما احتمالا سازمان کار حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه در سنت پترزبورگ را در نظر داشته اید). مسئله ای که شما طرح کرده اید به قدری مهم است که در بحث و بررسی آن باید تمامی اعضای کمیته سنت پترزبورگ، یا اصولا تمامی سوسیال دمکراتهای روسی شرکت داشته باشند.
پیش از هر چیز، می خواهم مشخص کنم که من با توضیحات شما در مورد علت عدم کارآیی تشکیلات «اتحاد» (یا آنگونه که شما می نامید «اتحاد واره»)، کاملا موافقم. شما به فقدان یک آموزش جدی و تربیت انقلابی کارگران پیشرو، به سیستم به اصطلاح انتخاباتی، که افراد رابوچیه دئیلو با استناد به اصول بنیادین «دمکراتیک» چنان مغرورانه و سرسخت از آن دفاع می کنند، و به بیگانگی کارگران از کار فعال اشاره کرده اید.
بله، همینطور است، در واقع، نه تنها اِشکال اصلی سازمان سنت پترزبورگ، بلکه اشکال عمده بسیاری از دیگر سازمانهای محلی ما نیز در نکات زیر است:
1- فقدان یک آموزش جدی و تربیت انقلابی (نه تنها در میان کارگران، بلکه همچنین در میان روشنفکران)، 2- کاربرد مبالغه آمیز و بی جای اصل انتخابات و 3- بیگانه شدن کارگران با کار فعال انقلابی.
من با برداشتهای اساسی شما در مورد وظایف سازماندهی کاملا موافقم و همینطور هم با طرح تشکیلاتی شما؛ البته، تا آنجا که در نامه تان خطوط اصلی آن برای من روشن شده است.
به ویژه، در این مورد با شما کاملا هم عقیده هستم که باید تأکید خاصی بر وظایفی داشت که در ارتباط با کار مربوط به سرتاسر روسیه و مربوط به کل حزب می باشند؛ این مطلب در طرح شما و در نخستین بند چنین بیان می شود:«مرکز رهبری حزب(و نه صرفاً مرکز رهبری یک کمیته یا یک محله) روزنامه ایسکرا است، که گزارشگرانی دائمی در میان کارگران دارد و با کار درونی سازمان بطور تنگاتنگی در پیوند است». من فقط مایلم تذکر بدهم که روزنامه می تواند و باید رهبر ایدئولوژیک حزب باشد، و باید حقایق تئوریک، دستور العملهای تاکتیکی، رهنمودهای عام سازماندهی و وظایف عام تمامی حزب را در این یا آن لحظه عرضه کند. لیکن رهبری بی واسطه عملی جنبش فقط در دست یک گروه مرکزی ویژه (اجمالا آنرا کمیته مرکزی بنامیم) می تواند باشد، که با تمامی کمیته ها شخصاً در ارتباط قرار دارد و از میان همه سوسیال دمکراتهای روسی برجسته ترین نیروهای انقلابی را در خود گرد آورده و تمامی مسایل کل حزب را رهبری می کند، مانند توزیع نشریات، انتشار اعلامیه ها، تقسیم نیروها، گماردن اشخاص یا گروههایی در رهبری عملیاتی خاص، تدارک تظاهراتها و قیام در سراسر روسیه و غیره. حزب ما می تواند و باید به خاطر ضرورت اعمال شدیدترین مخفی کاریها و نیز حفظ تداوم جنبش، دو مرکز رهبری کننده داشته باشد: ارگان مرکزی و کمیته مرکزی. اولی باید رهبری ایدئولوژیکی، و دومی رهبری بی واسطه و عملی را در دست داشته باشد. وحدت عمل و پیوند ضروری مابین این گروهها باید نه تنها صرفاً از طریق برنامه واحد حزبی، بلکه همچنین از طریق ترکیب این دو گروه (لازمست که هر دو گروه، چه ارگان مرکزی و چه کمیته مرکزی، از افرادی کاملا هماهنگ تشکیل شوند) و از طریق برگزاری منظم و مداوم جلسات بحث و بررسی میان آنها تضمین شود. فقط در این صورت است که از یکسو ارگان مرکزی خواهد توانست از تهاجم ژاندارمهای روسی به دور ماند و پابرجایی و تداوم آن تضمین شود و از سوی دیگر کمیته مرکزی همواره در کلیه مسائل اساسی با ارگان مرکزی هم رأی خواهد بود و برای رهبری بی واسطه تمامی جنبه عملی جنبش به حد کافی آزادی خواهد داشت.
از اینرو، کمال مطلوب آنست که نکته اول آیین نامه نه تنها (مطابق طرح شما) باید به این موضوع اشاره نماید که چه ارگان حزبی به عنوان ارگان رهبری کننده شناخته می شود (که البته این اشاره ای ضروریست)، بلکه همچنین اینکه هر سازمان محلی همکاری فعال در راه ایجاد، حمایت و تثبیت اندام های مرکزی را، که بدون آن حزب ما نمی تواند به عنوان یک حزب باقی بماند، وظیفه خود قرار دهد.
سپس شما در نکته دوم می گویید که این کمیته بایستی «سازمانهای محلی را هدایت کند»(شاید بهتر است بگوئیم:«تمامی کار محلی و تمامی سازمانهای محلی حزب را»، ولی من نمی خواهم خود را معطل پرداختن به جزئیات نحوه بیان مطلب کنم)، و اینکه بایستی هم از کارگران و هم از روشنفکران تشکیل گردد، زیرا جداسازی آنها در دو کمیته زیانبخش خواهد بود. این نظر قطعاً و کاملا درست است. فقط یک کمیته حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه باید وجود داشته باشد، و سوسیال دمکراتهایی که از لحاظ سیاسی کاملا آگاه هستند و خود را تماماً وقف فعالیت سوسیال دمکراتیک کرده اند، باید جزو آن باشند. باید خصوصاً در این جهت کوشید که تا آنجا که ممکن است کارگران بسیاری از لحاظ سیاسی به انقلابیون حرفه‌ای با آگاهی طبقاتی کامل تبدیل گردند و به کمیته وارد شوند[1]. چنانچه یک کمیته واحد و نه کمیته ای دو شاخه وجود داشته باشد، در آن صورت این نیاز، که اعضای کمیته شخصاً کارگران بسیاری را بشناسند، اهمیتی خاص می یابد. برای آنکه انسان بتواند هر چه را که در طبقه کارگر روی می دهد رهبری نماید، باید امکان این را داشته باشد که به همه بخشها درسترسی داشته باشد، کارگران بسیاری را بشناسد، همه راهها و سوراخ سنبه ها را بلد باشد، و غیره و غیره. از اینرو، کمیته باید حتی الامکان، همه رهبران مهم جنبش کارگری از میان خود طبقه کارگر را دربر گیرد؛ کمیته باید همه زمینه های جنبش محلی را رهبری نماید و همه وسایل، نیروها و سازمانهای محلی حزب را اداره کند. شما چیزی در این مورد، که کمیته چگونه باید ساخته شود، نمی گوئید قطعاً در اینجا نیز ما با یکدیگر هم عقیده هستیم که برای اینکار قاعده خاصی لازم نیست؛ اینکه چگونه باید کمیته را تشکیل داد مسئله ای است که سوسیال دمکراتها باید خود در هر جا و مکان در این باره تصمیم بگیرند. شاید بتوان این موضوع را تذکر داد، که کمیته با تصمیم اکثریت (یا اکثریت دو سوم و غیره) اعضایش عضو جدید می پذیرد، و باید ترتیبی بدهد تا مدارک ارتباطی اش در یک مکان امن (از لحاظ انقلابی) و مطمئن (از لحاظ سیاسی) نگهداری شود، و از همان بدو کار در فکر اعضای جانشین باشد. به محض اینکه ما یک ارگان مرکزی و یک کمیته مرکزی داشته باشیم، آنگاه کمیته های جدید باید فقط با همکاری و با تأیید آنها تشکیل شوند. تا آنجا که ممکن است نباید تعداد اعضای کمیته خیلی زیاد باشد (تا این اعضا سطحی برجسته داشته و هر کدام در شاخه فهالیت انقلابی خود متبحر باشند)، ولی باید برای دربر گرفتن تمام زمینه های کار و برای بحث و تبادل نظرهای اساسی و نیز برای اتخاذ تصمیمات قاطع، تعداد این اعضا کافی باشد. چنانچه اعضای کمیته ای نسبتاً زیاد و از اینرو گردهم آیی مکرر آنها خطرناک باشد، در این صورت شاید بهتر آن باشد که از این کمیته یک گروه اجرایی ویژه و بسیار کوچکی (مثلا پنج نفر و یا کمتر از آن) را برگزید، که حتماً از دبیر کمیته و آن اعضایی تشکیل شده باشد که برای رهبری عملی تمامی کار از همه شایسته ترند. از لحاظ عملی تعیین افراد جانشین برای مواقع دستگیری حائز اهمیتی بسیار برای این گروه است، تا بدین ترتیب کار دچار وقفه نگردد. جلسات عمومی کمیته اقدامات گروه اجرایی را تأیید و ترکیب آن را تعیین می نماید و غیره ...
سپس شما سازمان های زیر را که تابع و زیردست کمیته هستند، پیشنهاد می کنید:
1- جلسات بحث (مشورت و تبادل نظر «بهترین» انقلابیون)، 2- حوزه هائی که در هر محله سازمان یافته اند، 3- حوزه های مروجین که پیوسته به حوزه محله ای هستند، 4- حوزه های کارخانه و 5- «گردهمایی نمایندگان» حوزه های کارخانه های یک محله. من هم مانند شما بر این عقیده‌ام، که تمامی اندام های دیگر (که البته به غیر از آنهایی که شما ذکر کرده اید، سازمانهای بسیار زیاد و مختلف دیگری نیز وجود دارند) باید تابع کمیته بوده و اینکه گروههای محله ای (برای شهرهای خیلی بزرگ) و گروههای کارخانه (همیشه و همه جا) باید وجود داشته باشند. ولی آنطور که به نظر می رسد در بعضی از جزئیات توافق کامل با شما ندارم. در مورد آنچه که مثلا به «جلسات بحث» مربوط می شود، فکر می کنم یک چنین سازمانی کاملا زاید است. همه «بهترین انقلابیون» باید جزو کمیته بوده و یا کارهای خاصی را انجام بدهند (مانند چاپ، حمل و نقل، تبلیغ سیار، سازماندهی، مثلا سازماندهی یک دفتر گذرنامه یا یک گروه ضربت برای مبارزه علیه جاسوسان و نفوذیها و یا سازماندهی گروههایی در ارتش و غیره).
«شور و مشورت» هم در کمیته و هم در محله و هم در هر حوزه کارخانه، حوزه مروجین، حوزه اتحادیه ای (مانند اتحادیه نساجان، مکانیک ها، کارگران دباغ و غیره)، حوزه دانشجویی، حوزه ادبی و غیره برگزار می گردد. پس، چرا باید اندام خاصی برای بحث و مشورت ایجاد گردد؟
ادامه دهیم. وقتی که خواستار آن می شوید که امکان نامه نگاری بی واسطه به ایسکرا به «تمام کسانی که می خواهند»، داده شود، کاملا حق با شماست. ولی این «بی واسطه» نباید اینگونه تلقی گردد که آدرس هیئت تحریریه و راه دسترسی به آن در اختیار «تمام کسانی که می خواهند» قرار داده شود، بلکه باید چنین تلقی گردد که نامه تمام کسانی که می خواهند، به هیئت تحریریه داده (و یا فرستاده) شود. گرچه آدرس باید در اختیار محدوده نسبتاً وسیعی قرار گیرد، ولی به هیچ وجه نه در اختیار تمام کسانی که خواستار آنند، بلکه فقط باید در اختیار انقلابیون مطمئنی قرار داده شود که زیرکی و مهارت خود را در کار مخفی نشان داده اند به هر حال نه آنگونه که شما پیشنهاد می کنید، فقط یک آدرس برای هر محله، بلکه بیشتر. به علاوه ضروری است که همه کسانی که در کار شرکت دارند، و تمامی حوزه ها بدون استثناء این حق را داشته باشند که تصمیمات، خواسته ها و پرسش های خود را چه به کمیته و چه به ارگان مرکزی و کمیته مرکزی اطلاع دهند. اگر ما این کار را بکنیم، در آن صورت به مشورتها و تبادل نظرهای عمیق و کامل تمامی همکاران حزبی دست خواهیم یافت، بی آنکه اندام چنین دست و پا گیر و ناقض مخفی کاری مانند «جلسات بحث» ایجاد نمائیم. البته باید کوشید تا بحث و تبادل نظرهای شخصی میان افراد زیاد و گوناگونی برگزار گردد ولی اینجا همه چیز به مسئله رعایت مخفی کاری بستگی دارد. در روسیه فقط گهگاه و در موارد استثنائی امکان برگزاری جلسات و گردهم آیی های عمومی وجود دارد، و برای کشیدن «بهترین انقلابیون» به این جلسات عمومی باید احتیاط فوق العاده ای به خرج داد، زیرا برای نفوذیها و جاسوسان بسیار ساده تر است که به درون جلسات عمومی خزیده و به جاسوسی شرکت کنندگان بپردازند. من فکر می کنم شاید بهترین کار این باشد که در صورت امکان، جلسات عمومی بزرگی (مثلا 30 تا 100 نفره) برگزار گردد (به عنوان مثال می توان در فصل تابستان این جلسات را در جنگل برگزار کرد، و یا در یک خانه مخفی که برای اینکار در نظر گرفته شده است)، آنگاه کمیته باید یک یا دو نفر از «بهترین انقلابیون» را به آنجا بفرستد و ترتیبی بدهد تا جلسه ترکیب خوبی داشته باشد، یعنی اینکه مثلا مراقبت نماید تا حتی الامکان تعداد زیادی از اعضای قابل اعتماد حوزه های کارخانه و غیره به جلسه دعوت شوند. لیکن این جلسات را نباید به نهادی ثابت تبدیل نمود، نباید آنها را در آئین نامه تثبیت کرد، نباید جلسات منظماً برگزار شوند و نباید به گونه ای باشند که همه شرکت کنندگان در جلسه تمام حاضرین را بشناسند، یعنی اینکه بدانند همه آنها «نمایندگان» حوزه ها هستند و غیره؛ به این علتها من نه تنها مخالف «جلسات بحث»، بلکه همچنین مخالف «گردهم آیی های نمایندگان» هستم. به جای این دو نهاد، من پیشنهاد می کنم که مثلا قاعده زیر رعایت گردد:
کمیته ترکیبی برای برگزاری جلسات بزرگ بدهد، که در آنها حتی الامکان افراد بسیاری که عملا در جنبش فعالیت دارند، و اصولا تمامی کارگران شرکت کنند. زمان، مکان، مورد و ترکیب جلسات به وسیله کمیته ای معین می گردد که مسئولیت سازماندهی چنین اقدامات مخفیانه‌ای را به عهده دارد. البته نباید از این طریق مانعی در راه برگزاری گردهم آیی هایی که کارگران به هنگام گردش، در بیرون شهر و یا جنگل و غیره ترتیب می دهند، و کمتر از خصیصه نهادی پایدار برخوردارند، ایجاد گردد.
شاید بهتر آن باشد که در آئین نامه اصلا چیزی در این باره نگوئیم.
در رابطه با کار گروههای محله ای، من کاملا با شما هم عقیده هستم که مهمترین وظیفه آنها سازمان دادن صحیح پخش نشریات است. من فکر می کنم گروههای محله ای باید عمدتاً واسطه‌ای میان کمیته و کارخانجات باشند، واسطه و یا حتی به طریق اولی رساننده. وظیفه اصلی آنها باید پخش نشریاتی باشد که از کمیته دریافت می دارند با رعایت قواعد مخفی کاری باشد. این وظیفه بسیار مهمی است، زیرا چنانچه ما ارتباط منظم یک گروه محله‌ای ویژه توزیع را با همه کارخانجات آن محله و تعداد حتی الامکان بیشتری از خانه های کارگری آن محله تأمین نماییم، این امر اهمیت فوق العاده ای هم برای تظاهراتها و هم برای قیام خواهد داشت. رساندن سریع و صحیح نشریات، اعلامیه ها و فراخوانی ها و غیره، اتخاذ ترتیبی تا این کار بدون اصطکاک انجام گیرد و شبکه کاملی از مأموران برای این منظور تربیت شود این کار یعنی انجام بخش اعظم کار تدارکاتی برای تظاهرات آتی و یا برای قیام. در لحظه طغیان، اعتصاب و آشوب، دیگر زمان برای پخش نشریات دیر است این کار را فقط به تدریج می توان آموخت، به این صورت پخش نشریات الزاماً هر ماه دو تا سه مرتبه انجام شود. چنانچه روزنامه ای وجود نداشته باشد، در آن صورت می توان و باید اعلامیه ها را پخش کرد، ولی به هیچ وجه نباید اجازه داد که دستگاه پخش غیرفعال بماند. باید کوشید که این دستگاه تا آن درجه از کمال ساخته شود که بتوان در عرض یک شب تمامی جمعیت کارگری سن پترزبورگ را باخبر ساخت و به اصطلاح بسیج کرد. گرفتن طبق برنامه اعلامیه ها از مرکز هماهنگی و رساندن آنها به حوزه های واسطه ای محدودتر و از طریق آنها به توزیع کنندگان، به هیچ وجه یک وظیفه تخیلی نیست.
به عقیده من نباید کارکرد گروههای محله ای را از نقشی که آنها به عنوان مراکز صرفاً واسطه‌ای و رساننده دارند فراتر برد، به عبارت بهتر این کار را باید با احتیاط بسیار زیادی انجام داد در غیر این صورت می تواند باعث به خطر افتادن کار مخفی و یکپارچگی عمل گردد. البته در حوزه های محله ای نیز می توان در مورد تمام مسائل حزبی بحث و مشورت کرد، لیکن تنها کمیته است که اجازه دارد درباره مسائل عام جنبش محلی تصمیماتی اتخاذ نماید. فقط در زمینه مسائل فنی پخش و توزیع بایستی به حوزه های محله ای استقلال داد. ترکیب گروه محله ای باید از طرف کمیته تعیین گردد، یعنی کمیته یک یا دو نفر از اعضای خود را (یا حتی غیر عضو را) به عنوان فرستاده به این یا آن محله تعیین می کند و به این فرستاده ها مأموریت می دهد یک گروه محله ای تشکیل بدهند، که تمامی اعضای آن بار دیگر از طرف کمیته، به اصطلاح تأیید می گردند. گروه محله ای شاخه ای از کمیته است، که اختیارات خود را صرفاً از این کمیته دریافت می نماید.
حال می رسیم به مسئله حوزه مروجین. با فقری که از لحاظ نیروهای مروج وجود دارد، نه ممکن و نه مطلوب است که این نیروها بطور مجزا در هر محله ای به کار گمارده شوند. ترویج باید از سوی تمامی کمیته و با روحی واحد انجام پذیرد و باید سخت متمرکز باشد. از این رو نظر من درباره این موضوع به شرح زیر است: کمیته بعضی از اعضای خود را مأمور ایجاد یک گروه مروج می کند (که این گروه، شاخه و یا تشکیلاتی از کمیته خواهد بود). این گروه که به دلیل مخفی کاری از خدمات گروههای محله ای استفاده می کند، باید در تمامی شهر، در سرتاسر منطقه ای که «تابع» کمیته است، به کار ترویج مشغول گردد. در مواقع لزوم این گروه می تواند گروههای فرعی دیگری تشکیل دهد، یعنی تا حدی این یا آن بخش از عملکردهایش را به آنها واگذار نماید، ولی همه اینها باید با توافق کمیته باشد؛ کمیته باید همواره و لزوماً این حق را داشته باشد، که فرستاده هایی به هر گروه یا زیرگروه و به هر حوزه ای که به گونه ای با جنبش در تماس است، اعزام دارد.
تمام گروههای گوناگونی که در خدمت جنبش قرار دارند باید با همین الگوی سازمانی، به شکل شاخه یا تشکیلاتی از کمیته، سازمان یابند گروههای دانشجویی و دانش آموزی؛ یا مثلا گروههای هوادار، در میان کارکنان حکومت؛ گروههای حمل و نقل، گروههای گذرنامه و چاپ؛ گروههای تهیه خانه های امن؛ گروههایی برای زیر نظر گرفتن جاسوسان؛ گروههایی از افراد نظامی؛ گروههایی برای تهیه اسلحه؛ گروههایی برای سازماندهی مثلا یک «شرکت غیرانتفاعی» و غیره. تمامی هنر سازمان مخفی باید در این باشد که از همه کس و همه چیز استفاده کند، «به هر کس کاری بدهد»، در عین حال رهبری تمامی جنبش را در دست داشته باشد، ولی البته نه با اعمال قدرت! بلکه در سایه اعتبار و احترام، صرف انرژی، تجربه فراوان، چند جانبه نگری بسیار و استعداد و لیاقت سرشار. این تذکر مربوط به آن اعتراض معمول و رایج است، مبنی بر اینکه یک مرکزیت محکم و سخت، چنانچه این مرکز رهبری بطور اتفاقی در دست انسان نالایقی، که قدرت بسیار زیادی را در اختیار دارد، قرار بگیرد، می تواند به سادگی تمام باعث نابودی جنبش شود. البته این امکان وجود دارد، لکن وسیله مقابله با آن به هیچ وجه اصل اختیار و عدم تمرکز نیست، که در کار انقلابی تحت سلطه استبداد با ابعادی پهناور و وسیع کاملا غیرمجاز و بسیار مضر است. هیچ آئین نامه ای نمی تواند وسیله مقابله با این امر را به دست دهد؛ این وسیله تنها از طریق «تأثیر رفیقانه» می تواند عرضه گردد، که آغاز آن همانا تصمیم گیریهای همه آن گروههای پایه است؛ و با اعلام خواستهای این گروهها به ارگان مرکزی و کمیته مرکزی ادامه پیدا می کند و (در موارد بسیار حاد) تا برکناری اشخاص نالایق در قدرت نالایق پیش می رود. کمیته باید کوشش نماید تا آنجا که امکان دارد بطور وسیعی تقسیم کار را اعمال کند؛ این تقسیم متکی بر این شالوده است که برای جنبه های مختلف کار انقلابی قابلیت های متفاوتی لازم است، و اینکه گاه انسانی به هیچ وجه، شایستگی امر سازماندهی را ندارد، می تواند مبلغی بی همتا، و یا انسانی که نمی تواند خود را با مقررات سخت کار مخفی وفق دهد، مروجی برجسته باشد و غیره.
ضمناً، در مورد آنچه که به مروجین مربوط می شود، مایلم چند کلمه ای در انتقاد از لبریز شدن معمول این حرفه از افراد نالایق و تنزل سطح ترویج مشروط به آن، صحبت کنم. گهگاه ما بدون آنکه تشخیص بدهیم هر دانشجویی را یک مروج می دانیم، و همه جوانان خواستار آنند که «حوزه ای به آنان واگذار گردد» و غیره. باید با این گرایش مبارزه کرد، زیرا از این طریق زیان های بسیاری به بار می آید. مروجین واقعاً قابل و پای بند اصول بسیار اندک اند (و برای آنکه شخص به چنین مروجی تبدیل گردد، باید بسیار مطالعه کند و تجربه کسب نماید)؛ و این اشخاص را باید به افراد متخصص تبدیل نمود، آنها را با تمام نیرو به کار انداخت و با دقت تمام از ایشان مراقبت کرد. باید گذاشت تا هر هفته چندین بار سخنرانی کنند، در صورت نیاز به سایر شهرها اعزام گردند، و اصولا می بایست در این فکر بود که مروجین ماهر به شهرهای مختلف سفر نمایند. لکن توده افراد جوان را، که تازه شروع به کار کرده اند، باید بیشتر به اقدامات عملی کشاند، و این چیزی است که ما اغلب در آن اهمال می ورزیم در مقایسه با تلاش و فعالیت دانشجویان در حوزه ها، که بطور خوش باورانه ای به عنوان «ترویج» تلقی می گردد. البته برای اقدامات جدی عملی نیز داشتن یک آموزش اساسی ضروری است، ولی با این وجود در اینجا برای «مبتدیان» نیز میدان فعالیت آسانتر پیدا می شود.
حال به مسئله حوزه های کارخانه می رسیم. این حوزه ها برای ما اهمیت خاصی دارند: تمامی نیروی اصلی جنبش در این است که کارگران کارخانجات بزرگ سازمان یافته باشند، زیرا کارخانجات بزرگ نه تنها از لحاظ تعداد نفرات، بلکه بیشتر از لحاظ نفوذ، رشد و قابلیت مبارزه، بخش تعیین کننده ای از تمامی طبقه کارگر را دربر می گیرند. هر کارخانه ای باید دژ ما باشد. و از این رو، هر سازمان «کارخانه ای» کارگران باید در داخل همانقدر مخفی کار و در خارج همانقدر «منشعب» باشد، که هر سازمان انقلابی دیگر؛ یعنی در رابطه خارجی خود شاخک هایش را به تمامی جهات ممکنه بگستراند. تأکید می کنم؛ که در اینجا نیز گروهی از کارگران انقلابی باید هسته و رهبر، یا «استاد» باشند. ما باید در حوزه های «کارخانه ای» نیز بطور کامل با الگوی سنتی سازمانهای سوسیال دمکراتیک صرفاً کارگری یا صرفاً اتحادیه ای قطع رابطه کنیم. گروه کارخانه یا کمیته کارخانه (این واژه را بکار می بریم تا آن را از سایر گروهها، که تعدادشان بسیار زیاد است متمایز کنیم)، باید از تعداد بسیار اندکی از انقلابیون تشکیل گردد، که مأموریتها و اختیارات خود را برای شکوفایی تمامی کار سوسیال دمکراتیک در کارخانه بطور بی واسطه از کمیته دریافت می دارند. همه اعضای کمیته کارخانه باید خود را مأمور و نماینده کمیته بدانند، آنها موظف اند تمامی دستورات کمیته را اطاعت کنند و تمامی «قوانین و مقررات» «ارتش در حال جنگ» را رعایت نمایند، ارتشی که به آن وارد شده اند و در زمان جنگ بدون اجازه مراجع مافوق حق ترک کردن آنرا ندارند. از این رو ترکیب کمیته کارخانه اهمیتی فوق العاده زیاد دارد، و یکی از وظایف اصلی کمیته باید سازماندهی صحیح این کمیته فرعی باشد. من مسئله را پیش خود اینگونه مجسم می کنم: کمیته بعضی از اعضای خود را (به اضافه، مثلا، بعضی از کارگران، که بنا به عللی عضو کمیته نیستند ولی بخاطر تجربیاتشان، بخاطر شناختی که از انسانها دارند، بخاطر فراستشان و بخاطر ارتباطاتی که دارند، می توانند مفید واقع گردند)، مأمور می کند تا در همه جا کمیته های فرعی کارخانه را ایجاد نمایند. این گروه با مسئولین محله مشورت می کند، ترتیب یک سری گردهمایی ها را می دهد، داوطلبین کمیته های فرعی کارخانه را مورد بررسی بسیار اساسی و دقیق قرار می دهد، آنها را با دقت بازجویی می کند، در صورت لزوم آنها را به محک آزمون می کشد، و می کوشد حتی الامکان با افراد بسیاری که برای کمیته فرعی کارخانه مورد نظر داوطلبند، خود بطور بی واسطه آشنا شده و آنها را امتحان کند، و سرانجام ترکیب معینی از هر حوزه کارخانه را برای تأیید به کمیته ارائه می دهد، و یا پیشنهاد می کند به کارگر معینی اختیارات تام داده شود تا او خود تمام کمیته فرعی را تشکیل داده، اعضای آن را انتخاب یا پیشنهاد نماید. بدین شیوه کمیته خود تعیین می کند که کدام یک از این نمایندگان با او ارتباط برقرار نماید و چگونه این ارتباط حفظ شود (قاعدتاً این کار از طریق مسئولین محله انجام می گیرد، ولی این قاعده می تواند تکمیل و یا تغییر داده شود). به خاطر اهمیتی که این کمیته های فرعی کارخانه ای دارند باید تا آنجا که ممکن است کوشید تا هر یک از کمیته های فرعی هم آدرسی داشته باشند که  بتوانند از طریق آن به ارگان مرکزی متوسل شوند و هم یک محل نگهداری امن برای لیست ارتباطات خود (یعنی، اطلاعاتی که برای دوباره سازی کمیته های فرعی در صورت دستگیری ضروری هستند، حتی الامکان بطور منظم و مشروح برای نگهداری در جایی که ژاندارم های روسی نتوانند در آن نفوذ کنند، به رهبری مرکزی حزب رسانده شود). بدیهی است که کمیته باید بر مبنای مدارک و ارزیابی های خود آدرسها را در اختیار کسی بگذارد، ولی نه بر مبنای حق واهی نسبت به پخش «دمکراتیک» این آدرسها.
شاید اشاره به این موضوع بی مورد نباشد، که گهگاه ضروری یا اصلح تر آنست که یک کمیته فرعی کارخانه ای از اعضای متعدد تشکیل نگردد، بلکه به گماردن یک مأمور کمیته (و یک جانشین) محدود بماند. به محض اینکه کمیته فرعی کارخانه ایجاد شد، باید اقدام به تأسیس یک سری حوزه ها و گروه های کارخانه ای با وظایف مختلف، درجات متفاوت از مخفی کاری و شکل کم و بیش تثبیت یافته، بکند؛ مثلا حوزه هایی برای پخش و توزیع نشریات (این یکی از مهم ترین کارهاست و باید طوری تنظیم شود که ما یک اداره پست درست و حسابی مخصوص به خودمان داشته باشیم، که نه تنها روشهای پخش، بلکه رساندن نشریات به منازل نیز آزمایش و امتحان شده باشند، و اینکه حتماً تمامی منازل[2] و راههایی که به آنها منتهی می گردد مورد شناسایی قرار گرفته باشند)، حوزه هایی برای مطالعه نشریات غیرعلنی، حوزه هایی برای زیر نظر گرفتن جاسوسان[3]، حوزه هایی مخصوص رهبری جنبش اتحادیه ای و مبارزه اقتصادی، حوزه هایی از مبلغین و مروجین که بتوانند گفتگوهایی را راه بیندازند و برای مدتی آن را بطور مطلقاً قانونی به پیش ببرند (درباره ماشین آلات، درباره بازرسی و غیره)، تا بدین ترتیب بتوانند بی آنکه خطری متوجه آنها شود، بطور آشکار صحبت کرده، از افراد پرس و جو نمایند و زمینه را بررسی کنند و غیره[4].
کمیته کارخانه باید بکوشد از طریق شبکه ای از انواع و اقسام حوزه ها (یا مأمورها)، تمامی کارخانه، و حتی الامکان بخش بزرگی از کارگران را زیر پوشش بگیرد. تعداد این حوزه ها، امکان داخل کردن یک مروج سیار در آنها، و پیش از همه کار منظم و درست پخش نشریات و به دست آوردن اطلاعات و اخبار، معیاری است برای فعالیت موفقیت آمیز کمیته فرعی.
به عقیده من الگوی عمومی سازمان باید چنین باشد: یک کمیته باید در رأس تمامی جنبش محلی، در رأس تمامی فعالیت سوسیال دمکراتیک محلی قرار داشته باشد. شعبه ها و تشکیلات تابعه زیر از آن مشتق می شوند:
اولا شبکه ای از مأموران اجرایی، که (حتی الامکان) تمامی توده های کارگری را زیر پوشش بگیرد و به شکل گروههای محله ای و کمیته های فرعی کارخانه ای سازمان یافته باشد. این شبکه مأمورین در ایام مسالمت به کار پخش جزوات، اعلامیه ها، فراخوانی ها و اطلاعیه های مخفی کمیته خواهد پرداخت، و در مواقع مبارزه تظاهرات و فعالیتهای دسته جمعی مشابه را برگزار می کند.
دوماً انواع و اقسام حوزه ها و گروه هایی از کمیته مشتق می شوند، که در خدمت کل جنبش قرار دارند (ترویج، حمل و نقل، همه گونه عملیات زیرزمینی و غیره). تمامی گروهها،حوزه ها و کمیته های فرعی باید بمثابه شاخه ها و اندام هایی از کمیته تلقی گردند. برخی از این حوزه ها و گروهها آشکارا خواستار پیوستن به حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه می شوند، و با فرض تأیید کمیته، به حزب می پیوندند. در این صورت این حوزه ها (با مأموریت از سوی کمیته و یا با توافق کمیته)، کارهای معینی را به عهده می گیرند و موظف به رعایت دستورهای ارگانهای حزبی می گردند، آنها تمامی حقوق اعضای حزب را به دست آورده و به عنوان اولین کاندیدا برای کمیته در نظر گرفته می شوند و غیره. حوزه هایی که به حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه نمی پیوندند، موقعیتشان باز هم مانند موقعیت حوزه هایی که به وسیله اعضای حزب ایجاد می شوند و یا با یک گروه حزبی همکاری می کنند، خواهد بود.
بدیهی است اعضای همه این حوزه ها در تمامی مسائل درونی از همان حقوق یکسانی برخوردارند، که اعضای کمیته در میان خود. تنها استثناء در این مورد این است که حق ارتباط شخصی با کمیته محلی (و نیز با کمیته مرکزی و با ارگان مرکزی) را فقط آن کس (یا آن کسانی) دارد، که از سوی کمیته برای این کار تعیین شده است. یک چنین فرد رابطی در تمام زمینه های دیگر با سایرین متساوی الحقوق خواهد بود، و سایرین از این حق برخوردارند که (البته نه بطور شخصی) هم با کمیته محلی و هم با کمیته مرکزی و هم با ارگان مرکزی ارتباط برقرار کنند. بنابراین، استثنای مذکور در اصل به هیچ وجه ناقض تساوی حقوق نخواهد بود، بلکه صرفاً موافقتی است ضروری نسبت به نیازهای اجتناب ناپذیر مخفی کاری. چنانچه عضو کمیته ای اظهارات گروه «خود» را به کمیته، به کمیته مرکزی یا به ارگان مرکزی نرساند، با این کار یک وظیفه حزبی را نقض و خود را مقصر کرده است. آنچه باز هم به خصلت مخفی کاری و ساخت سازمانی حوزه های مختلف مربوط می شود، وابسته است به نوع کاری که این حوزه ها انجام می دهند: مطابق با این کارکرد انواع گوناگون سازمان بندی ها وجود دارد (از سازمان بندی های «بسیار سخت»، محدود و محرمانه گرفته تا سازمان بندی های وسیع، آشکار، بی قاعده و «بسیار آزاد»). مثلا برای گروه توزیع کننده بیشترین مخفی کاریها و انضباط نظامی ضروری است. برای گروه مروجین نیز مخفی کاری ضروری است، اما انضباط نظامی در حدی بسیار اندک. برای گروه کارگرانی که نشریات علنی را می خوانند و یا جلسات بحث درباره کمبودها و خواسته‌های صنفی برگزار می نمایند، مخفی کاری باز هم کمتری ضرورت دارد و غیره.
گروههای توزیع کننده باید عضو حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه بوده و تعداد معینی از اعضاء و مقام های حزبی را بشناسند. گروهی که شرایط کار را در شاخه های حرفه ای مختلف مورد مطالعه قرار می دهد و مطابق با آن خواسته های صنفی را تدوین می کند، نباید لزوماً عضو حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه باشد. یک گروه دانشجویان، افسران یا کارمندان، که با شرکت یکی دو نفر از اعضای حزب مشغول خودسازی است، گاهی اوقات حتی نباید در مورد وابستگی آنها به حزب اصلا چیزی بداند. ولی در یک مورد ما باید حتماً خواستار حداکثر سازمان یافتگی کار در تمام این گروههای فرعی باشیم، و آن چنین است: هر عضو حزبی که در این گروهها شرکت دارد رسماً مسئول اجرای کار در این گروهها است و موظف است به هر اقدامی دست زند تا ترکیب این گروهها، تمامی مکانیسم کار آنها و همه محتوای این کار تا آنجا که ممکن است بی پرده و آشکار در برابر دیدگان کمیته مرکزی و ارگان مرکزی قرار گیرد. این ضرورتی است، تا اولا بدین وسیله رهبری مرکزی تصویری کامل از کل جنبش داشته باشد، دوماً بدین وسیله بتواند برای بکار گماردن افراد در سمت های مختلف حزبی از میان محدوده حتی الامکان بزرگتری از اشخاص دست به انتخاب بزند، سوماً بدین وسیله (و از طریق مرکز رهبری) همه گروههای مشابه در سرتاسر روسیه بتوانند از یکدیگر بیاموزند، و بالاخره، بدین وسیله از نفوذ جاسوسان و عناصر مشکوک جلوگیری گردد در یک کلمه، این مسئله لازم و در کلیه موارد ضرورتی فوری دارد.
چگونه می توان به این مقصود رسید؟ گزارشات منظم به کمیته، اطلاع دادن به ارگان مرکزی درباره بخش حتی الامکان بزرگتری از محتوای تعداد حتی الامکان بیشتری از این گزارشات، ترتیب دادن بازدید اعضای کمیته مرکزی و کمیته محلی از حوزه های مختلف، و بالاخره نگهداری الزامی ارتباطات این حوزه ها، یعنی نگهداری نام و آدرس برخی از اعضای هر حوزه در محلی مطمئن (و در دفتر حزب در ارگان مرکزی و کمیته مرکزی).
فقط هنگامی که گزارشات و ارتباطات تحویل و رسانده شوند، می توان پذیرفت که عضو حزبی، که در یک حوزه معین شرکت دارد، وظایف خود را انجام داده است؛ فقط در این صورت حزب قادر است به عنوان یک کل از هر یک از حوزه هایی که به کار عملی پرداخته‌اند، بیاموزد؛ فقط در چنین صورتی است که می توانیم از دستگیریها نهراسیم، زیرا وقتی ارتباط با حوزه های مختلف وجود داشته باشد، پیدا کردن فوری افراد جانشین و دوباره به راه انداختن کار، برای فرستاده های کمیته مرکزی، همواره کار ساده ای خواهد بود. در این صورت، دستگیری اعضای کمیته تمامی دستگاه را نابود نخواهد کرد، بلکه فقط رهبران را از میان برمی دارد، که برای آنها نیز از قبل جانشین هایی وجود دارند. نباید چنین گفته شود که به علت مخفی کاری رساندن گزارشات و ارتباطات غیرممکن است: فقط باید چنین خواستی را داشت، آنوقت امکان رساندن (یا فرستادن) اطلاعات و ارتباطات همواره وجود خواهد داشت، و تا وقتی که ما کمیته های محلی، کمیته مرکزی و ارگان مرکزی را داریم، همواره چنین امکانی وجود خواهد داشت.
حال ما به اصل بسیار مهمی در مجموعه سازمان بندی حزبی و فعالیت حزبی رسیده ایم: همانطور که بزرگترین مرکزیت ممکن از لحاظ رهبری عملی و ایدئولوژیکی جنبش و مبارزه انقلابی پرولتاریا ضرورت دارد، همانطور هم بزرگترین عدم مرکزیت ممکن از لحاظ اطلاع مراکز حزبی (و در نتیجه تمامی حزب در کل) درباره جنبش، و از لحاظ مسئول بودن در برابر حزب ضرورت دارد. رهبری جنبش باید به تعداد حتی الامکان اندکی از گروههای حتی الامکان همگون از انقلابیون حرفه ای بسیار با تجربه محول گردد. در جنبش باید تعداد حتی الامکان بیشتری از گروههای حتی الامکان متفاوت تر و گوناگون تری از اقشار مختلف پرولتاریا (و سایر طبقات خلقی) شرکت کنند. مرکز رهبری حزب باید همواره نه تنها اطلاعات دقیقی درباره فعالیت هر یک از این گروهها، بلکه تا آنجا که ممکن است اطلاعات جامعی درباره ترکیب آنها نیز در دست داشته باشد. ما باید رهبری جنبش را متمرکز کنیم. و (به همین منظور، و از آنجا که بدون اطلاعات، مرکزیت غیرممکن است) ما باید به مسئولیت هر یک از اعضای حزب، هر یک از همکاران، هر یک از حوزه های وابسته یا متعلق به حزب در برابر حزب، تا آنجا که ممکن است، عدم تمرکز بخشیم. این عدم تمرکز شرط ضروری مرکزیت انقلابی و وسیله لازمی برای تصحیح آن است. فقط وقتی که مرکزیت تا به آخر اجرا شده و ما یک ارگان مرکزی و یک کمیته مرکزی داریم، آنگاه امکان مراوده هر گروهی، هر قدر هم کوچک، با این مراکز و نه تنها امکان مراوده، بلکه همچنین نظم و قاعده‌ای در مراوده با ارگان مرکزی و کمیته مرکزی که طی سالیان دراز پراتیک به دست آمده است می تواند امکان نتایج غم انگیز حاصل از یک ترکیب تصادفاً ناموفق این یا آن کمیته محلی را از بین ببرد.
حال که ما به وحدت واقعی حزب و ایجاد یک رهبری واقعاً مرکزی نزدیک شده ایم، باید خوب به خاطر بسپاریم که چنانچه بطور همزمان یک عدم تمرکز حداکثر را، چه در زمینه مسئولیت در برابر حزب و چه در زمینه اطلاع داشتن حزب از تمامی چرخ و دنده های ماشین حزبی، اجرا ننمائیم، این رهبری قدرتی نخواهد داشت. یک چنین عدم تمرکزی چیزی نیست مگر جنبه دیگر تقسیم کار که به قبول همگان یکی از حیاتی ترین نیازهای عملی جنبش ما است. چنانچه مرکز رهبری حزب کما فی السابق به وسیله کمیته های محلی نوع قدیم از کار بی واسطه عملی کنار گذاشته شود، در این صورت، قبول رسمی یک سازمان معین به عنوان سازمان رهبری کننده و تأسیس یک کمیته مرکزی ظاهری، هرگز جنبش ما را واقعاً متحد نخواهد ساخت و هرگز یک مرکز مبارز محکم و استوار به وجود نخواهد آورد. منظور از کمیته های محلی نوع قدیم، کمیته هایی هستند که از یکسو انبوهی از افراد عضو آنند، که خود را با هر موضوع ممکنه ای مشغول می سازند، بی آنکه به عملکردهای مشخص کار انقلابی بپردازند، بی آنکه مسئولیتی برای کاری خاص داشته باشند و کاری را که خوب درباره آن فکر شده و خوب تدارک دیده شده است و آن را شروع کرده اند به پایان ببرند، افرادی که با تلاش و جدیتی به ظاهر افراطی زمان و نیروی فوق العاده ای را به هدر می دهند، در حالی که از سوی دیگر انبوهی از حوزه های دانشجویی و کارگری وجود دارد که نیمی از آنها اصلا برای کمیته آشنا نیست و نیمی دیگر مانند خود کمیته همانقدر ناشی، نا آزموده و همانقدر کم تخصص است، تجربیات حرفه ای به دست نیاورده است و از تجربیات سایر گروهها استفاده نمی کند و دقیقاً مانند کمیته، سرگرم مشورت و گفتگوهای بی پایان «درباره همه چیز»، و سرگرم انتخابات و تدوین آئین نامه هاست.
برای آنکه مرکز رهبری بتواند خوب کار کند، کمیته های محلی باید دگرگون شوند، باید به سازمانهایی متخصص و سازمانهایی که «اصولی تر» کار می کنند تبدیل شوند، سازمانهایی که این یا آن کار عملی را واقعاً به «کمال» برسانند. برای آنکه مرکز رهبری (آنطور که تاکنون بوده) فقط به مشورت کردن، قانع کردن و بحث کردن نپردازد، بلکه واقعاً بتواند ارکستر را رهبری نماید، دانستن این نکته که چه کسی در کجا چه سازی را می نوازد، نواختن کدام آلت موسیقی را کجا و چگونه یاد گرفته است یا دارد یاد می گیرد، چه کسی کجا و چرا خارج از نت می نوازد (آنگاه که موسیقی صدایی گوشخراش دارد) و برای از بین بردن این صدای ناهنجار چه کسی را باید جابجا کرد، چگونه و به کجا، و غیره، ضرورتی بسیار دارد. امروزه باید بی پرده گفته شود ما یا اصلا چیزی درباره کار داخلی واقعی یک کمیته نمی دانیم، به جز اعلامیه ها و نامه های عام آن، و یا از طریق دوستان و آشنایان نزدیک چیزی درباره آن می دانیم. ولی این مسخره است اگر باور کنیم که حزب بزرگی که قادر است جنبش کارگری روسیه را رهبری کند، حزبی که حمله عمومی به حکومت استبدادی را تدارک می بیند، می تواند خود را محدود به این کند. تقلیل تعداد اعضای کمیته، سپردن کاری خاص و معین به حتی الامکان هر یک از آنها، که مسئول باشد و پاسخگوی آن، تأسیس یک مرکز رهبری ویژه که از لحاظ تعداد نفرات بسیار کوچک باشد، ایجاد شبکه ای از مأموران اجرایی، که کمیته را با هر یک از کارخانجات و مؤسسات تولیدی بزرگ مرتبط سازد، ترتیبی برای پخش منظم نشریات بدهد و تصویر دقیقی از این پخش و از کل مکانیسم کار در اختیار مرکز رهبری بگذارد، بالاخره ایجاد حوزه ها و گروه های بیشماری که کارهای مختلفی را به عهده گیرند یا افرادی را به دور هم جمع کنند که متمایل به سوسیال دمکراسی هستند، افرادی که در حال تکامل دادن خویش به سوسیال دمکرات بوده و به این حوزه ها و گروه ها کمک می رسانند، بطوری که همواره فعالیت (و ترکیب) این حوزه ها بر کمیته و بر مرکز رهبری معلوم باشد مسئله دگرگونی کمیته سن پترزبورگ و تمام کمیته های دیگر حزبی باید در این زمینه باشد، و به همین علت موضوع آئین نامه اهمیتی ناچیز دارد.
من با تجزیه و تحلیل طرح آئین نامه شروع کردم تا هدف از پیشنهادهای خود را واضح تر نشان دهم. و امیدوارم اکنون برای خواننده روشن شده باشد که در اصل بدون آئین نامه نیز می توان سر کرد، چنانچه گزارش منظم درباره هر حوزه و درباره هر جنبه از کار را جانشین آن سازیم. مگر در آئین نامه چه می توان نوشت؟ کمیته همه را رهبری می کند (این بدون آئین نامه هم واضح است). کمیته یک هیئت اجرائی انتخاب می کند (این همیشه ضروری نیست، ولی وقتی هم که ضروری باشد، به آئین نامه ربطی ندارد، بلکه گزارش به مرکز رهبری درباره ترکیب این گروه و افراد جانشین آن مطرح است). کمیته، قسمتهای مختلف کار را میان اعضای خود تقسیم می کند و به هر یک از آنها مأموریت می دهد که منظماً به کمیته گزارش داده و راجع به نحوه پیشرفت کار، ارگان مرکزی و کمیته مرکزی را مطلع گردانند (در اینجا نیز مهم تر همانا مطلع ساختن مرکز رهبری درباره تقسیم انجام شده است، تا تثبیت قاعده ای در آئین نامه، که با کمبودی که ما از لحاظ نیرو داریم، اغلب این قاعده به اجرا درنخواهد آمد). کمیته باید دقیقاً مشخص کند که چه کسی عضو آن است. کمیته از طریق رأی اعضای خود، عضو جدید می گیرد. کمیته، گروه های محله ای، کمیته های فرعی کارخانه و این گروههای مشخص را معین می کند (اگر انسان بخواهد همه گروه های مورد نظر را برشمارد، هرگز این کار پایانی نخواهد داشت، و در ضمن برشمردن آن نیز در آئین نامه حتی بطور تقریب، متضمن فایده ای نخواهد بود؛ کافی است که درباره تشکیل آنها، به مرکز رهبری اطلاع داده شود). گروه های محله ای و کمیته های فرعی، این و آن حوزه را ایجاد می نمایند ... امروزه تدوین یک چنین آئین نامه ای فایده چندانی ندارد، زیرا از لحاظ آنچه که به فعالیت چنین گروهها و گروههای فرعی گوناگون مربوط می گردد، ما تقریباً هیچ (و در بسیاری جاها اصلا هیچ) تجربه حزبی تمامی نداریم، و برای گردآوری چنین تجربه ای نیاز به یک آئین نامه نیست، بلکه ایجاد یک گزارشگری درون حزبی، اگر بتوان آن را چنین نامید مورد نیاز است. در حال حاضر هر سازمان محلی لااقل چند شب از وقت خود را بر سر آئین نامه هدر می دهد. اگر بجای این کار از تمامی این وقت استفاده می شد تا برای کل حزب گزارشی جامع و معقول از کارکردهای خاص خود داده شود، در آن صورت کار دو صد چندان نتیجه می داد.
بی فایده بودن آئین نامه ها فقط به این علت نیست که کار انقلابی همیشه یک شکل سازمانی ثابت را نمی پذیرد. نه، یک شکل سازمانی ثابت ضروری است، و ما باید بکوشیم حتی الامکان به تمام کارهایمان شکل ثابتی بدهیم. و این شکل ثابت در پهنه بسیار وسیع تری از آنچه عموماً فکر می شود، مجاز است، ولی این شکل ثابت از طریق آئین نامه ها به دست نمی آید، بلکه فقط و منحصراً (ما مکرراً این موضوع را تکرار می کنیم) از طریق انتقال دقیق اطلاعات به مرکز حزب قابل حصول است؛ فقط در این صورت است که یک شکل سازمانی ثابت واقعی، که واقعاً مسئول باشد و با افکار عمومی (درون حزبی) در پیوند باشد، ساخته می شود. چه کسی از ما نمی داند، که کشمکش های جدی و اختلاف عقاید در میان ما در اصل هرگز نه از طریق رأی گیری «بر طبق آئین نامه»، بلکه از طریق مبارزه و از طریق تهدید به «خارج شدن» فیصله می یابند؟ تاریخ اکثر کمیته های ما در زندگی حزبی سه چهار ساله اخیر مملو از چنین مبارزات درونی است. بسی افسوس که این مبارزه در شکل معینی انجام نگرفته است؛ چه در غیر این صورت می توانست بسیار بیش از این در کار روشنگری و آموزش حزب و در کار رساندن تجربیات به آیندگان، یاری رساند. ولی یک چنین شکل سازمانی ثابت ضروری و مفید از طریق آئین نامه ایجاد نمی گردد، بلکه منحصراً از طریق افکار عمومی درون حزبی قابل حصول است. در شرایط استبدادی ما وسیله و سلاح افکار عمومی درون حزبی را به هیچ روی نمی توانیم در اختیار داشته باشیم مگر آنکه مرکزیت رهبری حزب، بطور منظم از اخبار و وقایع حزب مطلع گردد.
فقط وقتی که ما طرز استفاده وسیع از این افکار عمومی [درون حزبی] را بیاموزیم، می توانیم واقعاً تجربیاتی درباره عملکرد سازمانهای مختلف جمع آوری کنیم، و آئین نامه هایی، که آئین نامه روی کاغذ نباشند، فقط بر مبنای چنین تجربیاتی جامع و دراز مدت می توانند به وجود آیند.


نوشته شده در سپتامبر 1902


[1] - باید کوشید آن کارگران انقلابی در کمیته پذیرفته شوند که بیشترین ارتباط و بهترین «شهرت» را در میان توده کارگران داشته باشند لنین.
[2] - در متن انگلیسی بجای منازل، آدرس کارگران آمده است مترجم.
[3] - ما باید مرتباً به کارگران گوشزد نمائیم، که گرچه گهگاه کشتن جاسوسان، نفوذیها و خائنین می تواند ضرورتی اجتناب ناپذیر باشد، ولی تبدیل آن به یک رویه ، بسیار نامطلوب و خطا خواهد بود؛ ما باید بکوشیم سازمانی ایجاد نمائیم که قادر باشد با افشاء و تعقیب جاسوسان، آنها را بی خطر کند. جاسوسان را نمی توان از بن برانداخت، ولی می توان و باید سازمانی ایجاد کرد که جاسوسان را فراری داده و توده های کارگران را تربیت نماید لنین.
 [4]- حوزه های مبارزه نیز ضرورت دارند، که در تظاهراتها و در عملیات آزادسازی زندانیها و غیره، از کارگران استفاده می کنند که خدمت سربازی را انجام داده اند و یا خیلی قوی و ماهر هستند لنین.





جنگ چریکی
 موضوع عملیات چریکی توجه جدی حزب ما و توده کارگر را به خود جلب کرده است. ما این موضوع را بارها بطور گذرا مطرح کرده ایم و اکنون می خواهیم طبق وعده ای که داده ایم ، نظریات خود را در این زمینه جامع تر بیان داریم.
 ۱
مطلب را از آغاز شروع کنیم. برای هر مارکسیست چه اصولی باید در سرلوحه بررسی مسئله چگونگی اشکال مبارزه قرار گیرند؟ اولا وجه تمایز مارکسیسم با کلیه اشکال ابتدائی سوسیالیسم در آن است که مارکسیسم جنبش را به یک شکل معین مبارزه وابسته نمی سازد. مارکسیسم اشکال گوناگونی برای مبارزه قائل است و ضمناً آنها را « اختراع » نمی کند بلکه شکلهایی از مبارزه طبقاتی انقلابی را که در جریان جنبش خود به خود پدید می آید، تعمیم می دهد، سازمان می دهد و کاربرد آنها را به عمل آگاهانه بدل می کند. مارکسیسم که با هر گونه فرمول تجریدی، با هر گونه نسخه آئین پرستانه اکیداً مخالف است، خواستار پژوهش دقیق مبارزه جاری توده هاست که هم روند با گسترش جنبش و رشد آگاهی توده ها و تشدید بحرانهای اقتصادی و سیاسی، دائماً شیوه های تازه و دم به دم متنوع تری از دفاع و حمله به وجود می آورد. بدین جهت مارکسیسم هیچ شکلی از مبارزه را بطور مطلق رد نمی کند. مارکسیسم به هیچ وجه خود را تنها به اشکالی از مبارزه که فقط در یک لحظه معین ممکن و موجود هستند، محدود نمی کند بلکه معتقد است که در صورت تغییر موقعیت اجتماعی، پیدایش اشکال تازه ای از مبارزه که زمانی برای رزمندگان دوران معین هنوز ناشناخته بودند، ناگزیر خواهد بود. مارکسیسم از این لحاظ اگر بیان چنین عبارتی مجاز باشد در مکتب عمل توده ها می آموزد و به هیچ وجه دعوی آن ندارد که شکل هایی از مبارزه را که « سیستم سازان » دور افتاده از زندگی اختراع کرده اند، به توده ها بیاموزد. مثلا کائوتسکی هنگام بررسی اشکال انقلاب سوسیالیستی می گفت ما می دانیم که بحران آینده، شکل های تازه ای از مبارزه را به ما نشان خواهد داد که پیش بینی آنها در حال حاضر برای ما ممکن نیست.
ثانیاً مارکسیسم بطور مطلق خواستار آن است که مسئله شکل های مبارزه از نظرگاه تاریخی بررسی شوند. طرح این مسئله بدون در نظر گرفتن موقعیت تاریخی مشخص، به معنای درک نکردن الفبای ماتریالیسم دیالکتیک است. در لحظات گوناگون تکامل اقتصادی بسته به چگونگی شرایط سیاسی، فرهنگ ملی، وضع معیشت و غیره، اشکال گوناگونی از مبارزه در رده اول قرار می گیرند و به اشکال عمده تبدیل می شوند و در رابطه با آن، اشکال فرعی و درجه دوم مبارزه به نوبه خود دستخوش تغییر می شوند. کوشش برای دادن پاسخ آری یا نه به سؤال مربوط به قبول یا رد یک شیوه معین مبارزه، بدون بررسی دقیق وضع مشخص جنبش معین در مرحله معین تکامل آن، به معنای عدول کامل از موضع مارکسیسم است.
چنین است دو حکم تئوریک عمده ای که ما باید رهنمون قرار دهیم. تاریخ مارکسیسم در اروپای غربی نمونه های بیشماری در تأیید نکاتی که بیان شد، به ما نشان می دهد. سوسیال دمکراسی اروپا پارلمانتاریسم و جنبش سندیکایی را در حال حاضر شکل های عمده مبارزه می شمارد و همین سوسیال دمکراسی در گذشته قیام را می پذیرفت و در آینده نیز در صورت تغییر اوضاع و احوال کاملا حاضر است آن را، برخلاف نظر بورژواهای لیبرال از قماش کادت ها (1) و بززاگلاوتس های روسی (2) بپذیرد. در سالهای هفتاد قرن گذشته سوسیال دمکراسی اعتصاب همگانی را به عنوان اکسیر اعظم اجتماعی، به عنوان وسیله ای که با کاربرد آن بتوان بورژوازی را از طریق غیرسیاسی، فوراً سرنگون ساخت، رد می کرد ولی سوسیال دمکراسی اعتصاب سیاسی توده ای را (بخصوص پس از تجربه روسیه در سال 1905) به عنوان یکی از وسایل مبارزه که کاربرد آن در شرایط معین ضرور است، کاملا می پذیرد. سوسیال دمکراسی در سالهای چهل قرن نوزدهم مبارزه باریکادی خیابانی را می پذیرفت، در پایان این قرن به علل معینی آن را رد می کرد و پس از تجربه قیام مسکو که به گفته کارل کائوتسکی در جریان آن تاکتیک باریکادی جدیدی پدید آمد، آمادگی کامل خود را برای بازنگری در نظریه اخیر و پذیرفتن مبارزه باریکادی، اعلام داشت.
۱- کادت ها عنوان اختصاری اعضای حزب بورژوا لیبرال روسیه در دوران پیش از انقلاب اکتبر بود. نام کامل این حزب عبارت بود از « حزب دمکرات هوادار قانون اساسی ». لفظ کادت از حروف اول عنوان این حزب و بر پایه جناس لفظی آن با Cadet که به نوبه خود عنوان دانشجویان دانشکده افسری دوران روسیه تزاری بود، اخذ شده است.
۲- بززاگلاوتس ها عنوان اعضای گروهی از روشنفکران نیمه کادت و نیمه منشویک بود که در سال 1906 در پطرزبورگ مجله ای به نام بززاگلاویه Bezzaglavie یعنی « بی عنوان » انتشار می دادند و از رویزیونیست های روسیه و رویزیونیست های سوسیال دمکراسی بین المللی پشتیبانی می کردند.
 ۲ 
از اثبات این احکام عام مارکسیسم ، به بررسی انقلاب روسیه می پردازیم. سیر تکامل تاریخی اشکالی از مبارزه را که این انقلاب عرضه داشته است یادآور می شویم : در ابتدا اعتصابات اقتصادی کارگران (1896 تا 1900) سپس تظاهرات سیاسی کارگران و دانشجویان (1901 و 1902)، شورشهای دهقانی (1902)، آغاز اعتصاب های سیاسی توده ای به همراه اشکال گوناگونی از درآمیزی آنها با تظاهرات (شهر رستوف در سال 1902، اعتصاب های تابستان سال 1903 و 9 ژانویه سال 1905)، اعتصاب سیاسی سرتاسری روسیه همراه با مواردی از مبارزات باریکادی محلی (اکتبر سال 1905)، مبارزات باریکادی گسترده توده ها و قیام مسلحانه (دسامبر 1905)، مبارزه مسالمت آمیز پارلمانی (آوریل ژوئن سال 1906)، قیام های برخی از واحدهای ارتش (ژوئن 1905 ژوئیه 1906)، قیام های دهقانی در بخشهایی از کشور (پائیز 1905 پائیز 1906).
چنین است اوضاع موجود در پائیز سال 1906 از نظر چگونگی اشکال مبارزه بطور کلی. شکل مبارزه ای که حکومت استبدادی با کمک آن در صدد « پاسخگویی » برآمد، تشکیل دسته های مجازات « باند سیاه » بود که با عملیات کیشینف در بهار 1903 شروع شد و تا سرکوبی سدلتسه در پائیز 1906 ادامه داشت. در تمام این مدت تشکیل دسته های مجازات « باند سیاه » و حملات خونین علیه یهودی ها، دانشجویان، انقلابیون و کارگران آگاه دائماً در حال توسعه و تکمیل بود. وحشیگری ظالمانه دسته های « باند سیاه » به وحشیگری اوباشان خریده شده اضافه گردید و کار به اعزام نیروهای نظامی و استفاده از توپخانه در روستاها وشهرها کشید، روی ریل های راه آهن قطارهای مأمور سرکوب به حرکت درآمدند و غیره و غیره.
این زمینه عام تصویر کنونی مبارزه است. در این مقاله پدیده ای از این زمینه عام که بمثابه یک حرکت جداگانه بدون تردید در درجه دوم و مرتبه پایین اهمیت قرار دارد، برجسته می شود و مورد بررسی قرار می گیرد. این پدیده چیست؟ اشکال، علل و زمان پیدایش آن کدام است؟ میزان توسعه آن، اهمیت آن در حرکت عام انقلاب و رابطه اش با مبارزه طبقه کارگر که بوسیله سوسیال دمکراسی متشکل گردیده و رهبری می شود چیست؟ اینها مسائلی است که پس از طرح ریزی زمینه عام تصویر کنونی مبارزه اکنون به بررسی آنها می پردازیم.
پدیده ای که در اینجا مورد توجه ماست، مبارزه مسلحانه است. این مبارزه بوسیله افراد و یا گروههای کوچکی انجام می گیرد که بخشی از آنها عضو سازمانهای انقلابی هستند و بخشی دیگر (که در برخی از نواحی روسیه بخش اعظم را تشکیل می دهند) به هیچ سازمان انقلابی بستگی ندارند. مبارزه مسلحانه دو هدف مختلف را دنبال می کند که باید آنها را دقیقاً از هم تفکیک کرد : هدف این مبارزه اولا قتل افراد، رؤسا و کارمندان پلیس و ارتش است و ثانیاً مصادره پول دولت یا افراد. پول های ضبط شده ، بخشی به حزب تحویل می گردد و بخشی بطور مشخص برای تهیه اسلحه و تدارک قیام و بخشی هم برای نگهداری افرادی که مبارزه مسلحانه انجام می دهند، مصرف می شود. پولهایی که از طریق سلب مالکیت های کلان به دست آمده اند (بیش از 200000 روبل در قفقاز و 875000 روبل در مسکو) در درجه اول در اختیار احزاب انقلابی قرار گرفت و بخش کوچکی از آن بطور عمده و در مواردی بطور کامل جهت مصرف مصادره کنندگان اختصاص داده شد. بدون شک این شیوه مبارزه در سال 1906، یعنی بعد از قیام دسامبر رشد قابل توجهی نمود. تشدید بحران سیاسی تا سرحد درگیری مسلحانه و بخصوص تشدید فقر، گرسنگی و بیکاری در شهر و روستا از جمله دلایلی است که در پیدایش این شیوه مبارزه نقش مهمی داشته است. تنها عناصر جداافتاده جامعه ، یعنی لمپن پرولتاریا یا گروههای آنارشیستی بودند که این شکل مبارزه را به عنوان شکل عمده و حتی تنها شکل مبارزه اجتماعی دنبال کردند. حکومت نظامی، ایجاد واحدهای جدید ارتشی، تشکیل گروههای مجازات « باند سیاه » (در سدلتسه) و دادگاههای صحرائی، اشکال مبارزه حکومت استبدادی برای « پاسخگویی » به مبارزات مسلحانه بودند.
 ۳
 ارزیابی متداول مبارزه ای که در اینجا مورد بررسی قرار دارد به نتایج زیر می رسد :
این آنارشیسم است، بلانکیسم است، تروریسم قدیمی است، این عملیات از طرف افرادی دنبال می شود که از توده جدا هستند، این عملیات تأثیر بد در روحیه کارگران دارد، پشتیبانی وسیع مردم را از آنها سلب می کند، تشکیلات جنبش را به هم می زند و به انقلاب ضرر می رساند. در میان حوادثی که هر روز روزنامه ها خبر می دهند می توان به سادگی مثالهایی که ظاهراً مؤید این ارزیابی است، پیدا نمود.
 ولی آیا این مثالها قانع کننده هستند؟ برای بررسی سرزمین لیتوانی را انتخاب می کنیم ، سرزمینی که در آن مبارزه مسلحانه بطور نسبی از همه جا بیشتر توسعه یافته است. در آنجا نشریه نویه ورنیا (در شماره 9 و 12 سپتامبر) علیه سوسیال دمکراسی لیتوانی شکوه سرائی می کند. حزب کارگری سوسیال دمکرات لیتوانی (بخشی از حزب سوسیال دمکرات روسیه) نشریه خود را بطور مرتب در 30000 نسخه منتشر می کند. در بخش رسمی این نشریه نام جاسوسانی که قتل آنها وظیفه هر انسان شرافتمندی است، منتشر می شود. هر کس به پلیس کمک کند، به عنوان « دشمن انقلاب » معرفی می گردد، قتلش مجاز تشخیص داده می شود و علاوه بر این دارائیش نیز مشمول ضبط به شمار می رود. سوسیال دمکراتها به مردم گوشزد می کنند که تنها در مقابل رسید مهر و امضا شده به حزب پول بپردازند. در آخرین تسویه حساب حزب از 48000 روبل درآمد سالیانه 5600 روبل مربوط به بخش لیباوا است که از طریق مصادره برای خرید اسلحه به دست آمده است. البته نشریه نویه ورنیا از این « مقررات انقلابی » و این « حکومت وحشت زا » شدیداً خشمگین می شود.
هیچ کس جرأت نمی کند به این عمل سوسیال دمکراتهای لیتوانی نسبت آنارشیسم ، بلانکیسم و یا تروریسم بدهد. چرا؟ برای اینکه در اینجا رابطه این شکل جدید مبارزه با قیامی که در ماه دسامبر به وقوع پیوست و مجدداً در حال تدارک است کاملا روشن است. اگر روسیه را در مجموع در نظر بگیریم ، چنین رابطه ای با اینکه کاملا روشن نیست ولی وجود دارد. تردیدی نیست که مبارزات « چریکی » بخصوص بعد از دسامبر توسعه یافته و نه تنها با تشدید بحران اقتصادی بلکه همچنین با تشدید بحران سیاسی ارتباط دارد. تروریسم قدیم روسیه کار روشنفکران توطئه گر بود، اکنون مبارزه چریکی بطور عمده از طرف کارگران مبارز و یا کارگران بدون شغل رهبری می شود. در این رابطه افرادی که افکارشان در قالب های معینی محصور شده است، به سادگی به فکر بلانکیسم و آنارشیسم می افتند، در حالی که هنگام قیام ، همانطور که در سرزمین لیتوانی با آن مواجه هستیم ، پوچی این شعارهای از بر شده کاملا مشخص است.
بخصوص در مثال لیتوانی می توان به روشنی درک کرد که بررسی جداگانه جنگ چریکی، بدون در نظر گرفتن رابطه آن با موقعیت جنبش کاری که بین ما معمول است تا چه حد نادرست، غیرعلمی و غیرتاریخی است. باید شرایط عینی مبارزه را در نظر گرفت و دانست که مراحل گذار میان قیامهای بزرگ دارای چه مشخصاتی هستند، باید درک کرد که در این شرایط کدام یک از اشکال مبارزه ضرورتاً بوجود می آیند. نمی توان و نباید با چند کلمه حفظ شده مانند آنارشیسم، تاراج، تجاوزات و زیاده روی اوباش، کلماتی که ورد زبان کادت ها و کارکنان نشریه نویه ورنیا است، از مسئله طفره رفت!
گفته می شود عملیات چریکی تشکیلات کار ما را متلاشی می کند. ببینیم این حکم تا چه حد در شرایط بعد از دسامبر 1905 یعنی در دوره مجازاتهای « باند سیاه » و حکومت نظامی صادق است. در چنین دوره ای چه چیز تشکیلات جنبش را بیش از همه متلاشی می کند : نبودن مقاومت و یا یک مبارزه چریکی متشکل؟ مرکز روسیه را با مناطق مرزی مقایسه کنیم ، با لهستان و سرزمین لیتوانی. شکی نیست که مبارزات چریکی در مناطق مرزی غرب روسیه به مراتب بیشتر رشد و تکامل یافته است و همچنین تردیدی نیست که در مجموع جنبش انقلابی و بطور مشخص جنبش سوسیال دمکراسی در روسیه مرکزی از نواحی مرزی غرب کمتر تشکل یافته است. ما البته به هیچ وجه قصد نداریم از این واقعیت نتیجه بگیریم که سوسیال دمکراسی لهستان و لیتوانی در اثر جنگهای چریکی بی نظمی کمتری دارد. نه ، این فقط می رساند که جنگ چریکی در ایجاد بی نظمی در جنبش سوسیال دمکرات کارگری سال 1906 روسیه گناهی ندارد.
در این رابطه اغلب به ویژگیهای ملی اشاره می شود. این اشاره به روشنی ضعف استدلالات عامیانه را برملا می سازد. اگر ویژگیهای ملی عمده هستند، دیگر مسئله بر سر آنارشیسم ، بلانکیسم یا تروریسم و یا گناهان خاص و عام روسی نیست، بلکه مسئله دیگری در بین است. آقایان محترم ، بهتر است به تجزیه و تحلیل عینی آن مسائل دیگر بپردازید! آنوقت مشاهده خواهید کرد که اختناق ملی یا تضاد آشتی ناپذیر ملی به خودی خود چیزی را تعیین نمی کنند، زیرا اینها در مناطق غربی هم همواره وجود داشته اند، در حالی که جنگ چریکی تازه در دوره مشخص تاریخی کنونی بوجود آمده است. اختناق ملی و تضاد آشتی ناپذیر ملی در بسیاری از نقاط موجود است، در حالی که جنگ چریکی در تمام این نقاط وجود ندارد و گاهی نیز در مناطقی که اختناق ملی حاکم نیست رشد می کند. بررسی مشخص این امر نشان خواهد داد که نه اختناق ملی بلکه شرایط عینی جنبش در این مورد تعیین کننده است. مبارزه چریکی به عنوان شکل اجتناب ناپذیر مبارزه، زمانی ضرورت پیدا می کند که جنبش توده ای در آستانه قیام قرار دارد و فواصل کم یا زیادی بین « نبردهای عظیم » جنگ داخلی بوجود می آید.
این جنگ چریکی نیست که عامل بی نظمی جنبش است، بلکه این ضعف حزب است که قادر به رهبری این عملیات نیست. به همین دلیل دشنامهای معمولی ما روسها علیه عملیات چریکی در رابطه با این واقعیت قرار دارد که در روسیه عملیات مخفی، تصادفی و تشکل نیافته چریکی وجود دارد که واقعاً تشکیلات حزب را به هم می زند. زمانی که ما نتوانیم درک کنیم که کدام شرایط تاریخی جنگ چریکی را بوجود آورده اند، قادر هم نخواهیم بود جوانب منفی آن را تصحیح نماییم. ولی مبارزه بدون توجه به این مسائل ادامه دارد. علل اقتصادی و سیاسی این مبارزه را ایجاب می کنند. شکوه های ما در مقابل مبارزات چریکی در واقع شکوه هایی است که از ضعف حزب ما در رابطه با قیام ناشی می شوند.
آنچه درباره پراکندگی تشکیلات گفتیم ، در مورد تأثیر جنگ چریکی در روحیه کارگران نیز صادق است. این جنگ چریکی نیست که در روحیه کارگران تأثیر بد می گذارد، بلکه این عدم تشکیلات، نداشتن سیستم در عملیات چریکی و این واقعیت است که رهبری این عملیات در دست حزب نیست. بدون شک ما هرگز قادر نخواهیم بود از طریق محکوم کردن عملیات چریکی و ناسزا گفتن به آن، این تأثیر بد را خنثی کنیم زیرا این احکام و دشنامها به هیچ وجه قادر نخواهند بود پدیده ای را که به علل اقتصادی و سیاسی بوجود آمده است، از بین ببرند. گفته خواهد شد : اینکه ما قادر نیستیم یک پدیده غیرعادی را که دارای تأثیر بد روحی است از بین ببریم ، به هیچ وجه دلیل آن نخواهد بود که خود حزب به این عملیات غیرعادی دست بزند. چنین استدلالی کاملا بورژوا لیبرالیستی است و نه مارکسیستی زیرا یک مارکسیست نمی تواند بطور مطلق جنگ داخلی و یا جنگ چریکی را که شکلی از جنگ داخلی است، غیرعادی بنامد و معتقد باشد که در هر شرایطی این جنگ دارای تأثیر بد روحی است. مارکسیسم از موضع مبارزات طبقاتی حرکت می کند و نه از موضع صلح اجتماعی. در مراحل مختلف بحران های عمیق سیاسی و اقتصادی مبارزه طبقاتی به جنگ داخلی منجر می گردد، یعنی به مبارزه مسلحانه بین دو بخش جامعه. در چنین مراحلی هر مارکسیستی موظف است از موضع جنگ داخلی حرکت کند. هر نوع محکوم کردن اخلاقی جنگ داخلی از نظر یک مارکسیست مردود است.
در دوران جنگ داخلی عالی ترین شکل حزب پرولتاریا حزبی جنگجو است و در این هیچ تردیدی نیست. ما قبول داریم که می توان از نقطه نظر جنگ طبقاتی سعی کرد عدم اثر بخشی این یا آن شکل مبارزه را در این یا آن لحظه معین ثابت نمود و برای آن نیز دلایل کافی آورد. به نظر ما انتقاد به اشکال مختلف جنگ داخلی از نقطه نظر چگونگی تأثیر عملیات نظامی کاملا صحیح است و صریحاً تأکید می کنیم که در این مورد نظر فعالین سوسیال دمکرات منطقه مربوطه تعیین کننده است. ولی ما با تکیه بر اصول مارکسیسم قاطعانه با استفاده از شعارهای تو خالی و کهنه شده نظیر آنارشیسم ، بلانکیسم و تروریسم که به منظور فرار از بررسی شرایط عینی جنگ داخلی بکار برده می شوند و با کوششی که می خواهد از طریق تکیه به این یا آن شیوه نادرست عملیات چریکی که در این یا آن لحظه از طرف این یا آن سازمان در حزب سوسیالیست لهستان اعمال شده است، مترسکی علیه شرکت سوسیال دمکراتها در جنگ چریکی علم کند، شدیداً مخالفت می ورزیم.
باید با نظریه ای که معتقد است جنگ چریکی موجب پراکندگی تشکیلاتی در جنبش می گردد، برخوردی انتقادی نمود. هر شکل جدیدی از مبارزه که با خطرات جدید و تلفات جدید بستگی دارد، ناگزیر تشکیلاتی را که دارای آمادگی کافی برای استفاده از این شکل نوین مبارزه نیست مختل می سازد. محافل تبلیغاتی کهنه حزب در اثر گذر به تبلیغات توده ای (آژیتاسیون) دچار بی نظمی شدند. کمیته های ما بعداً در اثر گذر به کارهای تظاهراتی دچار بی نظمی شدند. هر عمل مبارزاتی در هر جنگی نطفه ای از بی تشکیلاتی را در صفوف مبارزین داخل می کند. ولی از این نمی توان نتیجه گرفت که دیگر نباید جنگ کرد بلکه باید تنها این نتیجه را گرفت که باید جنگ کردن را آموخت.
وقتی من سوسیال دمکرات هایی را مشاهده می کنم که مغرور و از خود راضی اعلام می کنند: ما آنارشیست نیستیم ، راهزن نیستیم ، دزد نیستیم ، از این چیزها مبرا هستیم ، جنگ چریکی را رد می کنیم ، از خود سؤال می کنم : آیا این افراد واقعاً خودشان درک می کنند چه می گویند؟ در تمام کشور درگیریهای مسلحانه میان دولت « باند سیاه » و توده مردم جریان دارد. در مرحله کنونی انقلاب چنین پدیده ای اجتناب ناپذیر است. عکس العمل مردم در مقابل این پدیده بطور خود به خودی و غیر تشکیلاتی، و به همین دلیل اغلب ناموفق و ناخوشایند است. برای من به خوبی قابل فهم است که ما به علت ضعف سازمانی و عدم آمادگی کامل در این یا آن منطقه از رهبری مبارزات خود به خودی اجتناب می ورزیم. برای من قابل فهم است که اتخاذ تصمیم در این باره باید به عهده مبارزین محلی باشد. نوسازی سازمانی که ضعیف است و آمادگی کافی ندارد، کار ساده ای نیست. ولی وقتی می بینیم تئوریسین ها و نویسندگان سوسیال دمکرات به هیچ وجه از این عدم آمادگی احساس نارضایتی نمی کنند، بلکه با غرور کامل خودخواهانه شعارهای توخالی را که در جوانی درباره آنارشیسم ، بلانکیسم ، و تروریسم از حفظ کرده اند، تکرار می کنند، آنوقت است که از این توهین به انقلابی ترین تئوری جهان سخت می رنجم.
گفته می شود جنگ چریکی پرولتاریای دارای آگاهی طبقاتی را به دائم الخمرها و لومپن ها نزدیک می کند. این درست است. ولی نتیجه این واقعیت این است که حزب پرولتاریا هیچ گاه جنگ چریکی را به عنوان تنها وسیله و یا حتی مهمترین وسیله مبارزه نمی شناسد و اینکه این وسیله باید تحت الشعاع وسایل دیگر مبارزه قرار بگیرد، با عمده ترین آنها هماهنگ شده و از طریق نفوذ آگاهی بخش و تشکل دهنده سوسیالیسم صیقل یابد. بدون توجه به این شرط تمام وسایل مبارزه، پرولتاریا را در جامعه بورژوائی به اقشار ماوراء و یا مادون پرولتاریا نزدیک می کند و همه این وسایل در صورتی که دستخوش کوران حوادث خود به خودی قرار گیرند، مسخ و فاسد خواهند شد. اعتصاباتی که دستخوش کوران حوادث خود به خودی شوند، تبدیل به « اتحاد » کارگران و کارفرمایان به زیان مصرف کنندگان می شوند. پارلمانی که یک دسته سیاست باز بورژوا در آن نشسته و به عمده فروشی و خرده فروشی امتعه ای چون « آزادی خلق »، « لیبرالیسم »، « دمکراسی »، جمهوری خواهی، آزاد اندیشی، سوسیالیسم و سایر کالاهای بازار پسند مشغولند مسخ می شود و روسپی خانه از کار درمی آید. روزنامه به مشاطه گر مکار و وسیله ای برای فاسد کردن توده ها تبدیل می شود که چاپلوسانه به تمجید مبتذل ترین غرایز توده ها می پردازد و غیره و غیره. سوسیال دمکراسی یک وسیله جهانی مبارزه، وسیله ای که مانند دیوار چین پرولتاریا را از سایر اقشار ماوراء و یا مادون جدا می کند نمی شناسد. سوسیال دمکراسی در دوران مختلف از وسایل مختلف استفاده می کند و در عین حال استفاده از این وسایل را با معیارهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی که دقیقاً تعیین شده اند در رابطه قرار می دهد.*
 * بلشویک های سوسیال دمکرات را اغلب به داشتن برخورد سطحی تعصب آمیز نسبت به عملیات چریکی متهم می کنند. بدین جهت بجاست یادآور شویم که در طرح قطعنامه مربوط به عملیات چریکی (رجوع شود به شماره 2 « خبرنامه حزبی » و به گزارش لنین درباره کنگره) آن بخشی از بلشویک ها که از این عملیات پشتیبانی می کردند، شرایط زیر را برای قبول آن پیشنهاد می کردند : ضبط دارائی های شخصی به هیچ وجه مجاز نباشد، ضبط اموال دولتی فقط به شرط کنترل حزب و صرف اموال برای نیازمندیهای قیام مجاز باشد. عملیات چریکی به صورت ترور، علیه مأموران قلدرمنش دولت و افراد فعال باندهای سیاه توصیه می شد، ولی به شرط آنکه :
۱- به افکار عمومی توجه شود.
۲- شرایط جنبش کارگری در منطقه مربوطه در نظر گرفته شود.
۳- از تلفات بیهوده نیروهای پرولتری جلوگیری شود.
فرق میان این طرح و اصل قطعنامه ای که در کنگره وحدت به تصویب رسید، فقط این بود که در آن ضبط اموال دولتی مجاز شمرده نمی شد.
 ۴
تفاوت اشکال مبارزه در انقلاب روسیه با اشکال مبارزه در انقلابهای بورژوازی اروپا در متنوع بودن آن است. کائوتسکی هنگامی که در سال 1902 می گفت انقلاب آینده (به استثنای روسیه) بیش از اینکه مبارزه خلق علیه دولت باشد، مبارزه ای خواهد بود میان بخشی از خلق علیه بخش دیگر آن، تا اندازه ای این تفاوت را پیش بینی کرده بود. بدون شک ما در روسیه در مقایسه با انقلابهای بورژوائی اروپای غربی با تنوع وسیع تر این مبارزه دوم مواجه هستیم. در میان خلق تعداد دشمنان ما بسیار کم هستند، ولی آنها همگام با تشدید مبارزه متشکل تر می شوند و مورد پشتیبانی اقشار ارتجاعی بورژوازی قرار می گیرند. بنابراین کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر است که در این دوره، یعنی در دوره ای که اعتصابات سیاسی تمام خلق را دربر می گیرد، قیام نمی تواند به شکل کهنه عملیات انفرادی که از لحاظ زمانی و مکانی محدودند درآید. کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر است که قیام به اشکال بالاتر و پیچیده تر یک جنگ داخلی طولانی که سراسر کشور را دربر می گیرد تبدیل گردد یعنی مبارزه مسلحانه بین دو بخش مردم. چنین جنگی تنها به صورت یک سلسله نبردهای وسیع با فواصل نسبتاً بزرگ و تعداد زیادی زد و خوردهای کوچک که در این فواصل انجام می گیرند قابل تصور است. اگر چنین باشد که بدون تردید چنین است سوسیال دمکراسی باید خود را موظف بداند تشکیلاتی را ایجاد کند که به اندازه کافی آمادگی رهبری توده ها را در نبردهای عظیم و تا حد امکان در زد و خوردهای کوچک دارا باشد. سوسیال دمکراسی باید در دوره ای که مبارزات طبقاتی تا مرحله جنگ داخلی شدت می یابد، خود را موظف بداند که نه تنها در این جنگ شرکت کند، بلکه در آن نقش رهبری را نیز ایفا نماید. سوسیال دمکراسی باید تشکیلات خود را آنچنان تعلیم داده و تدارک ببیند که واقعاً به عنوان بخش جنگنده عمل کند و هیچ موقعیتی را برای تضعیف دشمن از دست ندهد.
بدون شک این وظیفه دشواری است و آن را نمی توان یک روزه انجام داد. همچنان که تمام خلق در طی جنگ داخلی، در حین مبارزه تربیت می شود و در حین مبارزه می آموزد، تشکیلات ما نیز باید تربیت شده و بر پایه مجموعه تجربیات به آنچنان تشکیلاتی تبدیل شود که بتواند به خوبی از عهده انجام این وظیفه برآید.
ما به هیچ وجه ادعا نمی کنیم که می توانیم به رفقایی که در پراتیک کار قرار دارند، شکلی از مبارزه را که در مغز خود پرورانده ایم تحمیل کنیم و یا حتی از پشت میز حکم صادر کنیم که این یا آن شکل جنگ چریکی در پروسه جنگ داخلی روسیه چه نقشی را باید ایفا کند. ما از این فکر دور هستیم که هر اظهار نظری را در مورد این یا آن عمل چریکی به عنوان گرایشی در سوسیال دمکراسی تفسیر کنیم. ولی ما وظیفه خود می دانیم به میزان توانائی خود در به وجود آمدن نظریه تئوریک صحیح درباره اشکال نوین مبارزه که در زندگی مبارزاتی به وجود می آیند، سهیم باشیم. ما خود را موظف می دانیم بدون هیچ ملاحظه ای علیه پیش داوریها و شعارهای توخالی که مانع برخورد صحیح کارگران آگاه به این مسئله جدید و مشکل می شوند و آنها را از تعقیب صحیح راه حل بازمی دارند، قاطعانه مبارزه کنیم.
  و . ا . لنین
 « پرولتاریا » شماره 5
30 دسامبر 1906

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر