دوران جدید و اشتباهات قدیم به صورت جدید
وظایف انقلاب
دوران جدید و اشتباهات قدیم به صورت جدید
هر تحول خود ویژه تاریخ تغییرات چندی را در شکل تزلزلات خرده بورژوایی، که همیشه در کنار پرولتاریا جای دارد و همیشه به درجات گوناگون در محیط پرولتاریا رخنه می نماید، موجب می گردد.
اصلاح طلبی خرده بورژوایی، یعنی چاکری در آستان بورژوازی، که به وسیله عبارات نغز دمکراتیک و « سوسیال » دمکراتیک و خواهش های مذبوحانه پرده پوشی می شود و انقلابی مآبی خرده بورژوایی که در گفتار مخوف و عبوس و متفرعن و در کردار تفرقه و پراکندگی و تهی مغزی صرف است؛ چنین است دو « سیلابه » این تزلزلات. مادام که عمیق ترین ریشه های سرمایه داری برانداخته نشده، این تزلزلات ناگزیر است. شکل این تزلزلات اکنون، به مناسبت چرخش معینی که در سیاست اقتصادی حکومت شوروی روی داده است؛ تغییر می نماید.
برهان اصلی عناصر دارای ماهیت منشویکی چنین است: « بلشویکها راه قهقرا را در پیش گرفته ، به سوی سرمایه داری می روند و این فنای آنها است. انقلاب به هر حال، و انقلاب اکتبر از آن جمله ، انقلاب بورژوایی از کار درمی آید! زنده باد دمکراسی! زنده باد اصلاح طلبی! » اعم از اینکه این مطلب به شیوه سرفاً منشویکی یا اس آری گفته شده باشد و یا با روح انترناسیونال دوم و انترناسیونال دو و نیم ، ماهیت آن یکی است.
برهان اصلی نیمه آنارشیستها نظیر « حزب کمونیست کارگری » آلمان (1) و یا آن بخش از اپوزیسیون کارگری سابق ما که از حزب بیرون رفته و یا در حال بیرون رفتن است چنین است: « بلشویکها اکنون دیگر به طبقه کارگر ایمان ندارند! » شعارهایی که از اینجا نتیجه گیری می شود کما بیش به شعارهای « کرونشتات » در بهار سال 1921 شبیه است.
وظیفه مارکسیستها این است که به نحوی هر چه هوشیارانه تر و دقیق تر محاسبه نیروهای واقعی طبقاتی و واقعیات انکارناپذیر را در نقطه مقابل ندبه و زاری و سراسیمگی فیلیسترهای اردوگاه اصلاح طلبی و فیلیسترهای اردوگاه انقلابی مآبی قرار دهند.
مراحل عمده انقلاب ما را به خاطر بیاورید. مرحله نخست : مرحله به اصطلاح کاملا سیاسی، فاصله زمان بین 25 اکتبر تا 5 ژانویه یعنی تا انحلال مجلس مؤسسان را دربرمی گیرد. ما طی تقریباً ده هفته، برای نابودی واقعی و کامل بقایای فئودالیسم در روسیه ، صد برابر کاری را انجام دادیم که منشویکها و اس آرها طی 8 ماه حکومت خود (فوریه – اکتبر 1917) انجام داده بودند. منشویکها و اس آرها، و در خارجه تمام قهرمانان انترناسیونال دو و نیم در آن هنگام دستیاران بی مقدار ارتجاع بودند. آنارشیستها یا دست و پای خود را گم کرده و در کناری ایستاده بودند و یا به ما کمک می کردند. آیا انقلاب در آن هنگام بورژوایی بود؟ البته بود، چون کاری را که ما می بایست به پایان رسانیم عبارت بود از فرجام انقلاب بورژوا دمکراتیک و هنوز در داخل «دهقانان» مبارزه طبقاتی وجود نداشت. ولی در عین حال ما برای انقلاب سوسیالیستی پرولتاری کارهای بسیار زیادی مافوق انقلاب بورژوایی انجام دادیم : 1) نیروی طبقه کارگر را در رشته استفاده این طبقه از قدرت دولتی بیش از هر زمانی گسترش دادیم. 2) به بت های دمکراسی خرده بورژوایی یعنی مجلس مؤسسان و « آزادی های » بورژوایی نظیر آزادی مطبوعات برای ثروتمندان ضربتی وارد ساختیم که در مقیاس جهانی محسوس بود. 3) ما دولت طراز شوروی به وجود آوردیم که پس از سالهای 1793 و 1871 گام عظیمی به پیش بود.
مرحله دوم : صلح برست. رواج عبارت پردازی انقلابی علیه صلح؛ عبارت پردازی نیمه میهن پرستانه در بین اس آرها و منشویکها و عبارت پردازی « چپ » در بین بخشی از بلشویکها. خرده بورژوازی سراسیمه وار یا با شادی موذیانه علی الدوام می گفت: « همین که با امپریالیسم آشتی کردیم دچار فنا شدیم ». ولی اس آرها و منشویکها، بمثابه شریک غارتگری بورژوایی به ضد کارگران، با امپریالیسم آشتی می کردند. « آشتی » ما این بود که بخشی از دارایی خود را به غارتگر می دادیم تا بدین وسیله حکومت کارگران را نجات بخشیم و ضربات بازهم شدیدتری به غارتگر وارد سازیم. از این عبارات که گویا ما به « نیروی طبقه کارگر ایمان نداریم » در آن زمان خیلی شنیدیم ، ولی نگذاشتیم با عبارت پردازی ما را بفریبند.
مرحله سوم : جنگ داخلی از شورش چکسلواکها و « هواداران مجلس مؤسسان » تا ورانگل، یعنی از سال 1918 تا 1920. در آغاز جنگ ارتش سرخ ما وجود نداشت. این ارتش اکنون هم در مقابل ارتش هر یک از کشورهای آنتانت، چنانچه نیروهای مادی با هم مقایسه شوند، ناچیز است. و با وجود این ما در مبارزه علیه کشورهای آنتانت، که دارای اقتدار جهانی هستند، پیروز شدیم. اتحاد دهقانان و کارگران تحت رهبری قدرت دولتی پرولتاری – این پیروزمندی تاریخ جهانی – به مدارج بی سابقه ای ارتقاء یافته است. منشویکها و اس آرها نقش دستیاران سلطنت را بازی می کردند، خواه دستیار مستقیم (وزراء ، سازمان دهندگان، موعظه گران) و خواه مستور (روش بسیار «ظریف» و بسیار رذیلانه چرنف ها و مارتف ها که ظاهراً خود را کنار می کشیدند ولی عملا با قلم خود علیه ما فعالیت می کردند). آنارشیستها هم مذبوحانه خود را به اینور و آنور می زدند: بخشی به ما کمک می کردند و بخشی با فریادهای خود علیه انضباط نظامی یا با شکاکیت خود کارها را خراب می کردند.
مرحله چهارم : کشورهای آنتانت مجبور شدند دست از مداخله مسلحانه و محاصره بردارند (آیا برای مدت مدید؟) کشوری که به نحو بی سابقه ای ویران شده است به زحمت دارد به حال می آید و تازه دارد به تمام ژرفای ویرانی پی می برد و دردناک ترین مصایب و وقفه صنایع و خشکسالی و قحطی و بیماریهای همه گیر را احساس می نماید.
ما در مبارزه جهانی – تاریخی خود به عالی ترین مدارج و در عین حال به دشوارترین مرحله رسیده ایم. دشمن در لحظه کنونی و در دوران کنونی دیگر دشمن دیروز نیست. دشمن؛ اردوهای گارد سفیدیها نیست که تحت فرمان ملاکین و مورد پشتیبانی کلیه منشویکها و اس آرها و تمام بورژوازی بین المللی بودند. دشمن عبارت است از وضع معمولی و متعارفی اقتصادیات کشور خرده دهقانی ما که صنایع بزرگ آن ویران و خراب است. دشمن عبارت است از عنصر خرده بورژوایی که ما را مانند هوا احاطه کرده است و با شدتی بسیار در صفوف حزب رخنه می کند. و اما پرولتاریا جنبه طبقاتی خود را از دست داده است. یعنی از مسیر طبقاتی خود خارج شده است. فابریکها و کارخانه ها از کار بازایستاده اند و پرولتاریا ضعیف و پراکنده و ناتوان شده است. و حال آنکه عنصر خرده بورژوایی داخل کشور از جانب تمام بورژوازی بین المللی، که هنوز دارای اقتدار جهانی است، پشتیبانی می شود.
آیا این برای ترسیدن مردم به ویژه قهرمانانی نظیر منشویکها و اس آرها و شوالیه های انترناسیونال دو و نیم و آنارشیستهای زبون و دوستداران عبارت پردازی «چپ» کافی نیست؟ « بلشویکها به سرمایه داری بازمی گردند، کار بلشویکها تمام است، انقلاب آنها هم از حدود انقلاب بورژوایی فراتر نرفت ». این فریادها را ما به حد کافی می شنویم.
ولی ما دیگر به این فریادها عادت کرده ایم.
ما خطرات را کوچک نمی شماریم. ما مستقیماً به چهره خطر می نگریم. ما به کارگران و دهقانان می گوییم : خطر عظیم است؛ همبستگی، پایداری و خونسردی بیشتر نشان دهید، عناصر منشویک و اس آر و آشوب طلبان و هوچی ها را به دور افکنید.
خطر عظیم است. دشمن از لحاظ اقتصادی به مراتب نیرومندتر از ما است، همانگونه که دیروز از لحاظ نظامی به مراتب نیرومندتر از ما بود. ما این را می دانیم و نیروی ما در دانایی ما است. ما، خواه برای تصفیه روسیه از فئودالیسم ، خواه برای تکامل کلیه نیروهای کارگران و دهقانان، خواه برای مبارزه جهانی علیه امپریالیسم ، خواه برای جنبش پرولتاری بین المللی، که از قید دنائت ها و پستی های انترناسیونال دوم و انترناسیونال دو و نیم رهایی یافته است، آن چنان کار زیادی انجام داده ایم که فریادهای آشوب طلبانه در ما تأثیری نمی کند. ما فعالیت انقلابی خود را کاملا و بیش از حد « موجه ساخته ایم » و با کردار خود به تمام جهانیان ثابت کرده ایم که انقلابی گری پرولتاری برخلاف « دمکراسی » منشویکی – اس آری و اصلاح طلبی جبونانه ای که در لفافه عبارات مطنطن پرده پوشی می شود، به چه کارهایی قادر است.
هر کس پس از آغاز یک مبارزه کبیر از شکست بهراسد، فقط به قصد استهزاء کارگران می تواند خود را سوسیالیست بنامد.
همانا بدان جهت که ما هراسی نداریم مستقیماً به چهره خطر بنگریم ، لذا از نیروهای خود برای مبارزه بهتر استفاده می نماییم ، شانس ها را هوشیارانه تر، با احتیاط تر و با حساب بیشتری می سنجیم و به تمام گذشت هایی که موجب تقویت ما و تفرقه نیروهای دشمن است تن درمی دهیم (همان گونه که اکنون حتی احمق ترین افراد هم متوجه شده اند که « صلح برست » گذشتی بود که موجب تقویت ما و تفرقه نیروهای امپریالیسم بین المللی گردید).
منشویکها فریاد می کشند که مالیات جنسی، آزادی بازرگانی، اجازه امتیازات و سرمایه داری دولتی به معنای ورشکستگی کمونیسم است. به این منشویکها در خارجه لوی کمونیست سابق افزوده شده است؛ از این لوی مادام که اشتباهاتش را ممکن بود به عنوان عکس العملی در مقابل اشتباهاتی تلقی کرد که کمونیست های «چپ» ، به ویژه در مارس 1921 در آلمان (2) مرتکب شده بودند، می بایست دفاع کرد؛ ولی وقتی به جای اعتراف به عدم حقانیت خود، در تمام جهات به لجه منشویسم درمی غلتد، دیگر از وی نباید دفاع کرد.
ما به منشویکهای جنجالگر می توانیم لااقل این نکته ساده را متذکر شویم که هنوز بهار سال 1918 بود که کمونیستها اندیشه ائتلاف و اتحاد با سرمایه داری دولتی را علیه عنصر خرده بورژوایی اعلام نمودند و از آن دفاع می کردند. سه سال پیش از این! در نخستین ماههای پیروزی بلشویکها! بلشویکها همان موقع بصیر و هوشیار بودند. از آن زمان به بعد هم هیچ کس نتوانسته است صحت حساب هوشیارانه ما را در مورد نیروهای موجود تکذیب نماید.
لوی، که به لجه منشویسم درغلطیده است، به بلشویکها (که او پیروزی سرمایه داری را بر آنها « پیش بینی می کند » ، همان گونه که همه خرده بورژواها، دمکراتها، سوسیال دمکراتها و غیره فنای ما را در صورتی که مجلس مؤسسان را منحل سازیم پیش بینی می کردند!) توصیه می کند برای گرفتن کمک، به تمام طبقه کارگر رجوع نمایند! زیرا، اگر ملاحظه بفرمایید، گویا تاکنون فقط بخشی از طبقه کارگر به آنها کمک می کرده است!
در این مورد لوی به نحو شگرفی با آن نیمه آنارشیستها و هوچی ها و تا اندازه ای با برخی از افراد « اپوزیسیون » کارگری سابق جور درمی آید که دوست دارند عبارت پر سر و صدایی درباره این موضوع به کار برند که گویا بلشویکها اکنون دیگر « به نیروهای طبقه کارگر ایمان ندارند ». هم منشویکها و هم عناصر آنارشیست منش این مفهوم « نیروهای طبقه کارگر » را بدون اینکه بتوانند درباره مضمون واقعی و مشخص آن تعمق نمایند، به بت تبدیل می نمایند، سخن آرایی جایگزین بررسی و تجزیه و تحلیل این مضمون می گردد.
حضرات عضو انترناسیونال دو و نیم ، که مایلند انقلابی نامیده شوند، عملا هر گاه اوضاع جنبه جدی به خود می گیرد، ضدانقلابی از کار درمی آیند، زیرا از تخریب قهری دستگاه دولتی کهنه می ترسند و به نیروهای طبقه کارگر ایمان ندارند. وقتی ما این مطلب را در مورد اس آرها و شرکاء می گفتیم ، عبارت پردازی نبود. همه کس می داند که انقلاب اکتبر عملا نیروهای جدید و طبقه جدیدی را به پیش کشید، و بهترین نمایندگان پرولتاریا اکنون روسیه را اداره می کنند و ارتش به وجود آورده و آن را اداره کرده اند و دستگاه اداری محلی و غیره ایجاد نموده و صنایع و غیره را رهبری می نمایند. اگر در این دستگاه اداری کجروی های اداری وجود دارد، ما این شر را پنهان نداشته ، بلکه افشا می سازیم و علیه آن مبارزه می کنیم. کسی که به علت مبارزه علیه کجروی نظام نوین، مضمون آن را فراموش می کند و این نکته را از یاد می برد که طبقه کارگر دولت طراز نوین به وجود آورده و آن را اداره می کند، چنین کسی صرفاً قادر به تفکر نیست و روی هوا صحبت می کند.
ولی « نیروهای طبقه کارگر » نامحدود نیست. اگر جریان ورود نیروهای تازه نفس طبقه کارگر اکنون ضعیف و گاهی بسیار ضعیف است، اگر علیرغم تمام فرمانها، شعارها و تبلیغات، علیرغم تمام فرمانهای مربوط به « بالا کشیدن غیرحزبی ها » ، مع الوصف جریان ورود این نیروها ضعیف است، در اینجا دیگر خلاص کردن گریبان خود به وسیله سخن آرایی درباره «بی ایمانی به نیروهای طبقه کارگر» معنایش سقوط تا مرحله عبارت پردازی پوچ است.
بدون یک « تنفس » معین این نیروهای نوین پدید نمی آیند؛ این نیروها جز با آهستگی نمو نمی کنند؛ جز براساس صنعت بزرگ احیا شده (به عبارت دقیق تر و مشخص تر براساس برق رسانی) از جای دیگر نمی توان این نیروها را به دست آورد.
پس از تشنجات بسیار عظیمی که در جهان سابقه نداشته است، برای طبقه کارگر در کشور خرده دهقانی ویران شده، برای طبقه کارگری که در مقیاس وسیع براساس از دست دادن جنبه طبقاتی آسیب دیده است، مدت زمان معینی لازم است تا نیروهای نوین بتوانند رشد یابند و خود را برسانند و نیروهای قدیمی و فرسوده بتوانند « خود را مرمت نمایند ». ایجاد یک دستگاه نظامی و دولتی، که پیروزمندانه از عهده آزمایشات سالهای 1917-1921 برآمده، کار عظیمی بوده است که آن « نیروهای طبقه کارگر » را که واقعاً موجودند (و موجودیت آنها در سخن آرایی های هوچی ها نیست) به خود مشغول کرده و تصرف نموده و تماماً دربرگرفته است. باید این مطلب را درک کرد و واقعیت، یا بهتر بگوییم ناگزیری اضافه رشد بطئی نیروهای جدید طبقه کارگر را به حساب آورد.
هنگامی که منشویکها درباره « بناپارتیسم » بلشویکها فریاد می زنند (که آری علیرغم اراده «دمکراسی» به ارتش و دستگاه دولتی تکیه می کنند)، بدین وسیله تاکتیک بورژوازی به احسن وجهی بیان می گردد و میلیوکف هم به درستی از آن، از شعارهای «کرونشتات» (بهار سال 1921)، پشتیبانی می نماید. بورژوازی به درستی این موضوع را در نظر می گیرد که «نیروهای» واقعی «طبقه کارگر» اکنون عبارتند از پیشاهنگ نیرومند این طبقه (یعنی حزب کمونیست روسیه که نه دفعتاً، بلکه در جریان 25 سال با کردار خود نقش و عنوان نیروی «پیشاهنگ» یگانه طبقه انقلابی را برای خود به کف آورده است) به علاوه عناصری که در اثر از دست دادن جنبه طبقاتی به حداکثر ضعف کشیده شده و در برابر تزلزلات منشویکی و آنارشیستی به حداکثر تسلیم پذیرند.
در لفافه شعار «اعتماد بیشتر به نیروی طبقه کارگر» اکنون عملا نفوذ عناصر منشویک و آنارشیست تقویت می گردد: کرونشتات در بهار سال 1921 با وضوح تمام این موضوع را ثابت کرد و نشان داد. هر کارگر آگاه باید کسانی را که درباره «بی ایمانی ما به نیروهای طبقه کارگر» عربده می زنند رسوا کند و طرد نماید، زیرا این هوچی ها عملا دستیار بورژوازی و ملاکین هستند، که از راه بسط نفوذ منشویکها و آنارشیستها سیاست تضعیف پرولتاریا را، که به سود بورژوازی و ملاکین است، عملی می نمایند.
این است کنه مطلب، هر آینه در مضمون واقعی مفهوم « نیروهای طبقه کارگر » تعمق شود!
حضرات گرامی کجا است کار شما، کجا است فعالیت شما در رشته بالا کشیدن واقعی غیرحزبی ها برای شرکت در مهم ترین «جبهه» کنونی، یعنی جبهه اقتصادی و فعالیت در ساختمان اقتصادی؟ این است سؤالی که کارگران آگاه باید در برابر هوچی ها مطرح نمایند. بدین وسیله است که همواره می توان و باید هوچی ها را رسوا ساخت و ثابت کرد که آنها در عمل به ساختمان اقتصادی کمک ننموده، بلکه مانع آن می گردند، به انقلاب پرولتاری کمک ننموده، بلکه مانع آن می گردند، تمایلات پرولتاری را عملی نکرده، بلکه تمایلات خرده بورژوایی را عملی می نمایند و در آستان طبقه بیگانه به خدمت مشغولند.
شعار ما چنین است: نابود باد هوچی ها! نابود باد دستیاران غیرآگاه گارد سفیدی ها که اشتباهات بهار سال 1921 کرونشتاتی های بد اقبال را تکرار می نمایند! برای کار عملی که در آن خود ویژگی لحظه کنونی و وظایف آن در نظر گرفته شود به پیش! ما کردار لازم داریم نه گفتار.
تجزیه و تحلیل هوشیارانه این خود ویژگی و محاسبه نیروهای طبقاتی واقعی و دور از هر گونه پندار به ما چنین می گوید:
پس از دوران حصول کامیابی هایی که پرولتاریا در رشته خلاقیت جنگی و اداری و سیاسی عمومی به دست آورد، و تاریخ نظیر آن را هنوز به خود ندیده بود، فرا رسیدن دوران نشو و نمای به مراتب بطئی تر نیروهای نوین جنبه تصادفی نداشته ، بلکه ناگزیر بود. مسبب آن اشخاص یا احزاب نبوده، بلکه علل عینی است. در امور اقتصادی، ناگزیر ساختمان دشوارتر، بطئی تر و تدریجی تر خواهد بود؛ این امر از ماهیت این کار در مقایسه با امور نظامی، اداری و سیاسی ناشی می گردد. این امر از دشواریهای خاص امور اقتصادی و اگر استعمال این اصطلاح جایز باشد، از عمق بیشتر زمینه آن ناشی می گردد.
بدین جهت ما با نهایت احتیاط ، با احتیاطی سه باره، باید بکوشیم وظایف خود را در این مرحله جدید و عالی تر مبارزه تعیین نماییم. در تعیین این وظایف قانع تر باشیم؛ بیشتر گذشت قایل گردیم ، البته در آن حدودی که پرولتاریا، با حفظ موقعیت خود به عنوان طبقه حاکمه، می تواند گذشت قایل شود. ما باید هر چه سریع تر به جمع آوری مالیات جنسی معتدل بپردازیم و هر چه بیشتر برای بسط و تحکیم و احیای اقتصاد دهقانی آزادی قایل شویم؛ بنگاههایی را که وجودشان برای ما ضرورت مطلق ندارد به اجاره کنندگان و از آن جمله به سرمایه داران خصوصی و امتیازداران خارجی بدهیم. برای ما ائتلاف یا اتحاد دولت پرولتاری با سرمایه داری دولتی علیه عنصر خرده بورژوایی ضرورت دارد. این اتحاد را باید از روی کاردانی و طبق اصل « هفت بار گز کن و یک بار ببر » عملی ساخت. رشته های هر چه کمتری از کار، و فقط آن رشته هایی را که مطلقاً ضروری هستند، برای خود باقی بگذاریم. نیروهای ضعیف شده طبقه کارگر را در عرصه کوچکتری متمرکز کنیم. ولی در عوض به نحوی استوارتر خود را پا برجا سازیم و خود را نه یک بار و نه دو بار، بلکه بارها به وسیله تجربه عملی وارسی نماییم. گام به گام و وجب به وجب به پایش رویم؛ والا « ارتشی » که ما داریم در چنین راه دشوار، در چنین اوضاع و احوال شاق و با وجود چنین مخاطراتی به نحو دیگری نمی تواند پیشروی کند. هر کس این کار برایش « خسته کننده » ، « غیرجالب » و « نامفهوم » است، هر کس روی ترش می کند یا دچار سراسیمگی می گردد یا به وسیله سخن آرایی درباره فقدان « اعتلای پیشین » و غیره خود را سرمست می سازد؛ چنین کسی را بهتر است « از کار مرخص نمود » و تحویل بایگانی داد تا نتواند زیانی وارد سازد، زیرا او نمی خواهد یا نمی تواند در مورد خود ویژگی لحظه کنونی و مرحله کنونی مبارزه بیندیشد.
ما در شرایط ویرانی عظیم کشور و به ته کشیدن قوای پرولتاریا با به کار بردن یک رشته مساعی تقریباً مافوق طاقت انسانی به دشوارترین کارها دست می زنیم که عبارت است از ساختمان بنیاد اقتصاد واقعاً سوسیالیستی، و برقراری مبادله صحیح کالا (به عبارت صحیح تر: مبادله محصول) بین صنایع و زراعت. دشمن هنوز به مراتب نیرومندتر از ما است؛ مبادله کالا به شیوه آنارشیستی و انبان به دوشی و انفرادی در هر گام کار ما را مختل می سازد. ما دشواریها را به نحوی روشن می بینیم و به نحوی اصولی و با سرسختی برای فایق آمدن بر آنها می کوشیم. به سازمانهای محلی باید ابتکار و استقلال بیشتر و نیروی بیشتری داده شود و نسبت به تجربه عملی آنها توجه بیشتری مبذول گردد. طبقه کارگر از راه دیگری نمی تواند جراحات خود را التیام بخشد و « نیروی طبقاتی » پرولتاری خود را احیا نماید و اعتماد دهقانان نسبت به رهبری پرولتاری از راه دیگری نمی تواند راسخ گردد، مگر به موازات احراز موفقیت واقعی در رشته احیای صنایع و برقراری شیوه صحیح مبادله دولتی محصولات که هم برای دهقان و هم برای کارگر صرفه دارد. به موازات این موفقیت ها است که ما جریانی از نیروهای نوین به دست خواهیم آورد، شاید سرعت این امر طبق دلخواه یک یک ما نباشد، ولی ما این جریان را به دست خواهیم آورد. در راه کار بطئی تر و محتاطانه تر، متین تر و استوارتر به پیش!
20 اوت سال 1921
در شماره 190 روزنامه « پراودا » به امضای ن. لنین به چاپ رسید.
1- منظور لنین گروه خرده بورژوای آنارشیستی – سندیکالیستی « چپ ها » است که در اکتبر سال 1919 از حزب کمونیست آلمان منشعب شد و در آوریل سال 1920 به تشکیل سازمان مستقل خود پرداخت. این گروه خود را حزب کمونیست کارگری آلمان نامید. گروه نامبرده که در میان توده کارگر آلمان تکیه گاهی نداشت بعداً به صورت یک فرقه ناچیز درآمد که نسبت به حزب کمونیست و طبقه کارگر روش خصومت آمیزی داشت و علیه اتحاد شوروی حملات افترا آمیز می کرد.
2- اشتباهات « چپ ها » در حزب کمونیست آلمان این بود که « چپ ها » طبقه کارگر را به سوی یک قیام قبل از موقع سوق می دادند. بورژوازی آلمان با استفاده از این وضع کارگران را در لحظه ای نامساعد به قیام مسلحانه تحریک نمود. در مارس سال 1921 در نواحی آلمان وسطی آتش قیام کارگران شعله ور گردید. کارگران نواحی صنعتی دیگر از این قیام پشتیبانی نکردند و در نتیجه این امر با وجود مبارزه قهرمانانه کارگران، قیام به سرعت درهم شکسته شد. ارزیابی این قیام و انتقاد از اشتباهات « چپ ها » را لنین ضمن سخنرانی در دفاع از تاکتیک انترناسیونال کمونیستی که در سومین کنگره کمینترن ایراد نمود و در « نامه به کمونیست های آلمان » بیان داشته است.
وظایف انقلاب
روسیه کشوری است خرده بورژوازی زیرا اکثریت عظیم اهالی متعلق به این طبقه است. نوسان این طبقه بین بورژوازی و پرولتاریا ناگزیر است. فقط در صورت ملحق شدن این طبقه به پرولتاریا است که پیروزی انقلاب، امر صلح، آزادی و زمین دار شدن رنجبران به سهولت، با مسالمت، سریع و راحت تأمین خواهد شد.
سیر انقلاب ما این نوسان را در عمل به ما نشان می دهد. پس ما هم باید در مورد احزاب اس ار و منشویک دچار توهم نشویم و در راه طبقاتی پرولتری خود ثابت قدم باشیم. فقر دهقانان تهیدست، دهشت های جنگ، دهشت های گرسنگی؛ همه اینها با وضوحی هر چه بیشتر و بیشتر صحت راه پرولتری و لزوم پشتیبانی از انقلاب پرولتری را به توده ها نشان می دهد.
سیر انقلاب تمام امیدواریهای «مسالمت جویانه» خرده بورژوایی را به «ائتلاف» با بورژوازی و سازش با وی و به امکان این که می توان با «آرامش خاطر» در انتظار دعوت «سریع» مجلس مؤسسان نشست و غیره و غیره؛ به شیوه ای بی امان و با خشونت و بدون ترحم درهم می شکند. غایله کورنیلف آخرین درس خشنی بود که در یک مقیاس وسیع گرفته شد و هزاران و هزاران درس کوچک دیگری را که در نتیجه فریب کارگران و دهقانان از طرف سرمایه داران و ملاکین و در نتیجه فریب سربازان از طرف افسران و غیره و غیره گرفته شده بود، تکمیل کرد.
نارضایتی، برآشفتگی و خشم و غضب در بین ارتش و دهقانان و کارگران شدت می یابد. «ائتلاف» اس ارها و منشویک ها با بورژوازی که همه چیز وعده می دهد و به هیچ یک وفا نمی کند، توده ها را خشمگین می نماید، چشم آنها را باز می کند و به سوی قیام سوقشان می دهد.
اپوزیسیون دست چپی ها در بین اس ارها (اسپریدنف و سایرین) و منشویک ها (مارتف و سایرین) قدرت می یابد و تاکنون 40 درصد « شورا » و « کنگره » این احزاب را دربر گرفته است. و اما در پایین یعنی در بین پرولتاریا و دهقانان، به خصوص تهیدست ترین بخش آنها، اکثریت اس ارها و منشویک ها چپ هستند.
غایله کورنیلف آموزنده است و درس خوبی بوده است.
نمی توان پیش بینی کرد که آیا اکنون شوراها خواهند توانست از سران اس ارها و منشویک ها گام فراتر نهند و بدین طریق تکامل مسالمت آمیز انقلاب را تأمین نمایند یا اینکه باز هم درجا خواهند زد و به این ترتیب قیام پرولتاریا را ناگزیر خواهند ساخت.
پیش بینی این موضوع ممکن نیست.
وظیفه ما این است که برای تأمین « آخرین » شانس تکامل مسالمت آمیز انقلاب هر چه از دستمان ساخته است کمک کنیم و این عمل را با تشریح برنامه خود، با توضیح جنبه همگانی آن و توضیح مطابقت مسلم آن بر منافع و خواستهای اکثریت عظیم اهالی، انجام دهیم.
سطور زیرین نوشته کوتاهی هستند برای تشریح یک چنین برنامه ای.
با این برنامه بیشتر به سراغ « پایینی ها » یعنی به سراغ توده ها، کارمندان، کارگران و دهقانان برویم ولی نه فقط به سراغ کارگران و دهقانان حامی ما، بلکه به خصوص به سراغ کارگران و دهقانان اس اری، غیرحزبی ها و بی خبران برویم. بکوشیم آنها را به سطحی ارتقاء دهیم که بتوانند مستقلا قضاوت نمایند، خودشان تصمیمات خود را مطرح سازند، از خودشان هیئت های نمایندگی به کنفرانس، به شوراها و برای شرکت بفرستند؛ آن وقت است که کار ما اعم از اینکه نتیجه کنفرانس هر چه باشد به هدر نخواهد رفت. آن وقت است که کار ما، هم برای کنفرانس به درد خواهد خورد، هم برای انتخابات مجلس مؤسسان و هم بطور کلی برای هر گونه فعالیت سیاسی.
زندگی صحت برنامه و تاکتیک بلشویکی را به ما می آموزد. از 20 آوریل تا غایله کورنیلف چه اندک گذشت و چه بسیار رخ داد.
تجربه توده ها، تجربه طبقات ستمکش طی این مدت مطالب بسیار زیادی به آنان آموخت و سران اس ارها و منشویک ها به کلی از توده ها جدا شدند. این همان چیزی است که چگونگی آن با تنظیم یک برنامه کاملا مشخص، به نسبتی که بتوانیم جریان بحث آن را به اطلاع توده ها برسانیم ، به بهترین وجهی معلوم خواهد شد.
1- هلاکت بار بودن سیاست سازش با سرمایه داران
ابقاء نمایندگان بورژوازی بر سر حکومت، ولو عده آنها زیاد هم نباشد، ابقاء کورنیلویست های آشکاری نظیر ژنرال آلکسیف، ژنرال کلمبفسکی، ژنرال باگراتیون، ژنرال گاگارین و غیره یا کسانی نظیر کرنسکی که زبونی کامل خود را در مقابل بورژوازی و نیز استعداد خود را در عمل کردن به شیوه بناپارتیسم ثابت کرده اند؛ معنایش این است که از یک طرف برای بروز قحطی و فلاکت حتمی اقتصادی که سرمایه داران عمداً آن را تسریع و تشدید می کنند و از طرف دیگر برای فلاکت جنگی امکان کامل فراهم سازیم ، زیرا ارتش از فرماندهی خود بیزار است و نمی تواند با شور و شوق در جنگ امپریالیستی شرکت کند. علاوه بر این چنانچه ژنرال ها و افسران کورنیلویست بر سر کار باقی مانند، بدون شک همانطور که در گالیسی و ریگا عمل کردند جبهه را عمداً به روی آلمانیها خواهند گشود. جلوگیری از این عمل فقط در صورت تشکیل یک دولت جدید و بر مبانی جدیدی که ذیلا شرح آن خواهد رفت امکان پذیر است. پس از آنچه که از بیستم آوریل به بعد دیده ایم ادامه هر گونه سیاست سازش با بورژوازی از طرف اس ارها و منشویک ها ؛ نه فقط اشتباه بلکه خیانت آشکار به مردم و انقلاب است.
2- قدرت به شوراها
تمام قدرت در کشور باید بر اساس برنامه معینی منحصراً به نمایندگان شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان واگذار گردد و حکومت در مقابل شوراها مسئولیت تام داشته باشد. هم برای در نظر گرفتن تمام تجارب مردم طی هفته های اخیر انقلاب که هفته های به خصوص پر مضمونی بوده است و هم برای برطرف ساختن بی عدالتی های فاحشی که در برخی نقاط کماکان ادامه دارد (عدم مراعات تناسب و عدم تساوی در انتخابات و غیره) باید بی درنگ انتخابات شوراها تجدید شود.
در نقاطی که هنوز مؤسسات از طریق دمکراتیک انتخاب شده وجود ندارد و نیز در ارتش، تمام قدرت باید منحصراً به شوراهای محلی و کمیسرهای منتخب آنها و سایر مؤسساتی که از طرف آنها انتخاب شده اند واگذار گردد، ولی فقط به آنهایی که از طریق درستی انتخاب شده اند.
باید بدون چون و چرا و در همه جا، با پشتیبانی کامل دولت، مسلح ساختن سپاهیانی از کارگران و افراد انقلابی یعنی کسانی که استعداد خود را عملا با سرکوب کورنیلویست ها به ثبوت رسانده اند، عملی گردد.
3- صلح به خلق ها
دولت شوروی باید بی درنگ به تمام ملل داخل در جنگ (یعنی در آن واحد هم به حکومتهای آنها و هم به توده های کارگر و دهقان) پیشنهاد انعقاد فوری قرارداد صلح عمومی بر اساس شرایط دمکراتیک و نیز متارکه فوری (ولو برای 3 ماه) بدهد.
شرط عمده یک صلح دمکراتیک امتناع از الحاق طلبی (اشغالگری) است ولی نه به این معنای نادرست که تمام قدرت ها از دست داده ها را پس بگیرند بلکه به این یگانه معنای صحیح که هر ملیتی بدون هیچ استثنایی، خواه در اروپا باشد و خواه در مستعمرات، آزادی و امکان به دست آورد تا خود تصمیم گیرد آیا دولت جداگانه ای تشکیل دهد یا در قلمرو کشور دیگری وارد شود.
و اما دولت شوروی با پیشنهاد شرایط صلح باید خود بی درنگ به اجرای عملی آنها یعنی به انتشار و فسخ آن قراردادهای سری بپردازد که تاکنون هم ما پایبند آنها هستیم و تزار عاقد آنهاست و به سرمایه داران روس وعده غارت ترکیه و اتریش و غیره را می دهد. سپس ما موظفیم شرایط اوکراینی ها و فنلاندی ها را فوراً بپذیریم و آزادی کامل آنها و نیز کلیه اقوام غیر روس ساکن این سرزمین را تا حد آزادی جدا شدن، تأمین نماییم و همین موضوع را در مورد تمام ارمنستان نیز عملی سازیم و متعهد شویم این سرزمین و نیز اراضی ترکیه و غیره را که تحت اشغال ما است تخلیه کنیم.
یک چنین شرایطی از طرف سرمایه داران خیراندیشانه تلقی نخواهد شد ولی از طرف مردم کلیه کشورها با چنان علاقه عظیمی تلقی خواهد شد و چنان انفجار جهانی عظیمی از شور و هیجان به وجود می آورد و آتش خشم همگانی را نسبت به تمدید جنگ چنان شعله ور می سازد که به احتمال قوی ما بلافاصله به برقراری متارکه و جلب موافقت با شروع مذاکرات صلح موفق می گردیم. زیرا انقلاب کارگری علیه جنگ، بطور دفع ناپذیری در همه جا شدت می باید و آنچه قادر به پیش راندن این انقلاب است عبارت پردازی درباره صلح (که مدتها است تمام دول امپریالیستی و از آن جمله دولت کرنسکی ما، کارگران و دهقانان را به وسیله آن فریب می دهند) نیست بلکه قطع علاقه با سرمایه داران و پیشنهاد صلح است.
اگر آنچه کمتر از همه احتمال می رود روی دهد، اتفاق افتد یعنی هیچ یک از دول متخاصم حتی متارکه را هم نپذیرد، آنگاه جنگ از طرف ما، واقعاً اجباری و واقعاً عادلانه و تدافعی خواهد شد. اگر پرولتاریا و دهقانان تهیدست تنها به این نکته هم پی برند، آنگاه روسیه از لحاظ نظامی نیز به مراتب نیرومندتر خواهد شد، به خصوص پس از آنکه با سرمایه داران غارت کننده مردم هم هر گونه پیوندی گسسته شود، در چنین صورتی بدیهی است که جنگ از طرف ما، عملا و نه لفظاً، جنگ به اتفاق طبقات ستمکش کلیه کشورها، جنگ به اتفاق مردم ستمکش تمام جهان خواهد بود.
ضمناً باید مردم را از آن ادعای سرمایه داران برحذر داشت که گاهی افراد به کلی مرعوب و خرده بورژواها تسلیم آن می شوند و حاکی از آن است که گویا سرمایه داران انگلیس و غیره در صورت قطع اتحاد کنونی غارتگرانه ما با آنها، قادر خواهند بود به انقلاب روس زیان فاحشی رسانند. این ادعا سراپا کذب است زیرا « پشتیبانی مالی متفقین » که موجب افزایش ثروت بانکداران است، کارگران و دهقانان روس را فقط آنطور « نگاه می دارد » که طناب دار شخص دار زده را. در روسیه غله، نفت، زغال و آهن به حد کافی وجود دارد و برای توزیع صحیح این محصولات فقط باید گریبان خود را از شر ملاکین و سرمایه داران که مردم را غارت می کنند خلاص نماییم. و اما در مورد تهدید مردم روس به جنگ که از طرف متفقین کنونی وی احتمال آن می رود، باید گفت که فرض این که گویا فرانسوی ها و ایتالیایی ها می توانند سپاهیان خود را به سپاهیان آلمان ملحق سازند و آنها را بر ضد روسیه که پیشنهاد صلح عادلانه نموده گسیل دارند؛ فرض به کلی پوچی است و اما در انگلستان و آمریکا و ژاپن اگر هم به روسیه اعلان جنگ بدهند (که در این صورت به منتها درجه دچار مشکلات خواهند شد، خواه از لحاظ این که چنین جنگی در بین توده ها به هیچ عنوان مقبولیتی ندارد و خواه از لحاظ اینکه منافع مادی سرمایه داران این کشورها به خاطر تقسیم آسیا و به ویژه غارت چین با یکدیگر تضاد دارد) باز هم نمی توانند یک صدم آن زیان و مصایبی را به روسیه وارد آورند که جنگ با آلمان، اتریش و ترکیه به این کشور وارد می سازد.
4- زمین به زحمتکشان
دولت شوروی باید بی درنگ مالکیت خصوصی بر زمین های ملاکان را بلاعوض ملغی اعلام دارد و این زمین ها را در اختیار کمیته های دهقانان بگذارد تا زمانی که مجلس مؤسسان در این باره تصمیم بگیرد. ابزار و آلات کشاورزی ملاکان نیز باید در اختیار همین کمیته ها گذارده شود تا بدون چون و چرا و مجاناً برای استفاده در دسترس دهقانان تهیدست قرار گیرد.
این اقدامات که مدتها است اکثریت عظیم دهقانان، چه در قطعنامه های کنگره های خود و چه در صدها دستورنامه دهقانان محلی، اجرای آن را مطالبه می نمایند (چنانچه ضمناً از مجموعه دویست و چهل و دو دستورنامه منتشره در روزنامه « ایزوستیا » ارگان شورای نمایندگان دهقانان نیز مشهود است) ضرورت حتمی و تأخیر ناپذیر دارد. در این مورد هیچ گونه دفع الوقت که دهقانان در دوران کابینه « ائتلافی » از آن آسیب فراوان دیده اند، پذیرفته نیست.
هر دولتی که در اجرای این اقدامات تأخیر ورزد، باید دولت ضد مردم و سزاوار برافتادن و سرکوب شدن توسط قیام کارگران و دهقانان اعلام گردد. و برعکس فقط دولتی که این اقدامات را عملی نماید دولت تمام مردم خواهد بود.
5- مبارزه علیه قحطی و پریشانی اقتصادی
دولت شوروی باید بی درنگ در سراسر کشور نظارت کارگری بر تولید و مصرف را معمول دارد. بدون این عمل، همانطور که تجربه از 6 ماه مه به بعد نشان داده است، تمام وعده های اصلاحات و تلاش هایی که برای اجرای آن به عمل می آید فاقد قوه اجرا بوده و هفته به هفته قحطی و فلاکت بی سابقه متفقاً کشور را بیشتر تهدید خواهد کرد.
باید بانک ها و مؤسسات بیمه و نیز مهم ترین بخش های صنایع (نفت، ذغال سنگ، فلزسازی، قند و غیره) بی درنگ ملی گردند و به موازات آن اسرار بازرگانی بدون قید و شرط لغو شود و اقلیت ناچیز سرمایه داران که با دریافت سفارشات دولتی بر ثروت خود می افزایند و از زیر بار حساب دادن و مالیات بندی منصفانه بر عواید و اموال خود شانه خالی می کنند، تحت نظارت دائمی کارگران و دهقانان قرار گیرند.
این اقدامات که با اجرای آن پشیزی از اموال دهقانان میانه حال، قزاق ها و پیشه وران کوچک گرفته نمی شود، بدون شک برای تقسیم موزون سنگینی بار جنگ اقداماتی منصفانه بوده و برای مبارزه با قحطی جنبه تأخیر ناپذیر دارد. تنها با دورانداختن غارتگران سرمایه دار و خاتمه دادن به خرابکاری آنها در مورد وقفه عمدی در تولید می توان به افزایش قدرت تولیدی کار و معمول نمودن کار موظف همگانی و مبادله صحیح غله در مقابل محصولات صنعتی و بازگرداندن میلیاردها اسکناس مخفی شده توسط ثروتمندان به خزانه دولت نایل آمد.
بدون چنین اقداماتی الغاء بلاعوض مالکیت بر زمین های ملاکان نیز غیرممکن است زیرا قسمت اعظم زمین های ملاکان در بانک ها به رهن گذارده شده و منافع ملاکان و سرمایه داران بطور ناگسستنی با یکدیگر درآمیخته است.
در آخرین قطعنامه شعبه اقتصادی کمیته اجرائیه مرکزی شوراهای کشوری نمایندگان کارگران، دهقانان و سربازان روسیه (منتشره در « رابوچایا گازتا » شماره 152) نه فقط « هلاکت بار » بودن اقدامات دولت (نظیر ترقی نرخ غله به منظور غنی ساختن ملاکین و کولاک ها) و نه فقط « واقعیت بی عملی مطلق ارگانهای مرکزی تنظیم امور اقتصادی که در جنب دولت تشکیل شده است » بلکه حتی « نقض قوانین » از طرف این دولت مورد اعتراف است. این اعتراف احزاب حاکمه اس ار و منشویک بار دیگر تمام ماهیت تبهکارانه سیاست سازش با بورژوازی را به ثبوت می رساند.
6- مبارزه با ضد انقلاب ملاکین و سرمایه داران
عصیان کورنیلف و کالدین مورد پشتیبانی تمام طبقه ملاکان و سرمایه داران و در رأس آنها حزب کادت (حزب «آزادی خلق») بود. این موضوع اکنون با واقعیت منتشره در روزنامه ایزوستیای کمیته اجرائیه مرکزی کاملا به ثبوت رسیده است.
ولی نه برای سرکوب کامل این ضد انقلاب و نه حتی برای تحقیق در اطراف این قضیه هیچ گونه اقدامی به عمل نیامده است و بدون انتقال قدرت حاکمه به دست شوراها هیچ اقدام جدی نمی تواند به عمل آید. هیچ کمیسیونی بدون در دست داشتن قدرت دولتی قادر به انجام تحقیق کامل و بازداشت مقصرین و غیره نیست. فقط دولت شوروی است که می تواند و باید این کار را انجام دهد. فقط این دولت می تواند با بازداشت ژنرال های کورنیلفی و سران ضد انقلاب بورژوازی (گوچکوف، میلیوکف، ریابوشینسکی، ماکلاکف و شرکاء) با برهم زدن مجامع ضد انقلابی (دومای دولتی، اتحادیه افسران و غیره) با قرار دادن اعضای آنها تحت نظارت شوراهای محلی و با انحلال واحدهای ضد انقلابی، روسیه را از تکرار ناگذیر تشبثات «کورنیلفی» مصون دارد.
فقط این دولت می تواند برای تحقیق کامل و علنی پرونده کورنیلفی ها و کلیه پرونده های دیگر، ولو اینکه اقامه کننده دعوا بورژوازی باشد، کمیسیون تشکیل دهد و فقط در صورت تشکیل یک چنین کمیسیونی است که حزب بلشویک ها، از جانب خود، کارگران را به اطاعت کامل از آن و مساعدت بدان دعوت خواهد کرد.
فقط دولت شوروی می تواند علیه این بی عدالتی فاحش یعنی علیه این موضوع که سرمایه داران به کمک میلیونهای غارت شده از مردم چاپخانه های بزرگ و اکثر روزنامه ها را به تصرف خود درآورند، با احراز موفقیت مبارزه کند. باید روزنامه های ضد انقلابی بورژوازی (رچ، روسکویه اسلووا و غیره) توقیف گردند، چاپخانه های آنها ضبط شود، انتشار آگهی های خصوصی در روزنامه ها به انحصار دولت درآید و در روزنامه دولتی که از طرف شوراها منتشر می گردد و حقیقت را به اطلاع دهقانان می رساند درج شود. تنها بدین طریق می توان و باید حربه نیرومند دروغ پردازی و افترا گویی بی کیفر، این وسیله فریب مردم ، گمراه ساختن دهقانان و تدارک ضد انقلاب را از چنگ بورژوازی بیرون کشید.
7- تکامل مسالمت آمیز انقلاب
دمکراسی روسیه ، شوراها و احزاب اس ار و منشویک اکنون برای فراهم ساختن موجبات دعوت مجلس مؤسسان در سر موعد مقرر و بدون دفع الوقت های جدید و نیز برای مصون داشتن کشور از خطر فلاکت جنگی و اقتصادی و تأمین تکامل مسالمت آمیز انقلاب، با امکانی رو به رو می شوند که در تاریخ انقلاب ها فوق العاده به ندرت دست می دهد.
اگر شوراها اکنون برای عملی ساختن برنامه فوق الذکر قدرت دولتی را تماماً و منحصراً به دست خود گیرند، نه تنها از پشتیبانی نه دهم اهالی روسیه یعنی طبقه کارگر و اکثریت عظیم دهقانان بلکه از بزرگترین شور و شوق انقلابی ارتش و اکثریت مردم یعنی همان شور و شوقی که بدون آن غلبه بر قحطی و جنگ محال است نیز برخوردار می گردند.
اگر شوراها از خود تزلزل نشان نمی دادند، اکنون سخنی هم از هیچ گونه مقاومت در برابر آنها نمی توانست در میان باشد. هیچ طبقه ای جرأت ندارد علیه شوراها به قیام برخیزد و ملاکین و سرمایه داران که از غایله کورنیلف درس عبرت گرفته اند در مقابل اتمام حجت شوراها با مسالمت به تسلیم قدرت تن خواهند داد. برای اینکه بتوان بر مقاومت سرمایه داران علیه برنامه شوراها غالب آمد کافی است استثمارگران تحت نظارت کارگران و دهقانان قرار گیرند و در مورد متمردین مجازات هایی از قبیل ضبط کلیه اموال توأم با بازداشت کوتاه مدت معمول گردد.
شوراها با به دست گرفتن تمام قدرت، می توانند هنوز هم – که احتمال می رود آخرین شانس آنها باشد – تکامل مسالمت آمیز انقلاب، انتخاب مسالمت آمیز نمایندگان مردم از طرف خود مردم ، مبارزه مسالمت آمیز احزاب در داخل شوراها، آزمایش برنامه احزاب مختلف در جریان عمل و انتقال مسالمت آمیز قدرت از یک حزب به حزب دیگر را تأمین نمایند.
اگر این امکان از دست داده شود، آنگاه چنانچه تمامی سیر تکامل انقلاب، از جنبش 20 آوریل گرفته تا غایله کورنیلف، نشان می دهد وقوع جنگ داخلی کاملا شدیدی بین بورژوازی و پرولتاریا ناگزیر خواهد بود. فلاکت حتمی وقوع این جنگ را نزدیک تر خواهد کرد.
این جنگ چنان که تمامی اطلاعات و ملاحظاتی که در دسترس عقل بشر است حکم می کند باید به منظور اجرای برنامه فوق الذکر، با پیروزی کامل طبقه کارگر و پشتیبانی دهقانان تهیدست از این طبقه پایان یابد ولی این جنگ در عین حال ممکن است بسیار پرمشقت و خونین باشد و به بهای جان دهها هزار ملاک و سرمایه دار و افسران متمایل به آنها تمام شود. پرولتاریا برای نجات انقلاب که نیل به آن در خارج از برنامه مذکور امکان پذیر نیست، از هیچ قربانی رویگردان نخواهد بود. ولی اگر شوراها از آخرین شانسی که در مورد تکامل مسالمت آمیز انقلاب برای آنها وجود دارد استفاده نمایند، پرولتاریا از هر طریق ممکن از آنها پشتیبانی خواهد نمود.
در تاریخ 9 و 10 اکتبر سال 1917 در شماره های 20 و 21 روزنامه « رابوچی پوت » به امضای ن . ک به چاپ رسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر