درباره دیکتاتوری و دموکراسی
ترجمه خلیل عباسی
فهرست مطالب :
1- « دموکراسی » و دیکتاتوری
2- به مردم
3- تزها و گزارشی درباره دموکراسی بورژوایی و دیکتاتوری پرولتاریا
« دموکراسی » و دیکتاتوری
شماره های کمی از Die Rote Fahne (پرچم سرخ) برلین(1) و Der Weckruf (ندا)ی وین ارگانهای احزاب کمونیست آلمان و اطریش که به مسکو رسیده است نشان می دهد که خائنین به سوسیالیسم – آنهائی که از جنگ امپریالیستهای غارتگر پشتیبانی کردند – شیدمان ها(2) و کائوتسکی ها، استرلتیزها(3) و رنرها(4) دارند جواب شایسته ای را از نمایندگان راستین کارگران انقلابی آلمان و اطریش دریافت می کنند. ما درودهای گرم خود را به هر دو روزنامه، که نیروی حیاتی و رشد انترناسیونال سوم را تجسم می بخشند، اعلام می داریم.
ظاهراً مسئله عمده انقلاب چه در آلمان و چه در اطریش اکنون چنین است: مجلس قانونگذار یا حکومت شورائی؟ سخنگویان انترناسیونال ورشکسته دوم، تماماً از شیدمان گرفته تا کائوتسکی در موضع نخستین قرار گرفته اند و از موضع خود بمثابه دفاع از «دموکراسی» (کائوتسکی حتی تا بدانجا پیش رفته است که آنرا «دموکراسی ناب» می نامد) بمثابه تمایز و جدائی از دیکتاتوری یاد می کنند. من در رساله انقلاب پرولتاریائی و کائوتسکی مرتد که در مسکو و پطروگراد انتشار یافت، به تفصیل نقطه نظرهای کائوتسکی را بررسی نموده ام. کوشش خواهم کرد تا جوهر مسئله مورد بحث را که مسئله روز تمام کشورهای پیشرفته سرمایه داری است، مختصراً بررسی نمایم.
شیدمان ها و کائوتسکی ها از «دموکراسی ناب» و «دموکراسی» عام صحبت می کنند تا مردم را بفریبند و ماهیت بورژوائی دموکراسی امروزه را از دید آنها پنهان دارند. بگذارید بورژوازی به حفظ تمام دستگاه قدرت دولتی در دستان خود ادامه دهد، بگذارید یک مشت استثمارگر به استفاده از ماشین دولتی بورژوازی ادامه دهند! انتخاباتی که تحت چنین شرایطی برگزار می شود به همان دلایل نیکو، به دلیل «آزاد» بودن، «برابر» بودن، «دموکراتیک» بودن و «عمومی» بودن مورد ستایش بورژوازی است. این عبارات، برای پنهان کردن حقیقت، برای پنهان کردن این واقعیت که ابزار تولید و قدرت سیاسی در دست استثمارگران باقی می ماند و لذا آزادی واقعی و برابری واقعی برای استثمار شده ها، یعنی برای اکثریت عظیم مردم غیرممکن می گردد، طرح ریزی می شوند. این پنهان کردن ماهیت بورژوائی دموکراسی مدرن از توده ها، برای تصویر آن بمثابه دموکراسی عام یا «دموکراسی ناب»، برای بورژوازی سودمند و اجتناب ناپذیر است و شیدمان ها و کائوتسکی ها که همان را تکرار می کنند، عملا دیدگاه پرولتری را رها کرده و در کنار بورژوازی قرار می گیرند.
مارکس و انگلس در آخرین دیباچه انضمامی به مانیفست کمونیستی شان (در 1872) لازم دانستند که صریحاً به کارگران هشدار دهند که پرولتاریا نمی تواند به سادگی ماشین دولتی حاضر و آماده ای را (که بورژوائی است) در اختیار خود درآورد و آنرا برای مقاصد خود بکار گیرد، بلکه بایستی آنرا درهم شکنند و نابود کنند. کائوتسکی مرتد، که رساله ویژه ای تحت عنوان دیکتاتوری پرولتاریا نوشته است، این مهم ترین حقیقت مارکسیستی را از کارگران پنهان می کند، مارکسیسم را کاملا تحریف می کند و بطور کاملا آشکار، ستایشی که از طرف شیدمان و شرکاء در مورد رساله، باریدن می گیرد، ستایش کارگزاران بورژوازی است برای کسی که به جانب بورژوازی تغییر جهت داده است.
وقتی که کارگران و تمام مردم زحمتکش نه فقط به عنوان نتیجه بردگی مزدی سرمایه داری، بلکه به عنوان نتیجه چهار سال جنگ غارتگرانه بی خوراک و پوشاک، خانه خراب و فرسوده شده اند، در حالیکه سرمایه داران و استفاده چی ها از موضع تصاحب «مالی» که غارت کردهاند و دستگاه «حاضر و آماده» قدرت دولتی، باقی مانده اند، صحبت کردن از دموکراسی ناب، دموکراسی عام، برابری، آزادی و حقوق همگانی، در واقع به مسخره گرفتن انسانهای زحمتکش و استثمار شده است. این معادل با زیر پا گذاردن واقعیتهای اساسی مارکسیسم است که به کارگران آموخته است: شما بایستی از دموکراسی بورژوازی که در مقایسه با فئودالیسم پیشرفت تاریخی بزرگی محسوب می شود، سود ببرید، اما برای لحظه ای هم که شده نبایستی خصوصیت بورژوائی این «دموکراسی» و سرشت مشروط و محدود تاریخی اش را فراموش کنید. هرگز در «اعتقاد خرافی» نسبت به دولت سهیم نشوید، و هیچگاه فراموش نکنید که دولت حتی در دموکراتیک ترین جمهوری ها، نه فقط در حکومت سلطنتی، به سادگی ماشین سرکوب یک طبقه توسط طبقه دیگر است.
بورژوازی مجبور به دو روئی و ریاکاری است، بورژوازی مجبور است که جمهوری دموکراتیک [بورژوائی] را که عملا دیکتاتوری بورژوازی، دیکتاتوری استثمارگران بر زحمتکشان است، «حکومت مردمی»، دموکراسی عام یا دموکراسی ناب توصیف کند. شیدمان ها و کائوتسکی ها، آسترلتیزها و رنرها (و اکنون با کمال تأسف با کمک فردریش آدلر) در این صف دروغ و سالوس قرار می گیرند. اما مارکسیست ها و کمونیست ها این دو روئی و ریا را افشا می کنند و به کارگران و تمام زحمتکشان این حقیقت صریح و روشن را می گویند: جمهوری دموکراتیک، مجلس قانونگذاری، انتخابات عمومی و غیره، عملا دیکتاتوری بورژوازی است و برای رهائی کار از یوغ سرمایه هیچ راهی بجز نشاندن دیکتاتوری پرولتاریا بجای این دیکتاتوری وجود ندارد.
تنها دیکتاتوری پرولتاریا می تواند بشریت را از ستم سرمایه، از دروغ، کذب و سالوس دموکراسی بورژوائی – دموکراسی برای ثروتمندان – برهاند و دموکراسی ای برای فقرا به وجود بیاورد که واقعاً مواهب دموکراسی را برای کارگران و دهقانان فقیر فراهم آورد، در حالیکه اکنون (حتی در دموکراتیک ترین جمهوری بورژوائی) مواهب دموکراسی، در واقع برای اکثریت عظیم زحمتکشان قابل حصول نیست.
برای مثال آزادی مجلس قانونگذاری و مطبوعات را در نظر بگیرید. شیدمانها و کائوتسکی ها، آسترلتیزها و رنرها به کارگران اطمینان می دهند که انتخابات فعلی مجلس قانونگذاری در آلمان و اطریش «دموکراتیک» هستند. این یک دروغ است. سرمایه داران، استثمارگران، ملاکین و استفاده چی ها عملا 10/9 بهترین تالارهای اجتماعات و 10/9 سهام انتشارات روزنامه ها و ماشینهای چاپ و غیره را در اختیار دارند. کارگران شهری، کارگران مزارع و کارگران روزمزد، عملا توسط «حق مقدس مالکیت» (که به وسیله کائوتسکی ها و رنرها و اکنون با نهایت تأسف به وسیله فردریش آدلر نیز محافظت می گردد) و توسط دستگاه دولت بورژوازی، که صاحب منصبان بورژوازی، قضات بورژوازی و غیره است، از دموکراسی ممنوع و محرومند. «آزادی مجلس قانونگذاری و مطبوعات» فعلی در جمهوری «دموکراتیک» (بورژوا – دموکراتیک) آلمان دروغ و ریا و تزویر است، زیرا در واقع این آزادی، آزادی ثروتمندان است برای خریدن و تطمیع کردن مطبوعات، آزادی ثروتمندان است برای سرمست کردن مردم با دروغ های زهرآگین مطبوعات بورژوائی، آزادی ثروتمندان است که تحت عنوان «مالکیت»، عمارتهای بزرگ ملاکین، بهترین ساختمانها و غیره را حفظ کنند. دیکتاتوری پرولتاریا، عمارتهای بزرگ ملاکین، بهترین ساختمانها، ماشینهای چاپ و سهام انتشارات روزنامه ها را از سرمایه داران خواهد گرفت و به زحمتکشان واگذار خواهد کرد.
شیدمان ها و کائوتسکی ها، آسترلتیزها و رنرها (و پیروانشان در کشورهای دیگر– گمپرس ها، هندرسن ها، رنادل ها، وندرولدها و شرکاء) فریاد می زنند اما این به مفهوم جایگزینی «دیکتاتوری یک طبقه» با دموکراسی «همگانی» و «ناب» است.
ما پاسخ می دهیم اینطور نیست. این در واقع به مفهوم عوض کردن دیکتاتوری بورژوازی (دیکتاتوری سالوسانه ای که در لفافه اشکال جمهوری دموکراتیک بورژوائی پنهان شده است) با دیکتاتوری پرولتاریا است. این به مفهوم جانشین ساختن دموکراسی برای فقرا بجای دموکراسی برای ثروتمندان است. این به مفهوم جایگزین کردن آزادی مجلس و مطبوعات برای اکثریت مردم، برای زحمتکشان، با آزادی مجلس و مطبوعات برای اقلیت، برای استثمارگران است. این به مفهوم یک گسترش غول آسا و تاریخی – جهانی دموکراسی، تغییر شکل آن از کذب به حقیقت، آزاد ساختن بشریت از قیودات سرمایه، که هر گونه، حتی «دموکراتیک» ترین و جمهوریخواه ترین دموکراسی های بورژوائی را تحریف کرده و ناقص می سازد می باشد. این به مفهوم جایگزین نمودن یک دولت پرولتاریائی بجای دولت بورژوائی است، این جایگزینی تنها راهی است که توسط آن دولت می تواند سرانجام به کلی زایل گردد.
اما چرا بدون دیکتاتوری یک طبقه بدین هدف نائل نشویم؟ چرا مستقیماً به دموکراسی «ناب» مربوط و متصل نشویم؟ این را دوستان ریاکار بورژوازی یا خرده بورژوازی ساده و بی ریا و کوته بینانی که گول آنها را خورده اند، سؤال می کنند.
و ما پاسخ می دهیم: زیرا در هر جامعه سرمایه داری صحبت قطعی یا با بورژوازی است یا با پرولتاریا، در حالیکه مالکین کوچک، الزاماً نسبت به دموکراسی «ناب»، یعنی دموکراسی غیرطبقاتی یا فوق طبقاتی متزلزل، درمانده و رؤیابینانی گیج و نفهم باقی می مانند. زیرا در یک جامعه ای که در آن یک طبقه در تضاد با دیگری است، راه دیگری غیر از دیکتاتوری طبقه ستمکش باقی نمی ماند. زیرا تنها پرولتاریا قادر به شکست دادن بورژوازی و برانداختن آن است، زیرا تنها پرولتاریا، آن طبقه ایست که سرمایه داری آنرا متحد ساخته و «تربیت نموده» است و اوست که می تواند توده متزلزل جمعیت زحمتکش را که دارای شیوه زندگی خرده بورژوائی هستند به سمت خود بکشد، می تواند یا همه آنها را به جانب خود جلب کند یا لااقل آنها را «خنثی» نماید. زیرا تنها خرده بورژوازی چاپلوس، کوته بینان و ساده لوحان می توانند خواب سرنگونی ستم سرمایه داری را بدون یک پروسه طولانی و سخت سرکوب مقاومت استثمارگران ببینند و در نتیجه هم خودشان و هم کارگران را بفریبند. در آلمان و اطریش این مقاومت هنوز اعلام نشده است، زیرا خلع ید از خلع ید کنندگان هنوز شروع نشده است. اما هنگامی که خلع ید شروع شود مقاومت سبعانه و تا پای جان خواهد بود. شیدمان ها و کائوتسکی ها، آسترلتیزها و رنرها با پنهان کردن این امر از خودشان و از کارگران، به منافع پرولتاریا خیانت می نمایند، در قطعی ترین لحظه از مبارزه طبقاتی و برانداختن یوغ بورژوازی دست شسته، و به سازش کشاندن پرولتاریا با بورژوازی رو می آورند تا به «صلح اجتماعی»، یا آشتی استثمار شده با استثمارگر نائل شوند.
مارکس گفت انقلابها لوکوموتیوهای تاریخند.(5) انقلابها به سرعت آموزش می دهند. کارگران شهری و کارگران کشاورزی آلمان و اطریش سریعاً به خیانت شیدمان ها و کائوتسکی ها، آسترلتیزها و رنرها به امر سوسیالیسم پی خواهند برد. پرولتاریا این «خائنین اجتماعی» –سوسیالیست در حرف و خائن به سوسیالیسم در عمل – را به کناری خواهد زد، همانطور که در روسیه با همان نوع خرده بورژوازی و کوته بینان – منشویکها(6) و «انقلابیون سوسیالیست» [سوسیال رولوسیونرها] – همین رفتار شد. هر چه سلطه «رهبران» مذکور کاملتر باشد، پرولتاریا سریعتر خواهد فهمید که تنها جایگزینی دولت بورژوازی، اگر دموکراتیک ترین جمهوری بورژوائی هم باشد، با یک دولتی از نوع کمون پاریس (که درباره آن چیزهای زیادی توسط مارکس، که شیدمان ها و کائوتسکی ها او را تحریف کرده و به او خیانت کرده اند، بیان شده است) یا دولتی از نوع شورائی، می تواند راهی به سوسیالیسم بگشاید. دیکتاتوری پرولتاریا بشریت را از ستم سرمایه داری و جنگ رهائی خواهد بخشید.
مسکو، 23 دسامبر 1918
پراودا، شماره 2
نخستین انتشار در سوم ژانویه 1919
به امضای : ن. لنین
مجموعه آثار، جلد 28
ص 72 – 368
1- Die Rote Fahne (Red Banner) روزنامه یومیه ای که توسط کارل لیبکنخت و رزا لوکزامبورگ به عنوان ارگان مرکزی اتحادیه اسپارتاکوس به وجود آمد که بعداً ارگان مرکزی حزب کمونیست آلمان شد. این روزنامه که از 9 نوامبر 1918 در برلین منتشر شد، بارها مورد سرکوب و تحریم حکومت آلمان واقع شد. این روزنامه که در 1933 به دست حزب نازی توقیف شد، بطور غیرقانونی و غیرعلنی منتشر می شد و شدیداً با رژیم فاشیستی مخالفت می کرد. روزنامه مذکور در 1935 به پراگ و در اکتبر 1936 به بروکسل منتقل شد، که تا پائیز 1939 در همانجا بود.
2- Schiedemann
3- Austerlitze
4- Renner
5- نگاه کنید به «مبارزات طبقاتی در فرانسه 1848 تا 1850»، منتخب آثار مارکس و انگلس، مسکو، 1962، جلد اول، ص 217.
6- Mensheviks منشویکها – گرایش اپورتونیستی خرده بورژوائی در حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه، که ناقل نفوذ بورژوازی در میان کارگران بود. تاریخ این نام (به مفهوم اعضای اقلیت) به کنگره دوم حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه در اوت 1903 بر می گردد. در انتخابات هیئت های مرکزی حزب که در پایان کنگره برگزار شد، آنها در اقلیت قرار گرفتند، در حالیکه سوسیال دمکراتهای انقلابی، به رهبری لنین اکثریت را تشکیل دادند (کلمه بلشویک به مفهوم اکثریت است).
منشویکها از سازش میان پرولتاریا و بورژوازی پشتیبانی کرده، و از یک خط مشی اپورتونیستی در جنبش طبقه کارگر پیروی نمودند. بعد از انقلاب بورژوا دموکراتیک فوریه 1917، منشویکها همراه با سوسیال رولوسیونرها در حکومت موقت داخل شدند و از سیاست امپریالیستی آن دفاع کردند و برعلیه رشد انقلاب پرولتاریائی جنگیدند. در شوراها نیز منشویکها از همان سیاست پشتیبانی از حکومت موقت و منصرف ساختن توده ها از جنبش انقلابی پیروی کردند.
به مردم
رفقا – کارگران، سربازان، دهقانان و تمام مردم زحمتکش!
انقلاب کارگران و دهقانان بطور قطعی در پطروگراد پیروز شده است، بقایای ناچیز قزاقهایی که فریب کرنسکی(1) را خورده اند از میان رفته و یا دستگیر شده اند. انقلاب در مسکو نیز به پیروزی رسیده است. حتی قبل از رسیدن گروه اعزامی از پطروگراد، افسرهای کادت و سایر کورنیلوویت ها(2) در مسکو قرارداد صلح امضا کردند – خلع سلاح کادت ها و انحلال کمیته سالواسیون Salvation (3).
هر ساعت و هر روز گزارشهایی مبنی بر اعلام پشتیبانی اکثریت قابل توجه سربازان در سنگرها و دهقانان در Uyezds از حکومت جدید و احکام آن دایر بر صلح و انتقال فوری زمین به دهقانان، از جبهه جنگ و روستاها می رسد. پیروزی انقلاب کارگران و دهقانان تضمین می شود، زیرا اکثریت مردم در کنار آن قرار گرفتهاند.
اما کاملا قابل درک است که مالکین زمین و سرمایه داران و گروههای بالای صاحب منصبان اداری و کارمندان دولتی از نزدیک با بورژوازی پیوسته اند. بطور خلاصه، تمام ثروتمندان و آنهائی که از ایشان پشتیبانی می کنند، نسبت به انقلاب جدید دشمنانه واکنش نشان می دهند، در مقابل پیروزی اش مقاومت می کنند، تهدید می کنند که بانکها را تعطیل می کنند، جریان کار مؤسسات مختلف را مختل یا متوقف می سازند، و چه آشکارا چه پنهان به هر ترتیب جریان انقلاب را مختل می کنند. هر کارگری که از لحاظ سیاسی آگاه بود، خوب می دانست که ما بطور اجتناب ناپذیر با چنین مقاومتهایی مواجه خواهیم شد. تمام مطبوعات حزبی بلشویکها بارها و بارها درباره این مسئله نوشته اند. برای یک لحظه هم که شده، طبقات زحمتکش مرعوب این مقاومت نخواهند شد؛ آنها در مقابل تهدیدات و ضربات مدافعین بورژوازی به هیچ وجه دچار تزلزل و لغزش نخواهند شد.
اکثریت مردم با ما هستند. اکثریت مردم زحمتکش و ستمدیده در سرتاسر جهان با ما هستند. راه ما راه عدالت است. پیروزی ما حتمی است.
مقاومت سرمایه داران و کارمندان عالی مرتبه درهم کوبیده خواهد شد. هیچکس از ثروتش محروم نخواهد شد مگر تحت قانون دولتی ویژه ای که بانکها و سندیکاها را ملی اعلام می دارد. چنین قانونی در دست تهیه است. حتی یک نفر از افراد زحمتکش کوپکی از دست نخواهد داد، برعکس به او کمک خواهد شد. قطع نظر از سختگیرانه ترین حسابرسی ها و کنترل ها، صرف نظر از وضع سیستم مالیاتها بطور کلی حکومت قصد هیچ گونه اقدام دیگری را ندارد.
در پشتیبانی از این تقاضاهای به حق، اکثریت مردم به گرد حکومت موقتی کارگران و دهقانان جمع شده اند.
رفقا، مردم زحمتکش! به خاطر داشته باشید که اکنون شما خودتان زمام امور دولت را در دست دارید. اگر شما خودتان متحد نشوید و تمام امور دولت را در دستهای خود نگیرید، هیچکس به شما کمک نخواهد کرد. شوراهای شما از هم اکنون با تمام قوا ارگانهای قدرت دولت و هیئتهای قانونگذاری اند.
به گرد شوراهایتان جمع شوید. آنها را تقویت و تحکیم نمائید. کارها را خودتان به دست بگیرید؛ درست از پائین شروع کنید، منتظر هیچکس نباشید. شدیدترین قانون و نظم انقلابی را برپا دارید، بدون ترحم هر گونه اقدامی را که می خوارگان، اوباش، کادت ها، کورنیلوویت های ضدانقلابی و نظایر آنها، برای ایجاد هرج و مرج انجام می دهند، سرکوب کنید.
شدیدترین کنترل ها را بر تولید و حسابداری محصولات اعمال نمائید. تمام کسانی را که به خود جرأت می دهند تا به امر مردم زیان برسانند، دستگیر و تحویل دادگاههای انقلابی بدهید، قطع نظر از اینکه این زیان به شکل خرابکاری در تولید (آسیب رساندن، تعلل ورزیدن و خرابکاری) متجلی شود، یا به شکل احتکار غله و محصولات یا متوقف کردن محموله های غله، مختل کردن خطوط راه آهن و خدمات پستی، خدمات تلگرافی و تلفنی، یا به گونه مقاومت در برابر امر صلح، امر انتقال زمین به دهقانان و تضمین کنترل کارگران بر تولید و توزیع محصولات.
رفقا، کارگران، سربازان، دهقانان و تمام مردم زحمتکش! تمام قدرت را به دست شوراهای خودتان منتقل کنید. از زمین، غلات، کارخانجات، تجهیزات، محصولات و وسایل حمل و نقل خود – تمام آن چیزهایی که از حالا به بعد تماماً ثروت شما، ثروت عمومی خواهد بود – چون تخم چشم خود محافظت و مراقبت نمائید. به تدریج، ما با موافقت و تصویب اکثریت دهقانان در معیت تجربه عملی شان و تجربه عملی کارگران، بدون انحراف و قاطعانه برای پیروزی سوسیالیسم پیش می رویم – پیروزی ای که کارگران پیشرو متمدن ترین کشورها بر آن صحه می گذارند، پیروزی ای که برای انسانها صلحی پایدار می آورد و آنها را از تمام ستم ها و استثمار رهائی می بخشد.
و . اولیانوف (لنین)
رئیس شورای کمیساریای خلق
5 نوامبر 1917
پطروگراد
پراودا، شماره 4
(چاپ ایوینینگ)
19 (6) نوامبر 1917
مجموعه آثار، جلد 26
ص 8 – 296
1- کرنسکی.آ.ف (متولد 1881) – سوسیال رولوسیونر، رئیس دولت موقت بورژوازی بعد از انقلاب بورژوا دموکراتیک فوریه. بعد از انقلاب سوسیالیستی اکتبر برعلیه قدرت شوروی جنگید و در 1919 به خارج گریخت.
2- کورنیلف.ل.گ (1918 – 1870) ژنرال تزاری، سلطنت طلب و یکی از رهبران ضدانقلاب 18-1917.
3- کمیته سالواسیون (کمیته نجات ملی) در 25 اکتبر (7 نوامبر) 1917، توسط انجمن شهر مسکو برای جنگ با شوراهای مسکو به وجود آمد و قیام ضدانقلابی کادت ها (دانشجویان دانشکده افسری) را که در 28 اکتبر (10 نوامبر) برپا شد رهبری کرد. قیام در 2 (15) نوامبر درهم شکسته شد و کمیته تسلیم شد.
تزها و گزارشی درباره دموکراسی بورژوایی و دیکتاتوری پرولتاریا
4 مارس
1- بورژوازی و عاملینش در سازمانهای کارگران در برخورد با رشد جنبش کارگران انقلابی در هر کشوری کوششهای جداگانه ای مبذول می دارند تا برای دفاع از حاکمیت استثمارگران، دلایل ایدئولوژیک و سیاسی بیابند. محکوم کردن دیکتاتوری و دفاع از دمکراسی خصوصاً در میان این احتجاجات چشمگیر است. کذب و سالوس این احتجاج، که به هزار شکل مزورانه به وسیله مطبوعات سرمایه داری و در کنفرانس فوریه 1919 انترناسیونال زرد(1) در برن تکرار شده است، برای تمام کسانی که نمی خواهند به اصول بنیانی سوسیالیسم خیانت کنند، واضح و بدیهی است.
2- اولا، این احتجاج، مفهوم «دموکراسی عام» و «دیکتاتوری عام» را بدون طرح مسئله طبقه مربوط به کار می برد. این نمایش غیرطبقاتی و مافوق طبقاتی، که به شکلی موهوم عامه پسند است، هجو کامل اصل اساسی سوسیالیسم یعنی تئوری مبارزه طبقاتی است که سوسیالیستهایی که در کنار بورژوازی قرار گرفته اند، آنرا در حرف می پذیرند، اما در عمل آن را نادیده می گیرند. بدین علت که در هیچ یک از کشورهای سرمایه داری متمدن «دموکراسی عام» وجود ندارد؛ تمام آن چیزی که وجود دارد دموکراسی بورژوایی است، و از طرف دیگر مسئله «دیکتاتوری عام» نیز مطرح نیست، بلکه مسئله، مسئله دیکتاتوری طبقه ستمکش، یعنی پرولتاریاست بر ستمگران و استثمارگران، یعنی بورژوازی، برای فائق آمدن بر مقاومتی که استثمارگران در نبرد بخاطر حفظ حاکمیتشان انجام می دهند.
3- تاریخ به ما می آموزد که هیچ طبقه ستمدیده ای تاکنون، بدون گذار از یک دوره دیکتاتوری قدرت را به دست نگرفته و نمی توانسته است که به دست بگیرد، یعنی به دست گرفتن قدرت سیاسی و سرکوب شدید مقاومتی که همیشه توسط استثمارگران انجام می شود – مقاومتی که از جان گذشته ترین، خشمگینانه ترین مقاومتهاست و در هیچ چیز متوقف نمی شود. بورژوازی که اکنون سوسیالیستها از حاکمیتش دفاع می کنند – سوسیالیستهایی که به تقبیح «دیکتاتوری عام» و ستایش «دموکراسی عام» می پردازند – در کشورهای پیشرفته از طریق یک سری قیامها، جنگهای داخلی و سرکوبهای شدید پادشاهان، لردهای فئودال و برده داران و همچنین کوششهایی که آنها برای استقرار مجدد خود انجام می دادند، قدرت را به دست آورد. سوسیالیستها در کتابها، مقاله ها، مصوبات کنگره ها و نطق های ترویجی خود در هر کجا، هزاران و میلیونها بار، ماهیت طبقاتی این انقلابات بورژوایی و این دیکتاتوری بورژوایی را به مردم توضیح دادهاند. به همین دلیل، دفاعی که در حال حاضر از دموکراسی بورژوایی، زیر لفافه صحبت از «دموکراسی عام» به عمل می آید و فریاد و زوزه های موجود برعلیه دیکتاتوری پرولتاریا، تحت پوشش های و هوی درباره «دیکتاتوری عام»، خیانت آشکار به سوسیالیسم است. آنها در چنین نقطه عطف تاریخی که رفرمیسم بورژوایی در سراسر دنیا در حال فرو ریختن است و جنگ موقعیتی انقلابی خلق کرده است، با زیر پا گذاشتن حقی که پرولتاریا بر آنها دارد، با پشت کردن به پرولتاریا و انقلاب و با دفاع از رفرمیسم بورژوایی، در واقع به خدمت بورژوازی درآمدند.
4- در توضیح ماهیت طبقاتی تمدن بورژوایی، دموکراسی و سیستم پارلمانی بورژوایی، تمام سوسیالیستها ایده ای را که با بیشترین دقت علمی توسط مارکس و انگلس فرموله شده است بیان می دارند: دموکراتیک ترین جمهوری بورژوایی چیزی جز ماشین سرکوب طبقه کارگر به دست بورژوازی، چیزی جز ماشین سرکوب مردم زحمتکش به دست مشتی سرمایه دار نیست.(2) در میان این فریاد کنندگان مخالف دیکتاتوری و موافق دموکراسی یک نفر انقلابی و یک نفر مارکسیست نیست که برای کارگران سوگند نخورده باشد و با آنها عهد نکرده باشد که این حقیقت اساسی سوسیالیسم را می پذیرد. اما اکنون، که پرولتاریای انقلابی در یک حالت مبارزه قرار دارد و می رود تا انهدام این ماشین سرکوب را به عمل درآورد و دیکتاتوری پرولتاریا را برپا دارد، این خائنین به سوسیالیسم ادعا می کنند که بورژوازی به مردم زحمتکش «دموکراسی ناب» بخشیده، مقاومت را رها نموده و آماده است تا به اکثریت مردم زحمتکش تسلیم شود. آنها ادعا می کنند که در یک جمهوری دموکراتیک چیزی به عنوان ماشین دولتی برای سرکوب نیروی کار به وسیله سرمایه نیست و هرگز نبوده است.
5- کمون پاریس – که تمام آنهایی که به عنوان سوسیالیست خود نمایی می کنند به ستایش زبانیش همت گمارده اند، (به این دلیل که می دانند کارگران با حرارت و صمیمیت نسبت به آن همدردی نشان می دهند) ماهیت تاریخاً قراردادی و ارزش محدود سیستم پارلمانی بورژوازی و دموکراسی بورژوازی را – نهادهایی که اگر چه در مقایسه با دوران قرون وسطی به مقدار زیادی مترقی هستند، اما در عصر انقلاب پرولتری بطور اجتناب ناپذیری نیازمند یک دگرگونی بنیانی می باشند – به وضوح هر چه تمام تر نشان داد. این مارکس بود که به بهترین نحو اهمیت تاریخی کمون را ارزیابی کرد. او در تحلیل خود، از ماهیت استثمارگرانه دموکراسی بورژوایی و سیستم پارلمانی بورژوایی پرده برگرفت و نشان داد که تحت این سیستم چگونه طبقات ستمکش هر چند سال یکبار فقط این حق را دارند که تصمیم بگیرند کدام نماینده طبقات صاحب ثروت در پارلمان مردم را «نمایندگی و سرکوب» (Ver und Zertreten) نماید.(3) و اکنون هنگامی که جنبش شوروی دارد تمام دنیا را دربر می گیرد و کار کمون ادامه می یابد، خائنین به سوسیالیسم تجربه محقق و درسهای کمون پاریس را دارند فراموش می کنند و همان یاوه های قدیمی بورژوازی را درباره «دموکراسی عام» تکرار می کنند. کمون یک نهاد پارلمانی نبود.
6- به علاوه اهمیت کمون در این واقعیت نهفته است که کمون به درهم شکستن و خرد کردن دستگاه دولتی، ماشین بوروکراسی، قضایی، نظامی و پلیسی بورژوازی و به جایگزین کردن یک حکومت مستقل، سازمان توده های کارگر که در آن تفکیکی میان قوه مقننه و مجریه وجود نداشت، همت گمارد. تمام جمهوریهای بورژوا دموکراتیک معاصر، منجمله جمهوری آلمان، که خائنین به سوسیالیسم، با به ریشخند گرفتن واقعیت، آنرا بمثابه یک جمهوری پرولتری توصیف می کنند، این دستگاه دولتی را حفظ و نگهداری می کنند. لذا ما دوباره بر این نکته کاملا واضح تأکید می کنیم که فریاد دفاع از «دموکراسی عام» در واقع دفاع از بورژوازی و دفاع از امتیازات استثمارگران است.
7- «آزادی اجتماع» می تواند به عنوان نمونه لوازم «دموکراسی ناب» در نظر گرفته شود. هر کارگر دارای شعور طبقاتی که از طبقه خود نبریده باشد، پوچی وعده اعطای آزادی اجتماع به استثمارگران را در زمان و موقعیتی که استثمارگران در مقابل سرنگونی حاکمیتشان دارند مقاومت می کنند و برای حفظ امتیازاتشان در حال مبارزه هستند، به سادگی درک می کند. هنگامی که بورژوازی انقلابی بود، چه در انگلستان 1649 و چه در فرانسه 1793 به سلطنت طلبان و نجبایی که سربازان خارجی را فرا می خواندند و برای سازمان دادن کوششهایی جهت استقرار مجدد خود «جمع» می شدند، «آزادی اجتماع» اعطا نکرد. اگر بورژوازی کنونی، که مدتهاست ارتجاعی شده است، از پرولتاریا پیشاپیش تضمین «آزادی اجتماع» استثمارگران را تقاضا می کند، کارگران تنها به دورویی سرمایه دارانی که در مقابل سلب مالکیت مقاومت می کنند، خواهند خندید.
کارگران خیلی خوب می دانند که حتی در دموکراتیک ترین جمهوری بورژوایی، «آزادی اجتماع» یک عبارت توخالی است، زیرا ثروتمندان بهترین ساختمانهای عمومی و خصوصی را در اختیار خود دارند و برای جمع شدن در اجتماعاتی که به وسیله ماشین قدرت بورژوازی محافظت می شود، نیز فراغت کافی دارند. کارگران روستایی و شهری و دهقانان خرده پا – اکثریت قریب به اتفاق جمعیت – تمام این چیزها را رد می کنند. مادامی که وضعیت امور آنچنان است «برابری»، یعنی «دموکراسی ناب» خدعه و نیرنگ است. نخستین کاری که برای به دست آوردن برابری واقعی بایستی انجام داد تا توده زحمتکش قادر شود عملا از دموکراسی بهره مند گردد، محروم ساختن استثمارگران از تمام عمارتهای عمومی و خصوصی مجلل، بخشیدن فراغت به توده زحمتکش و دیدن این است که آزادی اجتماعشان توسط کارگران مسلح محافظت می شود نه نوباوگان نجبا یا افسران سرمایه دار در رأس سربازان منکوب شده.
تنها هنگامی که آن دگرگونی صورت گرفت، می توانیم از آزادی اجتماع و برابری صحبت کنیم، بدون اینکه کارگران، توده های زحمتکش و بطور کلی فقرا را به ریشخند گرفته باشیم. و این دگرگونی تنها توسط پیشاهنگ توده های زحمتکش، یعنی پرولتاریا صورت می گیرد که استثمارگران و بورژوازی را سرنگون می کند.
8- «آزادی مطبوعات» یکی دیگر از شعارهای اصولی «دموکراسی ناب» است. و در اینجا نیز کارگران می دانند – و سوسیالیستها در همه جا میلیونها بار آنرا تأیید کرده اند – که این آزادی، مادامی که بهترین دستگاههای چاپ و بزرگترین انبارهای کاغذ در تملک سرمایه داران است، مادامی که حاکمیت سرمایه داری بر مطبوعات باقی است، حاکمیتی که در سرتاسر جهان متجلی است (در کشورهایی که دموکراسی بیشتر و سیستم جمهوری پیشرفته است، مثل آمریکا این حاکمیت برجسته تر، زننده تر و مشکوک تر متجلی می گردد) فریبی بیش نیست. نخستین کاری که برای رسیدن به برابری واقعی و دموکراسی حقیقی برای توده ها زحمتکش، برای کارگران و دهقانان بایستی انجام داد، محروم کردن سرمایه از امکان اجیر کردن نویسندگان، خریدن دفترهای انتشاراتی و تطمیع روزنامه هاست. و برای انجام این کار سرمایه داران و استثمارگران اجباراً می بایستی سرنگون گردیده و مقاومتشان درهم شکسته شود. سرمایه داران همیشه اصطلاح «آزادی» را به معنی آزادی ثروتمندان برای ثروتمندتر شدن و آزادی کارگران برای از گرسنگی مردن مورد استفاده قرار داده اند. آزادی مطبوعات، طبق رسم سرمایه داری به معنی آزادی ثروتمندان برای تطمیع مطبوعات، آزادی برای استفاده از ثروتشان در جهت شکل دادن و قالب ریزی کردن به اصطلاح عقیده عامه است. از این لحاظ نیز مدافعین «دموکراسی ناب» ثابت کردند که مدافع سیستم کاملا ناپاک و پستی هستند که کنترل رسانه های گروهی را به ثروتمندان می بخشد. آنها ثابت می کنند که با کمک عبارات ظاهر پسند و زیبا، اما سراپا دروغ مردم را می فریبند و آنها را از وظیفه تاریخی آزاد کردن مطبوعات از اسارت سرمایه داری منحرف می کنند. آزادی و برابری واقعی در سیستمی تحقق خواهد یافت که کمونیستها در حال ساختن آنند و در آن سیستم هیچ فرصتی برای اندوختن ثروت به حساب دیگران، هیچ فرصت عینی برای قراردادن مستقیم یا غیرمستقیم مطبوعات زیر سلطه پول، و هیچ مانعی در راه انسان زحمتکش (یا گروههای انسانهای زحمتکش در هر تعدادی) در بهره گیری و عملی ساختن حقوق برابر جهت استفاده از دستگاههای چاپ عمومی و ذخایر کاغذ عمومی وجود نخواهد داشت.
9- تاریخ قرن نوزده و بیست، حتی قبل از جنگ، ماهیت واقعی این «دموکراسی ناب» مقدس را در جامعه سرمایه داری نشان داد. مارکسیستها همیشه گفته اند که هر چه دموکراسی پیشرفته تر و «ناب تر» باشد، مبارزه طبقاتی عریان تر، حادتر و بیرحمانه تر و ستم سرمایه داری و دیکتاتوری بورژوازی «ناب تر» می شود. قضیه دریفوس (4) در فرانسه جمهوری، قتل عام اعتصابیون به وسیله گروههای مزدور مسلح شده توسط سرمایه داران در جمهوری آزاد و دموکراتیک آمریکا – اینها و هزاران مورد مشابه، این واقعیت را تصویر می کند که بورژوازی در پی پنهان کردن این مسئله است که در واقع ترور و دیکتاتوری بورژوایی بر دموکراتیک ترین جمهوریها غالب است و هر بار که استثمارگران گمان می کنند قدرت سرمایه در حال لرزش است خود را نشان می دهد.
10- جنگ امپریالیستی 18 – 1914، حتی به کارگران عقب مانده، ماهیت واقعی دموکراسی بورژوایی را قاطعانه نشان داد، نشان داد که حتی در آزادترین جمهوریها، چیزی نیست مگر همان دیکتاتوری بورژوازی. دهها میلیون نفر بخاطر غنی شدن گروه میلیونرها و مولتی میلیونرهای آلمانی یا انگلیسی به قتل رسیدند و دیکتاتوریهای نظامی بورژوایی در آزادترین جمهوریها به وجود آمد. این دیکتاتوری نظامی حتی بعد از شکست آلمان نیز در کشورهای متفق به حیات خود ادامه می دهد. بیش از هر چیز این جنگ بود که دموکراسی بورژوایی را در برابر چشمان توده های زحمتکش برهنه ساخت و ماهیت سوداگری و سودجویی را که در خلال جنگ و به دلیل آن به وجود آمده بود، به مردم نشان داد. تحت نام «آزادی و برابری» بود که بورژوازی به جنگ مبادرت نمود و به نام «آزادی و برابری» بود که کارخانه های جنگ افزارهای نظامی ثروتهای افسانه ای اندوختند. انترناسیونال زرد برن هر کاری که انجام دهد نمی تواند سرشت استثماری آزادی بورژوایی، برابری بورژوایی و دموکراسی بورژوایی را که اکنون کاملا افشاء شده است از مردم پنهان کند.
11- آلمان، این پیشرفته ترین کشور سرمایه داری قاره ای اروپا، در همان نخستین ماههای آزادی کامل جمهوریخواهانه که در نتیجه شکست آلمان امپریالیست به وجود آمده بود جوهر واقعی طبقاتی جمهوری بورژوا دموکراتیک را به کارگران آلمان و تمام دنیا نشان داد. قتل کارل لیبکنخت و رزا لوکزامبورگ حادثه ای است که نه تنها بخاطر مرگ تراژیک این بهترین انسانها و رهبران انترناسیونال واقعی کارگری و کمونیستی، بلکه به دلیل اینکه ماهیت طبقاتی یک دولت پیشرفته اروپایی – شاید بدون اغراق بتوان گفت یک دولت پیشرفته در سطح جهانی – را قاطعانه افشاء نمود، از اهمیت دوران سازی برخوردار است. اگر آنها دستگیر شدند، یعنی در پناه دولت قرار گرفتند و اگر افسران و سرمایه داران بدون ترس از هیچگونه مجازاتی توانستند آنها را در حکومتی که در رأسش سوسیال میهن پرستان قرار داشتند به قتل برسانند، جمهوری دموکراتیکی که یک چنین چیزی در آن امکان پذیر باشد، چیزی نیست مگر دیکتاتوری بورژوایی. هستند کسانی که بر قتل کارل لیبکنخت و رزا لوکزامبورگ فریاد خشم برمی آورند، اما از درک واقعیت قاصرند و این یا نشان دهنده حماقت آنهاست یا دورویی و سالوسشان. «آزادی» در جمهوری آلمان، یعنی در یکی از آزادترین و پیشرفته ترین جمهوریهای دنیا، آزادی به قتل رساندن رهبران دستگیر شده پرولتاریاست، بدون آنکه عقوبتی دربر داشته باشد. تا زمانی که سرمایه داری باقی است، طور دیگری نمی تواند باشد، زیرا پیشرفت دموکراسی به شکرانه تمام نتایج و آثار جنگ و به شکرانه تمام پی آمدهایش به جای آنکه مبارزه طبقاتی را از حدت بیاندازد آن را حادتر می کند تا به نقطه جوش برسد.
ما شاهدیم که در سرتاسر دنیای متمدن بلشویکها را تبعید می کنند، آزار می دهند و به زندان می اندازند. این موردی است، که برای مثال در سوئیس، یکی از آزادترین جمهوریهای بورژوایی و در آمریکا، جاییکه قتل عامهای ضد بلشویکی رایج است و در سایر کشورها وجود دارد. از نقطه نظر «دموکراسی عام» یا «دموکراسی ناب»، در واقع مضحک است که کشورهای پیشرفته، متمدن و دموکراتیک، که تا دندان مسلح اند، می بایستی از حضور چند نفر آدمی که از روسیه عقب مانده، قحطی زده و ویران آمده اند، آنقدر بترسند که روزنامه های بورژوایی در دهها میلیون نسخه آنها را وحشی، جنایتکار و غیره توصیف کنند. بدیهی است که در واقع، این وضعیت اجتماعی دیکتاتوری بورژوایی است که می تواند چنین تضادهای آشکاری را به وجود آورد.
12- تحت چنین شرایطی دیکتاتوری پرولتاریا نه فقط یک وسیله مطلقاً مشروع فائق آمدن بر استثمارگران و سرکوب مقاومتشان است، بلکه به عنوان تنها وسیله دفاعی همه توده های زحمتکش در مقابل دیکتاتوری بورژوایی که به جنگ انجامید و در حال آماده شدن برای جنگهای جدید است، مطلقاً ضروری می باشد.
مسئله عمده ای که سوسیالیستها قادر به درک آن نیستند و این نمایشگر کوته بینی آنها در مسائل تئوریک، خوش خدمتیشان در طرفداری از بورژوازی و خیانت سیاسی آنها نسبت به پرولتاریا است، این است که هر گاه تضاد طبقاتی ذاتی در جامعه سرمایه داری، به صورت جدی تشدید شود، هیچ بدیل دیگری به جز دیکتاتوری بورژوازی یا دیکتاتوری پرولتاریا نمی ماند. رؤیاهای یک راه سوم، ارتجاعی و مرثیه های خرده بورژوازی هستند. این امر زاده بیش از یک قرن پیشرفت دموکراسی بورژوازی و جنبش طبقه کارگر در تمام کشورهای پیشرفته و به ویژه تجربه پنج سال گذشته است. نیز این زاده علم اقتصاد سیاسی و محتوای کامل مارکسیسم است که نشان داد هر جا اقتصاد کالایی حاکم است، دیکتاتوری بورژوازی از نظر اقتصادی اجتناب ناپذیر است و تنها آن طبقه ای که رشد سرمایه داری خود آن را تکامل بخشیده، گسترش داده و منسجم و قدرتمند کرده است، یعنی طبقه پرولتاریا، می تواند جانشین آن شود.
13- اشتباه دیگر تئوریکی و سیاسی سوسیالیستها عدم درک این مسئله است که نخستین مراحل دموکراسی نخست در روزگار باستان به منصه ظهور رسید، و اشکال آن بطور اجتناب ناپذیری طی قرون، همچنان که یک طبقه جانشین طبقه دیگر می شد تغییر یافت. دموکراسی اشکال متفاوتی به خود گرفت و در درجات مختلف در جمهوریهای یونان، شهرهای قرون وسطی و کشورهای سرمایه داری پیشرفته بکار رفت. از این رو، این فکر به کلی بی معنی خواهد بود که عمیق ترین انقلاب در تاریخ بشری، نخستین مورد در جهان که انتقال قدرت از اقلیت استثمارگر به اکثریت استثمار شونده صورت می گیرد بتواند در چارچوب منسوخ دموکراسی کهن، دموکراسی بورژوایی و پارلمانی بدون تغییرات مؤثر، بدون خلق اشکال نوین دموکراسی و نهادهای جدیدی که شرایط جدیدی را برای کاربرد دموکراسی و غیره تجسم می بخشد، رخ دهد.
14- دیکتاتوری پرولتاریا از این جهت مشابه دیکتاتوری دیگر طبقات است که از نیاز به سرکوب مقاومت طبقه ای که می رود تا حاکمیت سیاسی خود را از دست بدهد بر می خیزد، همانطور که هر دیکتاتوری دیگری چنین می کند. تمایز اساسی میان دیکتاتوری پرولتاریا و دیکتاتوری سایر طبقات – دیکتاتوری زمین داران در قرون وسطی و دیکتاتوری بورژوازی در تمام کشورهای متمدن سرمایه داری – در این واقعیت نهفته است که دیکتاتوری زمین داران و بورژوازی بر سرکوب شدید مقاومتی که از طرف اکثریت عظیم جمعیت، یعنی زحمتکشان به عمل می آمد استوار بود، در حالیکه دیکتاتوری پرولتاریا برعکس، سرکوب شدید مقاومت استثمارگران، یعنی یک اقلیت ناچیز جمعیت، زمین داران و سرمایه داران است. در نتیجه، دیکتاتوری پرولتاریا ناگزیر باید نه فقط متضمن دگرگونی در اشکال و نهادهای دموکراتیک بطور کلی باشد، بلکه این دگرگونی دقیقاً بایستی در برخورداری مردم تحت ستم سرمایه داری – طبقات زحمتکش – از دموکراسی، گسترش بی سابقه ای به وجود آورد.
و به راستی که بنای دیکتاتوری پرولتاریا که هم اکنون نیز در قدرت شورایی روسیه، در Rate system آلمان، در کمیته های Shop Stewards انگلستان و نهادهای شورایی مشابه در دیگر کشورها شکل گرفته است به طبقات زحمتکش، یعنی اکثریت عظیم جمعیت فرصت های عملی بیشتری را در برخورداری از حقوق دموکراتیک و آزادیها، نسبت به آنچه که تاکنون حتی در بهترین و دموکراتیک ترین جمهوریهای بورژوایی وجود داشته است، عرضه داشته و ارائه می دهد.
جوهر حکومت شوروی که شالوده ثابت و تنها بنیان قدرت دولتی ماشین تمام عیار دولتی است، سازمان توده گیر طبقات تحت ستم سرمایه داری، یعنی کارگران و نیمه پرولترها (دهقانانی که کار دیگران را استثمار نمی کنند و منظماً به فروش حداقل یک بخش از نیروی کار خود متوسل می شوند) است. این مردمی که حتی در دموکراتیک ترین جمهوریهای بورژوایی، در حالیکه طبق قانون دارای حقوق برابر بودند، اما در واقع با هزاران تمهید و بهانه از شرکت در زندگی سیاسی و برخورداری از حقوق و آزادیهای دموکراتیک منع می شدند، همین مردم هستند که اکنون به شرکت پایدار، همیشگی و به علاوه تعیین کننده در اداره دموکراتیک دولت کشیده می شوند.
15- برابری شهروندان قطع نظر از جنس، مذهب، نژاد یا ملیت، که دموکراسی بورژوایی همیشه و در همه جا وعده داده است اما هرگز به دلیل حاکمیت سرمایه به مرحله اجرا درنیامده و هرگز نتوانسته است که به مرحله اجرا درآید، به فوریت و بطور کامل توسط سیستم شوروی یا دیکتاتوری پرولتاریا اجرا می شود. در واقع این امر فقط به وسیله حکومتی از کارگران که به تصاحب خصوصی وسایل تولید، و به جنگ بخاطر تقسیم یا تجدید تقسیمشان علاقه مند نیستند می تواند عملی شود.
16- دموکراسی کهن، یعنی دموکراسی بورژوایی و سیستم پارلمانی چنان سازمان یافته بود که توده مردم زحمتکش تا حد ممکن از ماشین حکومتی دور نگاهداشته شوند. از طرف دیگر نیروی شوروی، یعنی دیکتاتوری پرولتاریا آنچنان سازمان می یابد که مردم زحمتکش را به ماشین حکومتی نزدیک کند. این است منظور از ترکیب قوه مقننه و مجریه تحت سازمان دولت شوروی و این است منظور از قرار دادن واحدهای تولید – کارخانه – بجای حوزه های محلی.
17- ارتش، نه تنها در حکومت سلطنتی ماشین سرکوب بود، بلکه در تمام جمهوریهای بورژوایی، حتی دموکراتیک ترینشان نیز چنین بوده است. تنها شوراها، یعنی سازمانهای دائمی قدرت حکومت طبقاتی که تحت ستم سرمایه داری بوده اند، در موقعیتی هستند که می توانند تبعیت ارتش از سرکردگان بورژوا را از میان ببرند و پرولتاریا را با ارتش واقعاً یکی کنند؛ تنها شوراها می توانند به شکلی مؤثر پرولتاریا را مسلح و بورژوازی را خلع سلاح کنند. بدون انجام این مهم، پیروزی سوسیالیسم ناممکن است.
18- سازمان شورایی دولت متناسب است با نقش رهبری پرولتاریا بمثابه طبقه ای که به دست سرمایه داری بیشترین تمرکز و آگاهی را به دست آورده است.
تجربه تمام انقلابات و تمام جنبش های طبقات تحت ستم و تجربه جنبش جهانی سوسیالیستی به ما می آموزد که تنها پرولتاریا در موقعیت وحدت بخشیدن و رهبری کردن بخش های متفرق و عقب مانده جمعیت زحمتکش و استثمار شده است.
19- تنها سازمان شورایی دولت می تواند واقعاً انحلال فوری و انهدام کامل ماشین کهن، یعنی ماشین بورژوایی، بوروکراتیک و قضایی را که وجود آن تحت سیستم سرمایه داری، حتی در دموکراتیک ترین جمهوریها اجتناب ناپذیر بوده است، انجام دهد و در واقع بزرگترین مانع در راه اجرای عملی دموکراسی برای عموم کارگران و زحمتکشان را از بین ببرد. کمون پاریس نخستین گام دوران ساز را در این راه گذاشت و سیستم شوروی دومین گام را نهاده است.
20- انهدام نیروی دولتی هدفی است که توسط تمام سوسیالیستها و پیش از همه خود مارکس مطرح شده است. قبل از رسیدن به این هدف دموکراسی واقعی، یعنی تحقق آزادی و برابری غیرممکن است. اما تحصیل عملی آن تنها از طریق دموکراسی شورایی یا پرولتری امکان پذیر است، زیرا با بکار گرفتن سازمانهای توده ای زحمتکشان جهت شرکت ثابت و بی وقفه در اداره دولت، امر تدارک زوال هر گونه دولتی بی درنگ آغاز می شود.
21- ورشکستگی کامل سوسیالیستهایی که در برن گرد آمده اند و عجز کاملشان از فهم این دموکراسی جدید، یعنی دموکراسی پرولتری، از شرح ذیل پیداست. در 10 فوریه 1919 برانتینگ* نطق پایانی را در کنفرانس انترناسیونال زرد در برن ایراد کرد. در 11 فوریه 1919 در برلین(5)، Die Freiheit، روزنامه وابسته به انترناسیونال، از حزب «مستقلان»(6) تقاضائی را برای پرولتاریا منتشر کرد. در این درخواست به سرشت بورژوایی حکومت شیدمان اعتراف شده بود و به دلیل اینکه او می خواست شوراها را، که بمثابه Trager und Schutzer der Revolution – ناقلین و محافظین انقلاب – توصیف می شدند، منحل کند، مورد سرزنش قرار داده و نیز پیشنهاد شده بود که شوراها اعتبار قانونی بیابند، در قدرت حکومتی سهیم شوند و این حق را به آنها بدهند که عملکرد تصمیمات مجلس ملی را تا زمان یک رفراندوم عمومی معوق بگذارند.
این پیشنهاد نشان دهنده ورشکستگی کامل ایدئولوژیکی تئوریسین هایی بود که از دموکراسی دفاع می کردند، ولی قادر نبودند سرشت بورژوایی آن را ببینند. این کوشش مضحک برای پیوند سیستم شورایی، یعنی دیکتاتوری پرولتاریا با مجلس ملی، یعنی دیکتاتوری بورژوایی، بی خردی سوسیالیستها و سوسیال دموکراتهای زرد، جهان بینی سیاسی خرده بورژوایی و ارتجاعی آنها و تسلیم بزدلانه شان را در مقابل قدرت مقاومت ناپذیر و رشد یابنده دموکراسی جدید، یعنی دموکراسی پرولتاریائی، کاملا افشا می کند.
22- از نقطه نظر طبقاتی، اکثریت انترناسیونال زرد برن، که از ترس توده کارگران جرأت اتخاذ یک راه حل رسمی را نداشت، حق داشت که بلشویسم را محکوم نماید. این اکثریت با منشویکها و سوسیالیست رولوسیونرهای روسیه و شیدمانهای آلمان توافق کامل دارند. منشویکها و سوسیالیست رولوسیونرهای روسی با شکایت از زجر و آزاری که از سوی بلشویکها متحمل می شوند، می کوشند تا بر این واقعیت که آنها برای شرکت در جنگ داخلی به نفع بورژوازی برعلیه پرولتاریا زجر و آزار می بینند، سرپوش بگذارند. به همین نحو شیدمانها و حزبشان تقریباً نشان داده اند که آنها نیز در جنگ داخلی کنار بورژوازی و برعلیه کارگران شرکت می کنند.
از اینرو کاملا طبیعی است که انترناسیونال زرد برن مشتاق محکوم کردن بلشویکها باشد. این تجلی دفاع از «دموکراسی ناب» نیست، بلکه تجلی دفاع از خود مردمی است که خودشان می دانند و احساس می کنند که در جنگ داخلی در کنار بورژوازی و در مقابل پرولتاریا قرار دارند.
به همین علت است که از نقطه نظر طبقاتی، تصمیم گیری اکثریت انترناسیونال زرد را می بایستی صحیح تشخیص داد. پرولتاریا نباید از واقعیت بترسد، پرولتاریا باید منظماً با آن روبرو شود و تمام نتایج سیاسی ضروری را بیرون بکشد.
رفقا! می خواهم یکی دو کلمه ای به دو نکته اخیر اضافه نمایم. من فکر می کنم رفقایی که باید درباره کنفرانس برن به ما گزارش بدهند، با تفصیل بیشتری اقدام خواهند نمود.
در کنفرانس برن یک کلمه هم درباره اهمیت قدرت شورایی صحبت نشد. اکنون دو سال است که ما در روسیه درباره این مسئله بحث می کنیم. در آوریل 1917 در کنفرانس حزبمان، ما از لحاظ تئوریکی و سیاسی این سؤال را مطرح کردیم:«قدرت شورائی، جوهر و اهمیت تاریخی آن چیست؟» تقریباً دو سال می شود که ما بر روی این مسئله بحث می کنیم. در کنفرانس [هفتم] حزبمان راه حلی را در مورد آن تصویب کرده ایم(7).
در 11 فوریه Die Freiheit برلین تقاضایی را برای پرولتاریای آلمان چاپ کرد که نه فقط توسط رهبران حزب مستقل سوسیال دموکرات آلمان، بلکه توسط تمام اعضای گروه مستقل سوسیال دموکرات در رایشتاگ نیز امضاء شده بود. در اوت 1918 کائوتسکی، یکی از تئوریسین های رهبری مستقل ها مقاله ای نوشت تحت عنوان دیکتاتوری پرولتاریا، که در آن اعلام داشت که او مدافع دموکراسی و هیئت های شورایی است، اما این شوراها بایستی هیئتهایی با سرشتی صرفاً اقتصادی باشند، و به هیچ وجه نباید آنها را سازمانهایی دولتی دانست. کائوتسکی در Die Freiheit 11 نوامبر و 12 ژانویه نیز عین همان چیزها را تکرار کرد. در 9 فوریه مقاله ای از رودولف هلفردینگ، یکی از تئوریسینهای رهبری و یکی از عناصر مقتدر انترناسیونال دوم، بیرون آمد که در آن مقاله او پیشنهاد می کند سیستم شورایی توسط قوانین دولتی از لحاظ حقوقی با مجلس ملی یکی شود. این 9 فوریه بود. روز 11 فوریه این پیشنهاد به وسیله تمام حزب مستقل به تصویب رسید و به شکل یک تقاضا منتشر شد.
در اینجا یک تردید و دودلی وجود دارد؛ علیرغم این واقعیت که مجلس ملی به هستی خود ادامه می دهد، حتی بعد از اینکه «دموکراسی ناب» در واقعیت تجسم پیدا کرده است، در پی آن تئوریسینهای رهبری حزب مستقل سوسیال دموکرات اعلام کرده اند که سازمانهای شورایی نباید سازمانهای دولتی باشند! این امر ثابت می کند که این آقایان در واقع هیچ چیز درباره جنبش جدید و شرایط مبارزه اش درک نکرده اند. اما این مسئله منجر به اثبات مسئله دیگری می شود، یعنی اینکه شرایط و عللی برای این تردید و نوسان بایستی وجود داشته باشد! هنگامی که، بعد از تمام این حوادث، بعد از قریب به دو سال از انقلاب پیروزمند در روسیه، راه حلهایی نظیر مصوبات کنفرانس برن به ما می رسد، که هیچ چیز درباره شوراها و اهمیتشان، حتی یک کلمه توسط یکی از نمایندگان آن گفته نمی شود، ما کاملا محقیم بگوییم که تمام این آقایان، به عنوان سوسیالیست و تئوریسین برای ما مرده اند.
رفقا با وجود این، از جنبه عملی، از نقطه نظر سیاسی، این واقعیت که «مستقل هایی» که در تئوری و در اصول با این سازمانهای دولتی مخالفت نموده اند، به ناگهان پیشنهاد احمقانه وحدت «صلح آمیز» مجلس ملی با سیستم شورایی، یعنی وحدت دیکتاتوری بورژوازی با دیکتاتوری پرولتاریا را ارائه می دهند، نشان می دهد که دگرگونی عظیمی در میان توده ها در حال روی دادن است. ما می بینیم که مستقل ها تماماً در مفهوم سوسیالیستی و تئوریکی ورشکسته اند و می بینیم که دگرگونی عظیمی در میان توده ها در حال روی دادن است. توده های عقب مانده از میان کارگران آلمان به سمت ما می آیند، به سمت ما آمده اند! بنابراین قدر و اهمیت حزب مستقل سوسیال دموکرات آلمان، بهترین بخش کنفرانس برن، از نقطه نظر تئوریکی و سوسیالیستی صفر است. معذلک، چیزی که تا اندازه ای اهمیت دارد این است که این تزلزلها به عنوان یک علامت راهنما، وضعیت بخشهای عقب مانده پرولتاریا را به ما نشان می دهند. به عقیده من اهمیت عظیم تاریخی این کنفرانس در همین است. ما چیزی نظیر این را در انقلاب خودمان تجربه کردیم. منشویکهای ما تقریباً تمام آن راهی را که تئوریسین های مستقل های آلمان می روند، طی کردند. در وهله اول، هنگامی که آنها در شوراها اکثریت داشتند موافق شوراها بودند. چیزی که آن زمان می شنیدیم چنین بود:«زنده باد شورا!»، «همه قدرت به شوراها!»، «شوراها دموکراسی انقلابی هستند!». هر چند هنگامی که ما بلشویکها اکثریت را به دست آوردیم آنها لحن خود را عوض کردند، و می گفتند: شوراها نباید در کنار مجلس مؤسسان وجود داشته باشند. و یک دوجین تئوریسین منشویک عملا همان پیشنهادها را، نظیر وحدت سیستم شوروی با مجلس مؤسسان و همکاری شوراها در ساخت دولت را مطرح کردند. در اینجا یک بار دیگر آشکار شد که جریان عمومی انقلاب پرولتری در سراسر دنیا یک چیز است. نخست شکل گیری خودانگیخته شوراها، سپس بسط و گسترششان و بعد ظهور مسئله عملی: شوراها، یا مجلس ملی، یا مجلس مؤسسان، یا سیستم پارلمانی بورژوایی؛ سردرگمی به تمام معنی در میان رهبران و بالاخره – انقلاب پرولتری. اما من فکر می کنم بعد از قریب به دو سال که از انقلاب می گذرد نباید مسئله بدین گونه مطرح شود؛ ما باید، به خاطر خودمان و به ویژه به خاطر اکثریت کشورهای غربی، به بسط سیستم شورایی که مهم ترین وظیفه مان است بپردازیم نه تصویب تصمیمات مشخص.
مایلم در اینجا یک راه حل منشویکی را نقل نمایم. از رفیق اوبولنسکی* خواهش کردم تا آنرا به آلمانی ترجمه کند. او قول داد که چنین کند، اما متأسفانه در اینجا حضور ندارد. سعی خواهم کرد با کمک گرفتن از حافظه ام آن را ترجمه کنم، اگر چه متن کامل آن به خاطرم نمانده است.
برای یک خارجی که هیچ چیز در مورد بلشویسم نشنیده است مشکل است که نسبت به مسائل جدلی ما، به نظر مستقلی دست پیدا کند. هر چیزی که بلشویکها مطرح می کنند، مورد مجادله منشویکها واقع می شود و بالعکس. البته در گرماگرم مبارزه طور دیگری نمی تواند باشد و به همین دلیل این مسئله آنقدر مهم است که آخرین کنفرانس حزب منشویک که در دسامبر 1918 برگذار شد، راه حل طولانی و مفصلی را که بطور کامل در گازتا پچاتنیکف(8) منشویکی به چاپ رسیده بود، تصویب کرد. در این تصویبنامه خود منشویکها مختصراً تاریخ مبارزه طبقاتی و جنگ داخلی را مطرح می کنند. در تصویبنامه مطرح شده بود که منشویکها آن گروههایی را که در حزبشان عضویت دارند و متحد طبقات متمکن اورال، جنوب، کریمه و گرجستان هستند – تمام این مناطق را برشمرده بودند – محکوم می کنند. آن گروههایی از حزب منشویک که هم پیمان با طبقات ثروتمند برعلیه شوراها جنگیده بودند، اکنون در تصویبنامه محکوم می شدند، اما قسمت آخر تصویبنامه کسانی را محکوم می کند که به کمونیستها پیوستند. مسئله چنین ادامه می یابد که منشویکها مجبورند بپذیرند که هیچ وحدتی در حزبشان وجود ندارد و اینکه اعضای آن یا در سمت بورژوازی هستند یا در سمت پرولتاریا. اکثر منشویکها در جریان جنگ داخلی به جبهه بورژوازی پیوسته و برعلیه ما جنگیدند. البته هنگامی که منشویکها برعلیه ما مبادرت به جنگ نمودند و برعلیه ارتش سرخ جنگیدند و فرماندهان سرخ ما را تیرباران کردند، ما نیز آنها را آزار می دهیم و حتی اعدام می کنیم. ما به جنگ بورژوایی با جنگ پرولتری پاسخ گفتیم – راه دیگری نمی توانست وجود داشته باشد. لذا از نقطه نظر سیاسی تمام اینها دورویی منشویکی محض است. از لحاظ تاریخی غیرقابل درک است که چگونه کسانی که رسماً به عنوان دیوانه مورد تأیید قرار نگرفته اند، توانستند در کنفرانس برن درباره آموزشهای منشویکها و سوسیالیست رولوسیونرها و مبارزه بلشویکها برعلیه آنها صحبت کنند، در حالیکه درباره مبارزه خودشان در اتحاد با بورژوازی برعلیه پرولتاریا، سکوت اختیار کردند.
تمامشان بخاطر آزار آنها خشمگینانه به ما حمله می کنند. این درست است. اما آنها درباره نقشی که خودشان در جریان جنگ داخلی بازی کردند حتی کلمه ای هم حرف نمی زنند! من فکر می کنم که مجبور خواهم شد متن کامل تصویبنامه را برای بایگانی در صورتجلسه فراهم کنم، و من از رفقای خارجی خواهم خواست که آن را مطالعه نمایند، زیرا سندی تاریخی است که نتیجه بحث بطور صحیحی بر آن قرار می گیرد و مواد جالبی را برای ارزیابی ستیز میان گرایشهای «سوسیالیستی» در روسیه، فراهم می سازد. در میان پرولتاریا و بورژوازی طبقه دیگری از مردم هستند که نخست بدین سمت و بعد بدان سمت متمایل می گردند. این موردی است که همیشه در تمام انقلابها وجود داشته است، و در جامعه سرمایه داری، که در آن پرولتاریا و بورژوازی دو اردوگاه متخاصم را تشکیل می دهند، مطلقاً غیرممکن است که بخشهای واسط در میان آنها وجود نداشته باشد. وجود این متزلزلها از لحاظ تاریخی اجتناب ناپذیر است و متأسفانه این عناصر که خودشان هم نمی دانند فردا در سمت چه کسی مبارزه خواهند کرد، برای یک دوره کامل وجود خواهند داشت.
می خواهم یک پیشنهاد عملی مطرح کنم: راه حلی که مورد تصویب قرار می گیرد، باید بخصوص بر سه نکته اشاره داشته باشد.
اول: یکی از مهم ترین وظایفی که در مقابل رفقای اروپای غربی قرار دارد این است که به مردم مفهوم، اهمیت و ضرورت سیستم شوروری را توضیح دهند. در مورد این مسئله نوعی سوء تفاهم وجود دارد. کائوتسکی و هلفردینگ اگر چه به عنوان تئوریسین ورشکسته اند، مقالات اخیرشان در Die Freiheit نشان می دهد که آنها به درستی وضعیت بخشهای عقب مانده پرولتاریای آلمان را منعکس می کنند. مسئله مشابهی در کشور خودمان اتفاق افتاد: در خلال نخستین هشت ماهه انقلاب روسیه مسئله سازمان شورایی بسیار مورد بحث قرار گرفت و کارگران درک نمی کردند که سیستم شوروی چه سیستمی است و اینکه آیا شوراها می توانند به ماشین دولتی بدل شوند یا نه. در انقلاب، ما در مسیر پراتیک پیش رفتیم، نه تئوری. فی المثل قبلا ما مسئله مجلس مؤسسان را، از جنبه تئوریکی روشن نساختیم و نگفتیم که مجلس مؤسسان مورد تأیید ما نیست. تنها بعدها، هنگامی که سازمانهای شورایی در سراسر کشور گسترش یافتند و قدرت سیاسی را فراچنگ آوردند، ما تصمیم گرفتیم که مجلس مؤسسان را منحل کنیم. اکنون می بینیم که مسئله در مجارستان و سوئیس حادتر شده است. از یک طرف خیلی خوب است: به ما اطمینان کامل می بخشد که در دولتهای اروپای غربی، انقلاب با سرعت هر چه تمامتر در حال پیشرفت است و پیروزیهای بزرگی به دست خواهد آورد. از طرف دیگر، خطری مسلم در آن پنهان است، یعنی اینکه مبارزه آنچنان شتابناک است که ذهن توده کارگر با این پیشرفت همگام نخواهد بود. حتی اکنون اهمیت سیستم شورایی برای توده کثیری از کارگران آلمانی نیز که از لحاظ سیاسی آموزش دیده اند روشن نیست، زیرا آنها با روح سیستم پارلمانی و در میان تعصبات بورژوایی تربیت شده اند.
دوم: درباره بسط سیستم شورایی. هنگامی که می شنویم ایده شوراها چقدر سریع در آلمان و حتی در انگلستان گسترش می یابد، دلیل با اهمیتی است که انقلاب پرولتری پیروزمند خواهد بود. پیشرفت آن تنها می تواند برای زمان کوتاهی به تعویق بیفتد. هر چند هنگامی که رفقا آلبرت* و پلاتن** به ما می گویند که در نواحی روستائی کشور آنها وجود هر گونه شورایی در میان کارگران زراعی و دهقانان فقیر نادر است، این چیز دیگری است. در Die Rote Fahne مقاله ای خواندم که با شوراهای دهقانی مخالفت می کرد، اما به شکل کاملا مناسبی از شوراهای کارگران زراعی و دهقانان فقیر پشتیبانی می کرد.(9) بورژوازی و نوکرانشان، نظیر شیدمان و شرکاء شعار شوراهای دهقانی را مطرح می کنند. تمام آن چیزی که ما احتیاج داریم شوراهای کارگران زراعی و دهقانان فقیر است. از روی گزارش های رفقا آلبرت، پلاتن و دیگران می بینیم که به استثنای مجارستان، برای بسط سیستم شوروی در روستا متأسفانه کار بسیار کمی انجام می شود. شاید خطر واقعی و کاملا جدی که دست آورد پیروزی مسلم پرولتاریای آلمان را تهدید می کند در همین امر قرار دارد. پیروزی تنها هنگامی می تواند تضمین شود که نه تنها کارگران شهری، بلکه پرولتاریای روستایی نیز سازمان یابد و آن هم نه در اشکال پیشین – در اتحادیه ها و جماعت های تعاونی – بلکه در شوراها. پیروزی ما با توجه به این واقعیت تسهیل شد که در اکتبر 1917 ما با دهقانها، با تمام دهقانها، حرکت کردیم. بدین مفهوم انقلاب ما در آن زمان یک انقلاب بورژوایی بود. نخستین گامی که توسط حکومت پرولتری ما برداشته شد در قانون منتشره در 26 اکتبر (به تاریخ قدیم) 1917، روز بعد از انقلاب، درخواستهای قدیمی تمام دهقانها که در دوره کرنسکی شوراهای دهقانی و انجمنهایی روستایی مطرح کرده بودند، تجسم یافت. آنجاست که قدرت ما قرار می گیرد؛ به این دلیل است که ما می توانیم به سادگی اکثریت قریب به اتفاق را به خود جلب نماییم. تا آنجا که به روستا مربوط بود، انقلاب ما به بورژوایی بودن خود ادامه می داد، و تنها بعداً، بعد از یک دوره شش ماهه بود که ما مجبور شدیم در چارچوب سازمان دولتی مبارزه طبقاتی را در روستا آغاز نماییم و کمیته های دهقانان فقیر(10) و نیمه پرولترها را در هر دهکده برپا داریم و مبارزه منظمی را برعلیه بورژوازی روستایی به انجام برسانیم. این مسئله در روسیه، به علت عقب ماندگی کشور اجتناب ناپذیر بود. در اروپای غربی مسائل به شکل متفاوتی جریان خواهند یافت، و به این دلیل است که ما باید بر ضرورت مطلق بسط و توسعه سیستم شوروی برای اهالی روستایی، در اشکال مناسب و شاید جدید آن هم تأکید نماییم.
سوم: باید بگوییم که به دست آوردن یک اکثریت کمونیستی در شوراها وظیفه اساسی در تمام کشورهایی است که در آن هنوز حکومت شورایی پیروز نشده است. کمیسیون راه حل دیروز درباره این مسئله به بحث پرداخت. شاید رفقای دیگر هم عقیده شان را در این باره بیان کنند؛ اما مایلم پیشنهاد کنم که این سه نکته به عنوان راه حلی ویژه به تصویب برسد. البته ما در موقعیتی قرار نداریم که راه پیشرفت و تکامل را تعیین و تجویز نماییم. کاملا محتمل است که انقلاب خیلی زود در بسیاری از کشورهای اروپای غربی فرا رسد، اما ما، به عنوان بخش سازمان یافته طبقه کارگر، به عنوان یک حزب، می کوشیم و باید بکوشیم تا در شوراها به اکثریت دست یابیم. و آنگاه است که پیروزی ما تضمین خواهد بود و هیچ نیرویی بر روی کره زمین قادر نخواهد بود برعلیه انقلاب کمونیستی عملی انجام دهد. اگر ما چنین نکنیم پیروزی به سادگی تأمین نخواهد شد و دیرپا نخواهد بود. و چنین است که مایلم پیشنهاد کنم این سه نکته به عنوان راه حلی ویژه مورد قبول واقع شود.
مجموعه آثار، جلد 28
صفحات 74 – 457
تزها در 6 مارس 1919 در شماره 51 پراودا به چاپ رسید؛ گزارش، نخست در 1920 در آلمان و سپس در 1921 در چاپ روسی صورت جلسه های اولین کنگره انترناسیونال کمونیستی به چاپ رسید.
یادداشت ها
1- انترناسیونال برن توسط رهبران احزاب سوسیالیست اروپای غربی در کنفرانسی از احزاب سوسیالیست در برن در فوریه 1919 تشکیل شد تا بجای انترناسیونال دوم که بعد از شیوع جنگ جهانی اول متلاشی شده بود قرار بگیرد. انترناسیونال برن در واقع نقش نوکری بورژوازی جهانی را بازی کرد. لنین نوشت:«به راستی که یک انترناسیونال زرد است.» (نگاه کنید به مجموعه آثار، جلد 29، ص 311)
2- مقدمه انگلس بر جنگ داخلی در فرانسۀ مارکس (مارکس و انگلس، منتخب آثار، مسکو، 1962، صفحه 485)
3- مارکس، جنگ داخلی در فرانسه (مارکس و انگلس، منتخب آثار، مسکو، 1962، جلد اول، صفحه 520)
4- در سال 1894 محافل سلطنت طلب ارتجاعی در فرانسه برعلیه دریفوس یهودی، افسر ستاد کل ارتش، در مورد اتهام واهی جاسوسی و خیانت به دولت، جریاناتی ترتیب دادند. قضیه دریفوس، که به حبس ابد محکوم شد، برای محافل ارتجاعی فرانسه بهانه ای شد تا به مبارزات آنتی سمیستی (ضد سامی گری) دامن زده و برعلیه نظام جمهوری و آزادیهای دموکراتیک به مبارزه برخیزند. در سال 1898، دموکراتهای سوسیالیست و بورژوا دموکراتهای مترقی (امیل زولا، جین ژوارس، آناتول فرانس و دیگران) برای تجدید نظر در قضیه دریفوس شروع به مبارزه کردند. این موضوع رنگی سیاسی به مسئله داد و کشور به دو اردوگاه تقسیم شد: جمهوریخواهان و دموکراتها در یک سمت و بلوک سلطنت طلبان، روحانیون، آنتی سمیست ها و ناسیونالیست ها در طرف دیگر. در 1899 زیر فشار افکار عمومی دریفوس مورد عفو قرار گرفت و در سال 1906 دادگاه استیناف او را تبرئه کرد و دوباره در ارتش در مقام خویش ابقا نمود.
5- Die Freiheit (آزادی) روزنامه یومیه، ارگان حزب مستقل سوسیال دموکرات آلمان، که از نوامبر 1918 تا اکتبر 1922 در برلین انتشار می یافت.
6- حزب مستقل سوسیال دموکرات آلمان – حزب سانتریستی که در کنگره افتتاحیه در گوتا، در آوریل 1917 تأسیس گشت. تحت پوشش ایدئولوژی سانتریستی مستقل ها وحدت با سوسیال شوونیست ها را موعظه و مبارزه طبقاتی را انکار می نمودند.
در کنگره هال در اکتبر 1920 حزب به دو نیم شد. بسیاری از مستقل ها در دسامبر 1920 به حزب کمونیست پیوستند، و جناح راست حزب مستقلی به همان نام – حزب مستقل سوسیال دموکرات آلمان – تأسیس کرد و تا 1922 وجود داشت.
7- اشاره به راه حل هفتمین کنگره حزب کمونیست روسیه R.C.P (بلشویک) درباره تغییر نام و برنامه حزب (مجموعه آثار، جلد 27، صفحات 41 – 140)
8- Gazeta Pechatnikov (روزنامه چاپخانه دارها) – ارگان اتحادیه چاپخانه دارهای مسکو که در آن موقع تحت تأثیر منشویکها بود. روزنامه در 8 دسامبر 1918 به وجود آمد و در مارس 1919 تعطیل شد.
9- اشاره به مقاله رزا لوکزامبورگ Der Anfang («آغاز») می باشد که در شماره سوم Die Rote Fahne 18 نوامبر 1918 به چاپ رسید.
10- کمیته های دهقانان فقیر، با حکم کمیته اجرائی مرکزی سراسر روسیه در 11 ژوئن 1918 تحت عنوان «درباره تشکیلات فقرای روستائی و تدارک غله، ضروریات اولیه و افزار کشاورزی برای آنها» به وجود آمد. این قانون کمیته را مسئول صورت برداشتن از موجودی مزارع دهقانی، تعیین منابع تغذیه کولاکها و کمک به هیئت های تدارکاتی شوروی در مصادره مازادها، تأمین خوراک دهقانان فقیر به حساب کولاکها، توزیع لوازم کشت و کالاهای صنعتی و غیره، می کرد. فعالیت کمیته های دهقانان فقیر تمام جوانب کار در روستا را دربر می گرفت؛ آنها بمثابه دژ و ارگانهای دیکتاتوری پرولتاریا در روستا عمل می کردند. تأسیس آنها مشخصه پیشرفت بیشتر انقلاب سوسیالیستی در روستا می باشد. در پایان 1918 کمیته های دهقانان فقیر، که وظیفه خود را به انجام رسانیده بودند، با ولوست* Volost و شوراهای ده یکی شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر