نقض وحدت در پرده فریادهای وحدت طلبی
مسایل جنبش معاصر کارگری از بسیاری لحاظ مسایلی دردناک است به خصوص برای نمایندگان دیروز این جنبش (یعنی نمایندگان آن مرحله تاریخی که تازه به پایان رسیده است). از جمله مسایلی که به این قسمت مربوط می شود مقدم بر هر چیز مسایل به اصطلاح فراکسیونیسم، انشعاب و غیره است. چه بسا از شرکت کنندگان روشنفکر جنبش کارگری می شنویم که با هیجان، عصبانیت و تقریباً یک حالت متشنجی استدعا می کنند این مسایل دردناک به میان آورده نشود. برای آنهایی که سالهای دراز مبارزه جریانات مختلف میان مارکسیست ها مثلا مبارزه سالهای 1900-1901 را گذرانده اند طبعاً ممکن است بسیاری از استدلال هایی که درباره این مسایل دردناک می شود تکرار مکررات باشد.
ولی اکنون تعداد شرکت کنندگان مبارزه چهارده ساله (و چنانچه تاریخ نخستین علایم ظهور «اقتصاد گرایی» را مبدأ بگیریم به طریق اولی 18-19 ساله) در بین مارکسیست ها آن قدرها زیاد نیست. اکثریت عظیم کارگرانی که امروز صفوف مارکسیست ها را پر می کنند مبارزه قدیم را یا به خاطر ندارند و یا به کلی از آن بی اطلاعند. این مسایل دردناک (چنان چه ضمناً پرسشنامه مجله ما هم نشان می دهد) مورد توجه فوق العاده این اکثریت عظیم است. ما قصد داریم که روی این مسایل که از طرف « باربا » یعنی «مجله کارگری غیرفراکسیونی» تروتسکی به عنوان مسایل به اصطلاح تازه ای (که برای نسل جوان کارگر واقعاً هم تازه است) مطرح شده، مکث نماییم.
1- درباره « فراکسیونیسم »
تروتسکی مجله جدید خود را « غیرفراکسیونی » می نامد. این کلمه را او در آگهی ها در جای نمایانی می گذارد و چه در مقالات هیأت تحریریه خود « باربا » و چه در مقالات هیأت تحریریه روزنامه انحلال طلبانه « سه ورنایا رابوچایاگازتا » (روزنامه کارگری شمال)، که قبل از انتشار « باربا » مقاله تروتسکی درباره « غیرفراکسیونیسم » در آن درج شده بود، به انحاء مختلف روی این کلمه تکیه می نماید.
و اما « غیرفراکسیونیسم » چیست؟
« مجله کارگری » تروتسکی مجله تروتسکی برای کارگران است زیرا در آن نه از ابتکار کارگری اثری هست و نه از ارتباط با سازمانهای کارگری. تروتسکی، که می خواهد زبانش مورد فهم عامه باشد، در مجله برای کارگران، کلمات « تریتوری » ، « فاکتور » و غیره را برای خوانندگان توضیح می دهد.
بسیار خوب. پس چرا کلمه « غیرفراکسیونیسم » نباید برای کارگران توضیح داده شود؟ مگر این کلمه بیش از کلمات « تریتوری » و « فاکتور » مفهوم است؟
خیر، موضوع این نیست. موضوع این است که بدترین نمایندگان بدترین بقایای فراکسیونیسم با مارک « غیرفراکسیونیسم » نسل جوان کارگر را اغفال می نمایند. جا دارد برای توضیح این مطلب کمی تأمل شود.
پراکندگی مهم ترین صفت مشخصه حزب سوسیال دمکرات در دوره معینی از تاریخ است. کدام دوره معین؟ از سال 1903 تا 1911.
برای این که چگونگی ماهیت این پراکندگی گروهی با وضوح کامل روشن شود باید لااقل شرایط مشخصی را که در سالهای 1906-1907 وجود داشت به خاطر آورد. حزب در آن موقع صورت واحدی داشت، انشعاب در آن به وجود نیامده بود، ولی پراکندگی موجود بود، یعنی عملا در حزب واحد دو گروه و دو سازمان در حقیقت جداگانه وجود داشت. سازمانهای محلی کارگری صورت واحد داشتند ولی در هر مسئله جدی دو گروه دو تاکتیک وضع می نمودند. مدافعین این دو تاکتیک در سازمانهای کارگری واحد بین خود مشاجره می نمودند (مثلا هنگام بحث درباره شعار : کابینه دوما یا کابینه کادت، در سال 1906 و هنگام انتخابات کنگره لندن در سال (1907) مسایل به اکثریت آراء حل می شد : یکی از فراکسیون ها در کنگره واحد استکهلم (1906) شکست خورد و فراکسیون دیگر در کنگره واحد لندن (1907). اینها واقعیاتی است از تاریخ مارکسیسم متشکل در روسیه که بر همه کس معلوم است. کافی است این واقعیات بر همه معلوم را به خاطر آورد تا نادرستی فاحش آن چه که تروتسکی اشاعه می دهد معلوم گردد.
از سال 1912 یعنی متجاوز از دو سال است که دیگر در روسیه میان مارکسیست های متشکل هیچ فراکسیونیسمی وجود ندارد و در سازمانهای واحد، در کنفرانس ها و کنگره های واحد جر و بحثی بر سر تاکتیک نمی شود. چیزی که وجود دارد گسیختگی کامل بین حزب و انحلال طلبان است. حزب در ژانویه سال 1912 رسماً اعلام داشت انحلال طلبان به وی تعلق ندارند. تروتسکی غالباً این گسیختگی را « انشعاب » می نامد. ما درباره این نام گذاری ذیلا جداگانه صحبت خواهیم کرد. ولی قدر مسلم این است که کلمه « فراکسیونیسم » با حقیقت مغایرت دارد.
این کلمه ، همانطور که ما متذکر شدیم ، تکرار غیرنقادانه ، غیرعقلایی و بی معنای آن چیزی است که دیروز، یعنی در دورانی که دیگر سپری شده، صحیح بود. هنگامی که تروتسکی برای ما از « هرج و مرج مبارزه فراکسیونی » صحبت می کند (رجوع شود به شماره 1، ص 5 و 6 و بسیاری از صفحات دیگر) فوراً واضح می شود که همانا کدام گذشته سپری شده ای است که با زبان وی سخن می گوید.
به وضع کنونی از دریچه چشم کارگران جوان روس که اکنون نه دهم مارکسیست های متشکل روسیه را تشکیل می دهند بنگرید. کارگر جوان در مقابل خود سه نمونه از نظریات و جریانات مختلف جنبش کارگری را در مقیاس وسیع مشاهده می نماید : « پراودیست ها » در پیرامون روزنامه ای با تیراژ 40000 نسخه ، « انحلال طلبان » (15000 نسخه) و ناردینک های چپ (10000 نسخه). پیکره های مربوط به تیراژ، وسعت میدان موعظه های معین را برای خواننده روشن می نمایند.
حال سؤال می کنیم که آیا « هرج و مرج » در این مورد چه معنی دارد؟ تروتسکی عبارت پرآواز و توخالی را دوست دارد؛ این موضوع را همه می دانند، ولی لفظ « هرج و مرج » فقط یک عبارت پردازی نیست بلکه علاوه بر آن این است که می خواهند مناسباتی را که دیروز در خارجه وجود داشت بر زمینه روسیه امروز منتقل نمایند (یا به عبارت صحیح تر برای منتقل نمودن آن تلاش بیهوده به عمل می آورند) این است اصل مطلب.
هیچ « هرج و مرج » در مبارزه مارکسیست ها با ناردنیک ها وجود ندارد. باید امیدوار بود که حتی تروتسکی نیز جرأت ادعای این موضوع را نداشته باشد. در مدتی متجاوز از 30 سال، یعنی از همان آغاز ظهور مارکسیسم ، مارکسیست ها با ناردنیک ها در مبارزه اند. علت این مبارزه مغایرت اساسی منافع و نظریات دو طبقه مختلف یعنی پرولتاریا و دهقانان است. اگر در جایی هم « هرج و مرج » وجود داشته باشد همانا در مغز افراد عجیب و غریبی است که به مفهوم این موضوع پی نمی برند.
پس چه چیزی باقی می ماند؟ « هرج و مرج » در مبارزه مارکسیست ها با انحلال طلبان؟ این هم بر خلاف حقیقت است زیرا مبارزه با جریانی که از طرف تمام حزب بمثابه یک جریان شناخته شده و از سال 1908 مورد تقبیح قرار گرفته نمی تواند هرج و مرج نامیده شود. هر کس به تاریخ مارکسیسم در روسیه با نظر لاقیدی نمی نگرد می داند که انحلال طلبی حتی در مورد ترکیب سران و شرکت کنندگان آن با « منشویسم » (1903- 1908) و اقتصادگرایی (1894-1903) ارتباط ناگسستنی و کاملا پیوسته ای دارد. پس اینجا هم در برابر ما یک تاریخچه تقریباً بیست ساله وجود دارد. نسبت « هرج و مرج » دادن به تاریخ حزب خویش معنایش تهی مغزی نابخشودنی است.
حال از نظر پاریس یا وین به اوضاع حاضر بنگرید آنوقت همه چیز دگرگون خواهد شد. غیر از « پراودیست ها » و « انحلال طلبان » دست کم پنج « فراکسیون » دیگر روس یعنی گروههای جداگانه ای هم وجود دارند که مایلند خود را جزو همان حزب سوسیال دمکرات واحد قلمداد نمایند : گروه تروتسکی، دو گروه « وپریود » ، « بلشویک های حزبی »(1) و « منشویک های حزبی »(2). این موضوع در پاریس و وین (برای مثال دو مرکز مخصوصاً بزرگ را می گیرم) بر همه مارکسیست ها به خوبی معلوم است.
این جا است که تروتسکی از لحاظ معینی حق دارد : این واقعاً پراکندگی است، این حقیقتاً هرج و مرج است!
« فراکسیونیسم » یعنی وحدت اسمی (در گفتار همه از یک حزب هستند) و پراکندگی واقعی (در کردار تمام گروهها مستقلند و با یکدیگر مانند دول مختار وارد مذاکره و سازش می شوند).
« هرج و مرج » یعنی فقدان : 1) اطلاعات موثق قابل تحقیق درباره ارتباط این فراکسیون ها با جنبش کارگری در روسیه 2) فقدان مدارک برای قضاوت درباره سیمای حقیقی مسلکی و سیاسی این فراکسیون ها. برای مثال دوره کامل دو ساله 1912 و 1913 را در نظر بگیرید. همانطور که می دانیم این سالها سالهای رونق و اعتلای جنبش کارگری است که در آن هر جریان و خط مشی که دامنه کم و بیش وسیعی داشت (و درسیاست فقط دامنه وسیع حساب است) نمی توانست در انتخابات دومای چهارم ، در جنبش اعتصابی، در روزنامه های علنی، در اتحادیه های حرفه ای و در تبلیغات مربوط به بیمه و غیره انعکاس پیدا نکند. ولی هیچ یک از این پنج فراکسیون موجود در خارجه طی تمام دوره این دو سال در هیچ یک از این تظاهرات جنبش وسیع کارگری در روسیه ، که اکنون به آنها اشاره شد، مطلقاً به هیچ طرز مشهودی خود را نشان ندادند!
این واقعیتی است که تحقیق آن برای هر کس سهل است. و این واقعیت ثابت می کند که ما حق داشتیم تروتسکی را نماینده « بدترین بقایای فراکسیونیسم » بنامیم.
با اینکه او ادعا می کند که غیرفراکسیونی است، تمام کسانی که کما بیش با جنبش کارگری در روسیه آشنایی دارند تروتسکی را آشکارا نماینده « فراکسیون تروتسکی » می شناسند؛ این فراکسیونیسم است زیرا هر دو علامت اساسی در آن موجود است : 1) قبول وحدت در گفتار 2) جدا سازی گروه ها در کردار. این بقایای پراکندگی است زیرا در آن هیچ گونه ارتباط جدی با جنبش وسیع کارگری روسیه نمی توان یافت.
بالاخره این بدترین شکل پراکندگی است زیرا فاقد هر گونه صراحت مسلکی و سیاسی است. وجود این صراحت را نه در مورد پراودیست ها می توان انکار کرد (حتی ل. مارتف، مخالف قطعی ما نیز به هم پیوستگی و « انضباط » ما را در پیرامون قرارهای رسمی مربوط به تمام مسایلی که همه از آن مسبوقند، تصدیق می نماید) و نه در مورد انحلال طلبان (آنها، یا به هر حال برجسته ترین آنها، دارای سیمای بسیار معینی هستند که لیبرالی است نه مارکسیستی).
در این مورد نمی توان انکار نمود که بعضی گروهها هم که مثل گروه تروتسکی موجودیت واقعیشان منحصراً از نظر پاریس و وین است و به هیچ وجه از نظر روسیه نیست تا چه اندازه ای دارای سیمای معینی هستند. مثلا نظریه های ماخیستی گروه ماخیست « وپریود » معین است؛ نفی قطعی این نظریه ها و دفاع از مارکسیسم در ردیف تقبیح نظری انحلال طلبان از طرف « منشویک های حزبی » نیز معین است.
ولی تروتسکی به هیچ وجه دارای روش مسلکی و سیاسی معینی نیست زیرا داشتن پروانه «غیرفراکسیونیسم» (به طوری که ما اکنون مفصلا خواهیم دید) معنایش داشتن پروانه آزادی کامل برای پرواز از یک گروه به دیگری و بالعکس است.
نتیجه :
1) تروتسکی اهمیت تاریخی اختلافات مسلکی بین جریان ها و گروهها را در مارکسیسم با وجودی که این اختلافات سراسر تاریخ 20 ساله سوسیال دمکراسی را پر کرده و (بطوری که ما نشان خواهیم داد) به مسایل اساسی دوره کنونی مربوط می شود، توضیح نداده و نمی فهمد.
2) تروتسکی به خصوصیات اصلی پراکندگی گروهی که عبارت از شناسایی اسمی وحدت و پراکندگی واقعی است پی نبرده است.
3) تروتسکی در زیر لوای « غیرفراکسیونیسم » از یکی از فراکسیون های مقیم خارجه که در بی مسلکی و بی زمینگی در جنبش کارگری روسیه مقام خاصی دارد، پشتیبانی می نماید.
هر فلز براقی طلا نیست. جملات تروتسکی بسیار پر زرق و برق و پرهیاهو ولی تماماً عاری از مضمون است.
2- درباره انشعاب
معترضانه به ما می گویند:« اگر شما پراودیست ها از پراکندگی یا به عبارت دیگر شناسایی اسمی وحدت و پراکندگی در عمل پیروی نمی کنید در عوض پیرو بدتر از آن یعنی انشعاب طلبی هستید.» این گفته تروتسکی است که چون نمی تواند در افکار خود تعمق کند و سر و ته عبارت خود را به هم مربوط سازد گاهی بر ضد پراکندگی نعره می کشد و زمانی فریاد می کند:«انشعاب یکی پس از دیگری به فتوحاتی می رسد که حکم خودکشی دارد»(شماره 1، ص 6).
این اظهار تنها یک معنی می تواند داشته باشد و آن این که:« پراودیست ها یکی پس از دیگری به فتوحاتی می رسند » (این مدرک موثق قابل تحقیقی است که با بررسی جنبش وسیع کارگری روسیه ولو در سالهای 1912 و 1913 به ثبوت می رسد) ولی من که تروتسکی هستم پراودیست ها را 1) به مثابه انشعاب طلبان 2) به مثابه سیاسیونی که خودکشی می کنند، تقبیح می نمایم. این موضوع را مورد تحلیل قرار دهیم.
اول از همه از تروتسکی تشکر می کنیم : چندی پیش (از اوت 1912 تا فوریه 1914) او از ف. دان پیروی می کرد که چنان چه می دانیم شیوه ضد انحلال طلبی را مورد تهدید قرار داده و همگان را به «کشتن» آن دعوت می کرد. اکنون تروتسکی خط مشی ما را (و حزب ما را) – آقای تروتسکی عصبانی نشوید بالاخره این حقیقتی است! – به تهدید به «کشتن» نمی کند ولی فقط پیشگویی می نماید که این خط مشی خود خویشتن را خواهد کشت!
این به مراتب ملایم تر است این طور نیست؟ این تقریباً « غیرفراکسیونیسم » است، این طور نیست؟ ولی شوخی را کنار می گذاریم ( گو این که شوخی یگانه وسیله جواب ملایم به عبارت پردازی غیرقابل تحمل تروتسکی است).
«خودکشی» تنها یک عبارت پردازی و آن هم یک عبارت توخالی و فقط « تروتسکیسم » است. انشعاب طلبی تهمت جدی سیاسی است. این تهمت را خواه انحلال طلبان و خواه تمام گروه های پیشگفته که از نقطه نظر وین و پاریس بدون شک وجود دارند با هزاران لحن بر ضد ما تکرار می کنند. تمام آنها این تهمت جدی سیاسی را بطور فوق العاده غیرجدی تکرار می کنند. به تروتسکی بنگرید. او تصدیق کرد که «انشعاب (بخوان پراودیست ها) یکی پس از دیگری به فتوحاتی می رسند که حکم خودکشی دارد». او به این قسمت چنین اضافه می کند:« تعداد کثیری از کارگران پیشرو در حال پریشانی کامل سیاسی، اغلب خودشان عامل مؤثر انشعاب می شوند » (شماره 1، ص6).
آیا می توان نمونه هایی یافت که در مورد طرز برخورد یا این مسئله از این کلمات غیرجدی تر باشد؟ شما ما را به انشعاب طلبی متهم می کنید در صورتی که ما در عرصه جنبش کارگری روسیه مطلقاً چیزی جز انحلال طلبی در برابر خود نمی بینیم. شما می خواهید بگویید که روش ما نسبت به انحلال طلبی صحیح نیست؟ در حقیقت هم تمام گروه های فوق الذکر مقیم خارجه ، هر قدر هم که با یکدیگر فرق داشته باشند، در یک نکته اشتراک نظر دارند و آن این که روش ما را نسبت به انحلال طلبی ناصحیح و « انشعاب طلبانه » می دانند. شباهت (و قرابت اساسی سیاسی) تمام این گروهها به انحلال طلبان نیز در همین نکته است.
هر آینه روش ما نسبت به انحلال طلبی از نقطه نظر نظریه و اصول نادرست است، در این صورت می بایستی تروتسکی آشکارا بگوید، صریحاً اظهار کند، بدون لطایف الحیل نشان دهد که این نادرستی را در چه چیزی می داند. ولی تروتسکی سالها است که از این نکته اساسی احتراز می جوید.
اگر از نقطه نظر عملی و در جریان تجربه جنبش، روش ما نسبت به انحلال طلبی مردود است؛ پس باید این تجربه را مورد تجزیه و تحلیل قرار دارد؛ کاری که بازهم تروتسکی نمی کند. او اقرار می کند که « تعداد کثیری از کارگران پیشرو عامل مؤثر انشعاب (بخوان عامل مؤثر خط مشی و تاکتیک و سیستم و سازمان پراودا) می شوند ». علت چیست که یک چنین پدیده اندوه باری که بنا به اعتراف خود تروتسکی تجربه هم آن را تأیید کرده و حاکی است که کارگران پیشرو و آن هم تعداد کثیری از آنان طرفدار پراودا هستند؛ صورت وقوع پیدا می کند؟ تروتسکی جواب می دهد : به علت « پریشانی کامل سیاسی » این کارگران پیشرو.
شکی نیست که این توضیح برای تروتسکی و برای هر پنج فراکسیون مقیم خارجه و برای انحلال طلبان فوق العاده خوشایند است. تروتسکی خیلی دوست دارد « با قیافه دانشمند مآبانه » و با جملات پر طمطراق و پر آب و تاب در مورد پدیده های تاریخی توضیحاتی بدهد که خوشایند خود او است. وقتی که « تعداد کثیری از کارگران پیشرو » « عامل مؤثر » یک خط مشی سیاسی و حزبی می شوند که با خط مشی تروتسکی مطابقت ندارد، آن وقت تروتسکی بدون خجالت قضیه را فوراً صاف و پوست کنده اینطور حل می کند؛ این کارگران پیشرو « در حالت پریشانی کامل سیاسی » هستند و حال آنکه خود تروتسکی گویا در حالت پایداری سیاسی و دارای خط مشی روشن و صحیح است! ... و آن وقت همین تروتسکی سر و سینه زنان فراکسیونیسم ، محفل بازی و تحمیل اراده روشنفکران بر کارگران را به باد ناسزا می گیرد!
راستی وقتی انسان این چیزها را می خواند بی اختیار از خود سؤال می نماید آیا از تیمارستان نیست که این صداها بلند می شود؟ حزب مسئله انحلال طلبی و تقبح آن را از سال 1908 در قبال « کارگران پیشرو » طرح کرد و موضوع « انشعاب » با گروه کاملا معینی از انحلال طلبان (یعنی : گروه « ناشا زاریا ») یا به عبارت دیگر این موضوع که تشکیل حزب امکان پذیر نیست مگر بدون این گروه و بر ضد آن در ژانویه سال 1912 یعنی متجاوز از دو سال پیش مطرح گردید. اکثریت هنگفت کارگران پیشرو بر له پشتیبانی از «خط مشی ژانویه 1912» اظهار نظر نمودند. خود تروتسکی که از « فتوحات » و « تعداد کثیری از کارگران پیشرو » سخن می گوید به این حقیقت اعتراف دارد. منتها تروتسکی گریبان خود را اینطور خلاص می کند که صاف و ساده این کارگران پیشرو را با کلمات «انشعاب طلب» و «پریشان های سیاسی» دشنام می دهد!
اشخاصی که عقل خود را از دست نداده باشند از این قضایا استنتاج دیگری می نمایند. هر جا اکثریت کارگران آگاه در پیرامون تصمیمات دقیق و صریح گرد آمده باشند آنجا وحدت عقیده و عمل وجود دارد، آنجا حزبیت و حزب وجود دارد.
هر جا دیدیم کارگران انحلال طلبان را « از مقام خود معزول نموده اند » و یا دیدیم نیم دوجینی از گروه های مقیم خارجه مدت دو سال به هیچ وجه ارتباط خود را با جنبش وسیع کارگری روسیه ثابت نکرده اند، همانجا پریشانی و انشعاب طلبی حکمفرماست. اینکه تروتسکی اکنون تلاش دارد کارگران را به عدم اجرای قرارهای آن « واحد کلی » که مورد قبول مارکسیست های پراودیست است متقاعد سازد؛ در عین حال تلاشی است برای برهم زدن جنبش و ایجاد انشعاب.
اینها تلاشهای زبونانه ای است ولی بالاخره باید پرده از رخسار این پیشوایان گروه های روشنفکری که از خودپسندی کارشان به عنان گسیختگی کشیده برداشت زیرا خود مولد انشعابند و آنگاه فریاد وا انشعابا برمی آورند و پس از اینکه طی متجاوز از دو سال در برابر « کارگران پیشرو » دچار شکست کامل گردیده اند با بی شرمی شگفتی به تصمیمات و اراده این کارگران پیشرو تف می اندازند و آنان را « پریشان های سیاسی » می نامند. آخر اینکه همان شیوه های نوزدرف یا ایودوشکاگالاولیف (3) است.
و ما از لحاظ وظیفه روزنامه نگاری خود، در جواب فریادهای مکرر وا انشعابا، از تکرار مدارک دقیق تکذیب نشده و غیرقابل تکذیب خسته نخواهیم شد. در دومای دوم 47 درصد نمایندگان زمره کارگران، در دومای سوم 50 درصد و در دومای چهرم 67 درصد نمایندگان این زمره بلشویک بودند. اینجا است اکثریت « کارگران پیشرو »، اینجا است حزب، اینجا است وحدت عقیده و وحدت عمل اکثریت کارگران آگاه.
انحلال طلبان معترضانه می گویند (رجوع شود به مقاله بولکین، ل.م در شماره سوم « ناشا زاریا ») که ما زمره های مختلف دوران استولیپینی را مبنای مجادلاتمان قرار می دهیم. این اعتراض نامعقول و از روی سوء نیت است. آلمان ها موفقیت خود را از روی قانون انتخاباتی بیسمارک، که زنان را از حق انتخاب محروم می کند می سنجند. فقط دیوانگان ممکن است مارکسیست های آلمان را که موفقیت های خود را با قانون انتخاباتی موجود می سنجند و در عین حال به هیچ وجه منکر نقایص ارتجاعی آن نیستند برای این کار مورد سرزنش قرار دهد.
به همین منوال هم ما بدون اینکه از زمره های انتخاباتی و مقررات زمره ای دفاع کرده باشیم موفقیت های خود را با قانون انتخاباتی موجود سنجیده ایم. در هر سه دوما (دوم و سوم و چهارم) زمره های مختلف وجود داشت و در داخل زمره به خصوص کارگران یعنی در داخل سوسیال دمکراسی تغییرات کاملی علیه انحلال طلبان به وجود آمد. هر کس نمی خواهد خود و دیگران را فریب بدهد باید به این واقعیت عینی پیروزی وحدت کارگری علیه انحلال طلبان اعتراف نماید.
اعتراض دیگر هم به همین اندازه «معقول» است که می گوید:« به فلان یا بهمان بلشویک، منشویک ها و انحلال طلبان هم رأی دادند (یا در انتخابش شرکت جستند)». بسیار خوب! ولی مگر این موضوع درباره 53 درصد نمایندگان غیربلشویک دومای دوم و 50 درصد دومای سوم و 33 درصد دومای چهارم نیز صدق نمی کند؟
اگر ممکن بود بجای پیکره های مربوط به نمایندگان، پیکره های مربوط به انتخاب کنندگان یا نمایندگان کارگران و غیره را مدرک قرار داد ما به کمال میل این کار را می کردیم. ولی یک چنین مدارکی که مشروح تر باشد در دست نیست و بنابراین « معترضین » فقط خاک به چشم مردم می پاشند.
و اما پیکره مربوط به گروه های کارگری که به روزنامه های دارای روش های مختلف کمک می کردند از چه قرار است؟ طی دو سال (1912-1913) 2801 گروه بر له پراودا و 750 گروه بر له لوچ بوده اند(4). هر کس می تواند درباره صحت این ارقام تحقیق نماید و احدی هم در صدد تکذیب آنها برنیامده است.
پس کجاست وحدت عمل و اراده اکثریت «کارگران پیشرو» و کجاست نقض اراده اکثریت؟
« غیرفراکسیونیسم » تروتسکی همانا از لحاظ نقض گستاخانه اراده اکثریت کارگران، انشعاب طلبی است.
3- از هم پاشیدن ائتلاف ماه اوت
ولی یک وسیله دیگر خیلی مهم هم برای تحقیق صحت و حقانیت اتهامات تروتسکی درباره انشعاب طلبی وجود دارد.
شما معتقدید که همانا « لنینیست ها » هستند که انشعاب طلبند؟ بسیار خوب. فرض کنیم که حق با شما است. ولی اگر حق با شما است پس چرا تمام فراکسیون ها و گروه های دیگر امکان وحدت با انحلال طلبان را بدون « لنینیست ها » و بر ضد « انشعاب طلبان » ثابت نکردند؟ اگر ما انشعاب طلبیم پس چرا شما اتحاد طلبان خودتان با انحلال طلبان متحد نشدید؟ آخر شما به این وسیله امکان وحدت و نفع آن را عملا به کارگران نشان می دادید!
وقایع را به یاد آوریم. در ژانویه سال 1912 «لنینیست» های «انشعاب طلب» اعلام می کنند که حزب بدون انحلال طلبان و ضد آنها می باشند. در مارس سال 1912 تمام گروه ها و «فراکسیون ها» ، انحلال طلبان، تروتسکیست ها، وپریودیست ها، « بلشویک های حزبی » و «منشویک های حزبی» در اوراق روسی خود و در صفحات روزنامه سوسیال دمکرات آلمانی موسوم به « Vorwarts »(5) بر ضد این «انشعاب طلبان» متحد می شوند. همه متفقاً، یک دل و یک جهت، همصدا و متحد ناسزا گویان لقب «غاصب» و «اغواگر» و القاب دیگری که به همین اندازه دلنواز و محبت آمیز است به ما می دهند.
بسیار خوب آقایان! ولی چه چیز آسانتر از آن بود که شما بر ضد «غاصبین» متحد شده و نمونه وحدت را به «کارگران پیشرو» نشان می دادید؟ آیا اگر کارگران پیشرو از یک طرف وحدت همه یعنی انحلال طلبان و غیرانحلال طلبان را بر ضد غاصبین و از طرف دیگر تنها «غاصبین» یا «انشعاب طلبان» و غیره را می دیدند از دسته اول پشتیبانی نمی نمودند؟
اگر اختلاف نظرها فقط ساخته و پرداخته و غیره «لنینیست ها» است و وحدت انحلال طلبان، پلخانفیست ها، وپریودیست ها، تروتسکیست ها و سایرین عملا امکان دارد، پس چرا شما خودتان طی مدت دو سال نمونه آن را نشان ندادید؟
در اوت سال 1912 کنفرانس «اتحاد طلبان» تشکیل گردید. بلافاصله تفرقه شروع شد: پلخانفیست ها مطلقاً از شرکت امتناع ورزیدند، وپریودیست ها شرکت کردند ولی با اعتراض و افشای واهی بودن کلیه این بساط بازگشتند.
کسانی که «متحد شدند» انحلال طلبان، لتونی ها، تروتسکیست ها (تروتسکی و سمکوفسکی)، قفقازی ها (6) و گروه 7 نفری (7) بودند. ولی آیا واقعاً متحد شدند؟ ما همان وقت گفتیم که خیر، این فقط استتار انحلال طلبی است. آیا حوادث گفته ما را تکذیب نمود؟
دقیقاً 18 ماه بعد در فوریه سال 1914 معلوم می شود :
1) که گروه هفت نفری از هم می پاشد، بوریانف از آن خارج می شود.
2) که در بین «گروه شش نفری» باقیمانده جدید، چخیدزه و تولیاکف یا یکی دیگر نمی توانند در مورد جواب به پلخانف هماهنگی حاصل نمایند. آنها در مطبوعات اظهار می نمایند که به وی جواب خواهند داد ولی نمی توانند جواب بدهند.
3) که تروتسکی، که عملا اکنون چندین ماه است از « لوچ » ناپدید شده راه تفرقه در پیش گرفته و مجله ای از خود به نام « باربا » منتشر نموده است. تروتسکی که به مجله نامبرده عنوان « غیرفراکسیونی » می دهد، به این وسیله صریحاً می گوید (این موضوع برای تمام کسانی که کم و بیش با موضوع آشنایی دارند روشن است) « ناشا زاریا » و « لوچ » به عقیده او، یعنی تروتسکی، اتحاد طلبان بد یعنی « فراکسیونیست » از کار درآمدند. بیچاره اتحاد طلبان!
تروتسکی گرامی، اگر شما اتحاد طلب هستید، اگر شما وحدت با انحلال طلبان را ممکن می دانید، اگر شما به اتفاق آنان از ایده های اساسی تنظیمی ماه اوت 1912 (« باربا » شماره 1 ص 6، مقاله تحت عنوان «از طرف هیئت تحریریه») پیروی می نمایید، پس چرا خودتان در « ناشا زاریا » و « لوچ » با انحلال طلبان یکی نشدید؟
وقتی که هنوز قبل از انتشار مجله تروتسکی، در « سورنایا رابوچایاگازتا » (روزنامه کارگری شمال) مقاله غیض آلودی درباره سیمای « نامعین » مجله و این که راجع به آن « در محافل مارکسیستی خیلی زیاد صحبت می شد » منتشر گردید، آن وقت روزنامه « پوت پراودی » (راه حقیقت) شماره 37 (8) طبعاً مجبور بود نادرستی این ادعا را فاش سازد:« در محافل مارکسیستی » از یادداشت محرمانه تروتسکی بر ضد اعضاء « لوچ » صحبت می شد. سیمای تروتسکی و جدا شدن او از ائتلاف اوت کاملا معلوم گردید.
4) AN که پیشوای مشهور انحلال طلبان قفقاز است و زمانی علیه ل. سدوف سخن گفته بود (و در ازاء آن از طرف ف. دان و شرکاء در محضر عام مورد سرزنش قرار گرفت) اکنون سر و کله اش در « باربا » پیدا می شود. فقط این موضوع نامعلوم می ماند که آیا قفقازی ها اکنون با تروتسکی مایلند بروند یا با دان؟
5) مارکسیست ها لتونی که یگانه سازمان کاملا مسلم «ائتلاف اوت» بودند رسماً از آن خارج شدند و در قطعنامه کنگره اخیر خود (سال 1914) اظهار داشتند که :
« تلاش آشتی طلبان برای این که به هر قیمتی شده است با انحلال طلبان متحد شوند (کنفرانس اوت سال 1912) بی فایده از کار درآمد و اتحاد طلبان خودشان به وابستگی مسلکی و سیاسی انحلال طلبان دچار شدند ».
این موضع را پس از یک تجربه 18 ماهه ، سازمانی اتخاذ کرده است که خودش دارای خط مشی بیطرفانه بوده و مایل نیست با هیچ یک از دو مرکز ارتباط حاصل نماید. این تصمیم اشخاص بیطرف به طریق اولی باید برای تروتسکی دارای اعتبار باشد!
تصور می رود کافی باشد؟ کسانی که به ما نسبت انشعاب طلبی و عدم تمایل یا عدم توانایی به کنار آمدن با انحلال طلبان را می دادند خودشان با آنها دمساز نشدند. ائتلاف اوت واهی درآمد و از هم پاشید. تروتسکی که این از هم پاشیدگی را از خوانندگان خود مخفی می کند، آنها را فریب می دهد.
تجربه مخالفین ما حقانیت ما را ثابت نمود، ثابت نمود که کار کردن با انحلال طلبان غیرممکن است.
4- اندرزهای یک آشتی طلب به « گروه هفت نفری »
سرمقاله شماره یک « باربا » تحت عنوان « انشعاب گروه دوما » حاوی اندرزهای یک آشتی طلب به گروه هفت نفری نمایندگان دومای دولتی است که از انحلال طلبی پیروی نموده (یا به سوی انحلال طلبی گرایش دارند). مضمون اصلی این اندرزها بدین قرار است :
« در کلیه مواردی که سازش با فراکسیون های دیگر ضروری می گردد در نوبت اول باید به گروه شش نفری (9) مراجعه نمود » (ص29).
این اندرز عاقلانه ای است که ضمناً از قرار معلوم موجب اختلاف نظر تروتسکی با انحلال طلبان « لوچ » می باشد. از همان آغاز مبارزه دو فراکسیون در دوما، از هنگام قطعنامه مجلس مشاوره تابستان سال 1913(10) پراودیست ها از همین نظر پیروی می کردند. فراکسیون کارگری سوسیال دمکرات روسیه پس از انشعاب هم به کرات در مطبوعات اعلام داشت که علیرغم امتناع های مکرر « گروه هفت نفری »، به پیروی از این خط مشی ادامه می دهد.
ما از همان آغاز کار، از همان هنگام صدور قطعنامه مجلس مشاوره تابستان، بر این عقیده بوده و همچنان هم هستیم که سازش در مسایل مربوط به فعالیت در دوما مطلوب و ممکن است. این سازش ها که در مورد دمکرات های خرده بورژوای روستا (ترودویک ها) به کرات عملی شده، طبیعتاً در مورد سیاستمداران کارگری خرده بورژوا و لیبرال عملی نمودنش به طریق اولی ممکن و ضروری است.
نباید در اختلاف نظرها مبالغه کرد. باید مستقیماً به چهره واقعیت نگریست :«گروه هفت نفری» افرادی هستند که به سوی انحلال طلبی گرایش دارند، آنها دیروز کاملا از دان پیروی می کردند و امروز با اندوه و حسرت نظر خود را از دان به سوی تروتسکی و از تروتسکی به سوی دان می اندازند. انحلال طلبان گروهی طرفدار کار علنی هستند که از حزب منشعب شده و از سیاست کارگری لیبرالی پیروی می نمایند. چون این گروه کار مخفی را نفی می کنند، لذا در امور مربوط به ساختمان حزب و جنبش کارگری از هیچ گونه وحدتی با آنها نمی توان سخن گفت. هر کس غیر از این فکر می کند کاملا در گمراهی است و عمق تغییراتی را که پس از سال 1908 به وقوع پیوسته است در نظر نمی گیرد.
ولی سازش با این گروه خارج حزبی یا جنب حزبی البته در مورد مسایل جداگانه جایز است : ما باید این گروه را هم مثل ترودویک ها همیشه مجبور نماییم بین سیاست کارگری (پراودایی) و لیبرالی یکی را انتخاب نمایند. مثلا در مسئله مبارزه در راه آزادی مطبوعات با کمال وضوح آشکار شد که انحلال طلبان بین شیوه لیبرالی طرح مسئله که مطبوعات بدون سانسور را نفی می کند یا آن را به طاق نسیان می سپارد، و شیوه عکس آن، یعنی سیاست کارگری، متزلزل و مرددند.
سازش با گروه هفت نفری نمایندگان کارگری لیبرال در چهارچوب سیاست دوما، که مهم ترین مسایل یعنی مسایل مربوط به خارج دوما در آن مستقیماً مطرح نمی شود، ممکن و مطلوب است. در این مورد بود که تروتسکی از انحلال طلبان روی برگرداند و به خط مشی مجلس مشاوره حزبی تابستان (1913) گروید.
فقط نباید فراموش کرد که از نقطه نظر گروه خارج حزبی مفهوم کلمه سازش به هیچ وجه آن چیزی نیست که معمولا افراد حزبی درک می کنند. برای افراد غیر حزبی « سازش » در دوما معنایش « تنظیم قطعنامه یا خط مشی تاکتیکی » است. برای افراد حزبی سازش یعنی تلاش برای جلب دیگران به عملی نمودن خط مشی حزبی.
مثلا ترودویک ها حزب ندارند. آنها « سازش » را به معنای « تنظیم » به اصطلاح « آزادانه » خط مشی می فهمند، امروز با کادت ها هستند و فردا با سوسیال دمکرات ها. ولی ما کلمه سازش با ترودویک ها را به معنای به کلی متفاوتی می فهمیم : ما در تمام مسایل مهم مربوط به تاکتیک دارای قرارهای حزبی هستیم و هرگز از این قرارها عدول نخواهیم کرد. اما سازش با ترودویک ها برای ما معنایش جلب آنان به جانب خودمان، متقاعد نمودن آنان به حقانیت ما و خودداری نکردن از عملیات مشترک بر ضد اعضای باند سیاه و بر ضد لیبرال ها است.
این که تروتسکی تا چه حدی این تفاوت ساده ای را که از نقطه نظر حزبی و غیرحزبی بین سازش ها وجود دارد، فراموش نموده (بیهوده که با انحلال طلبان نبوده است!) از استدلال زیرین وی معلوم می شود:
« لازم است افراد مورد اطمینان انترناسیونال، هر دو قسمت منشعب شده هیئت نمایندگی مجلس ما را دعوت نموده، به اتفاق آنان آن چه را که موجب توافق و آن چه را که موجب اختلاف است مورد بررسی قرار دهند ... ممکن است قطعنامه تاکتیکی مشروحی تنظیم نمود که اصول تاکتیک مجلس در آن تصریح شده باشد »(شماره 1، ص 29-30).
این یک نمونه شاخص و کاملا نمونه وار از شیوه انحلال طلبانه طرح مسئله است! مجله تروتسکی حزب را فراموش می کند؛ به خاطر سپردن این جزئیات لزومی ندارد!
در اروپا (تروتسکی دوست دارد بی مورد از اصول اروپایی صحبت کند) هر وقت احزاب مختلف با یکدیگر سازش می کنند یا عقد اتحاد می بندند کار بدین طریق صورت می پذیرد: نمایندگان آنها جمع می شوند و قبل از هر چیز نکات مورد اختلاف را روشن می نمایند (همان چیزی که انترناسیونال در مورد روسیه هم در دستور روز قرار داده بود، بدون اینکه ادعای ناسنجیده کائوتسکی را مبنی بر اینکه حزب سابق وجود ندارد در قطعنامه وارد کند). نمایندگان پس از روشن نمودن نکات مورد اختلاف، معین می کنند که در مورد مسایل مربوط به تاکتیک و سازمان و غیره چه قرارهایی (قطعنامه هایی، شرایطی و غیره) باید در کنگره های هر دو حزب مورد بررسی قرار گیرد. هر گاه تنظیم طرح واحدی برای قرارهای واحد میسر شود کنگره ها در مورد تصویب یا عدم تصویب آنها تصمیم می گیرند؛ هر گاه در این مورد پیشنهادهای گوناگونی داده شود باز هم بحث و مذاکره نهایی درباره آنها به عهده کنگره های هر دو حزب است.
آن چه برای انحلال طلبان و تروتسکی « دلپسند » است فقط نمونه های اروپایی اپورتونیسم است نه نمونه های حزبیت اروپایی.
«قطعنامه مشروح تاکتیکی» را نمایندگان دوما تنظیم خواهند نمود! «کارگران پیشرو»ی روس که عدم رضایت تروتسکی از آنها بیهوده نیست، از روی این مثال به رأی العین می توانند ببینند که کار طرح سازیهای مضحک گروه های ناچیز مقیم خارجه در وین و پاریس به کجا رسیده است که حتی کائوتسکی را مطمئن ساخته اند در روسیه «حزب وجود ندارد» ولی اگر گاهی فریب خارجی ها در این مورد میسر باشد در عوض «کارگران پیشرو»ی روس (می ترسیم موجب عدم رضایت تروتسکی مخوف گردیم) به ریش این طرح سازان می خندند.
کارگران به آنها خواهند گفت در نزد ما قطعنامه های مشروح تاکتیکی را کنگره ها و کنفرانس های حزبی تنظیم می نمایند (نمی دانیم نزد شما غیرحزبی ها چطور)، از آن جمله قطعنامه های سالهای 1907، 1908، 1910، 1912 و 1913. ما با کمال میل خارجی های غیرمطلع و همچنین روس های فراموش کار را با قرارهای حزبی خود آشنا خواهیم کرد و با اشتیاقی از این هم بیشتر از نمایندگان «گروه هفت نفری» یا «ائتلاف اوت» و یا «لویتسایی ها»(11) یا هر کس دیگری که بخواهید خواهش می کنیم ما را با قطعنامه های کنگره ها یا کنفرانس های خود آشنا کنند و مسئله مربوط به روش خود را نسبت به قطعنامه های ما یا نسبت به قطعنامه کنگره بیطرف لتونی ها در سال 1914 و غیره صریحاً در کنگره آتی خود مطرح نمایند.
این است آن چه که «کارگران پیشرو»ی روسیه به طرح سازان رنگارنگ خواهند گفت، این است آن چه که مثلا مارکسیست های متشکل پترزبورگ در مطبوعات مارکسیستی هم اکنون گفته اند. آیا میل تروتسکی بر این قرار گرفته است که این شرایط را که برای انحلال طلبان نوشته شده است نادیده انگارد؟ این برای خود تروتسکی بدتر خواهد بود. ما موظفیم این موضوع را به خوانندگان یادآور شویم که این طرح سازیهای « اتحاد طلبانه » (از نوع اتحاد ماه اوت) که در آن نمی خواهند اراده اکثریت کارگران آگاه روسیه را به حساب آورند، بسیار مضحک است.
5- نظریات انحلال طلبانه تروتسکی
تروتسکی در مجله جدید خود کوشیده است حتی المقدور کمتر درباره کنه نظریات خود صحبت کند. « پوت پراودی » (شماره 37) خاطرنشان نموده است که تروتسکی درباره کار مخفی و شعار مبارزه برای حزب آشکار و غیره کلمه ای هم دم نزده است(12) ضمناً به همین جهت است که ما در این مورد، که سازمان مجزا و منفردی می خواهد بدون هیچ گونه سیمای مسلکی و سیاسی پدیدار شود می گوییم این بدترین فراکسیونیسم است.
و اما اگر تروتسکی نخواسته است نظریات خود را صاف و پوست کنده بیان کند، در عوض نکات زیادی در مجله او وجود دارد که نشان می دهد از چه عقایدی در پس پرده و مخفیانه پیروی می نماید.
در همان اولین سرمقاله شماره اول، چنین می خوانیم :
«حزب سوسیال دمکرات قبل از انقلاب فقط از لحاظ ایده و هدف های خود یک حزب کارگری بود. ولی در واقعیت امر سازمانی بود از روشنفکران مارکسیست که طبقه کارگر بیدار شده را به دنبال خود می برد.»(ص 5)
این یک نغمه لیبرالی و انحلال طلبانه است که شهرت قدیمی دارد و در حقیقت مقدمه ای است برای نفی حزب. این نغمه مبتنی بر تحریف حقایق تاریخی است. همان اعتصابات سال های 1895-1896 که جنبش وسیع کارگری را اعتلا بخشیدند از لحاظ مسلکی و تشکیلاتی با سوسیال دمکراسی در پیوند بودند. آیا « روشنفکران » بودند که طبقه کارگر را برای این اعتصابات و تبلیغات اقتصادی و غیراقتصادی « به دنبال خود می بردند »؟!
به آمار جدید جرایم ضد دولتی در سال های 1901-1903 نسبت به دوره قبل از آن مراجعه کنیم :
از هر صد نفر شرکت کننده در جنبش آزادی بخش (که به اتهام ارتکاب جرایم ضد دولتی به محاکمه جلب شده بودند) بر حسب حرفه این تقسیم بندی وجود داشت :
دوره ها 1884-1890 1901-1903
در رشته کشاورزی 1/7 0/9
در رشته صنایع و بازرگانی 1/15 1/46
حرفه های آزاد و محصلین 3/53 7/28
شاغلین کارهای نامعین و بیکاران 9/19 0/8
ما می بینیم که در سال های هشتاد، یعنی وقتی که هنوز در روسیه حزب سوسیال دمکرات وجود نداشت و جنبش ناردنیکی بود، روشنفکران اکثریت داشتند و بیش از نصف شرکت کنندگان را تشکیل می دادند.
این منظره در سال های 1901-1903، که حزب سوسیال دمکرات به وجود آمده و ایسکرای قدیم به کار مشغول بود، کاملا تغییر می نماید. در این موقع دیگر روشنفکران در بین شرکت کنندگان جنبش در اقلیتند، تعداد کارگران (« صنایع و بازرگانی ») اکنون دیگر خیلی بیشتر از روشنفکران است و روی هم رفته تعداد کارگران و دهقانان بیش از نصف تمام عده را تشکیل می دهد.
همانا در مبارزه جریان های موجوده در داخل مارکسیسم است که جناح خرده بورژوایی روشنفکری سوسیال دمکراسی پدیدار می شود و کار را از « اقتصادگرایی »(1895-1903) شروع کرده، دنباله آن را به « منشویسم »(1903- 1908) و« انحلال طلبی »(1908-1914) می رساند. تروتسکی افتراهای انحلال طلبان را نسبت به حزب تکرار می نماید و می ترسد تاریخ مبارزه 20 ساله جریان های داخل حزب را یادآوری کند.
اینک یک مثال دیگر :
« سوسیال دمکراسی روس در روش خود نسبت به نظام مجلسی همان سال مرحله ای را گذرانده است ... (که سایر کشورها گذرانده اند) ... ابتدا شیوه « تحریم » ... سپس شناسایی اصول تاکتیک مجلس، اما ... (این « اما » بسیار عالی است، همان « اما » یی است که شچدرین آن را اینطور ترجمه می کرد: گوش ها از پیشانی بالاتر نمی رویند که نمی رویند!) ... به منظورهای کاملا تبلیغاتی ... و بالاخره طرح خواست های نوبتی ... در پشت تریبون دوما ...» (شماره 1، ص 34)
باز هم تحریف انحلال طلبانه تاریخ، فرق بین مرحله دوم و سوم ، برای این اختراع شده است که بطور مخفیانه از رفرمیسم و اپورتونیسم دفاع شده باشد. تحریم به مثابه یک مرحله در «روش سوسیال دمکراسی نسبت به نظام مجلسی» نه در اروپا وجود داشت (آنجا آنارشیسم بود و هست) و نه در روسیه که در آن مثلا تحریم دومای بولیگین فقط مربوط به یک مؤسسه معین بود و هرگز با « نظام مجلسی » مربوط نمی شد و معلول شکل خاص مبارزه بین لیبرالیسم و مارکسیسم در راه ادامه حمله بود. درباره این که چگونه این مبارزه در مبارزه دو جریان داخل مارکسیسم تأثیر نمود، تروتسکی اصلا دم نمی زند!
وقتی با تاریخ تماس گرفته شد، باید مسایل مشخص و ریشه های طبقاتی جریان های گوناگون را تشریح نمود؛ هر کس بخواهد چگونگی مبارزه طبقات و مبارزه جریان ها را در موضوع شرکت در دومای بولیگین از نظر مارکسیستی بررسی نماید، ریشه های سیاست کارگری لیبرالی را در آنجا خواهد دید. ولی تروتسکی برای این با تاریخ « تماس می گیرد » که مسایل مشخص را مسکوت گذارد و وسیله تبرئه یا شبه تبرئه ای برای اپورتونیست های معاصر اختراع نماید!
او می نویسد:« در تمام جریان ها عملا اسلوب های همانندی برای مبارزه و ساختمان به کار برده می شود » ، « فریادهایی که در اطراف خطر لیبرالی در جنبش کارگری ما بلند شده تنها کاریکاتور خشن و فرقه گرایانه واقعیت است » (شماره 1، ص 5 و35).
این یک دفاع بسیار روشن و بسیار خشم آلود از انحلال طلبان است. با این همه ما به خود اجازه می دهیم لااقل واقعیت کوچکی را از میان تازه ترین آنها مثال بزنیم. تروتسکی فقط جمله پرانی می کند ولی ما می خواستیم که کارگران خودشان واقعیت را پیدا کنند.
اینک واقعیت؛ روزنامه « سورنایا رابوچایاگازتا » در شماره مورخه 13 مارس می نویسد:
« به جای تکیه روی وظیفه معین و مشخصی که در مقابل طبقه کارگر قرار دارد، یعنی واداشتن دوما به رد لایحه قانونی (مربوط به مطبوعات)، فرمول مبهمی راجع به مبارزه در راه « شعارهای بی کم و کسر » پیش کشیده می شود و درباره مطبوعات غیرعلنی تبلیغ می گردد که نتیجه اش فقط تضعیف مبارزه کارگران در راه جراید علنی خود آنها است ».
این دفاع مستند و واضح و دقیقی از سیاست انحلال طلبانه و انتقاد از سیاست پراودیستی است. آیا آدم با سوادی یافت خواهد شد که بگوید هر دو جریان در مورد مسئله مزبور «اسلوب های همانندی را برای مبارزه و ساختمان» به کار می برند؟ آیا آدم با سوادی یافت خواهد شد که بگوید انحلال طلبان در این مورد از سیاست کارگری لیبرالی پیروی نمی کنند؟ و خطر لیبرالی در جنبش کارگری یک موضوع من درآوردی است؟
علت این که تروتسکی از واقعیات و اشارات مشخص پرهیز دارد همانا این است که این واقعیات و اشارات تمام این بانگ های پرخشم و جملات پرطمطراق او را بی رحمانه تکذیب می نمایند. البته ذکر عبارت پر زرق و برقی نظیر «کاریکاتور خشن و فرقه گرایانه» کاری است بس آسان. افزودن الفاظ تند و تیزتر و پرطمطراق تری مانند «استخلاص از قیود فراکسیونیسم محافظه کارانه» نیز دشوار نیست.
ولی آیا این خیلی مبتذل نیست؟ آیا این سلاح از زرادخانه آن دورانی گرفته نشده که تروتسکی در مقابل دانش آموزان جلوه می فروخت؟
«کارگران پیشرو» که تروتسکی نسبت به آنها در خشم است، با تمام این احوال مایلند آشکارا و واضح به آنها گفته شود که : آیا شما صحت آن « اسلوب مبارزه و ساختمان » را که فوقاً ضمن ارزیابی فعالیت مشخص سیاسی دقیقاً بیان شد، تأیید می کنید؟ آری یا نه؟ اگر آری، پس این سیاست کارگری لیبرالی است، این خیانت به مارکسیسم و حزب است و صحبت از «آشتی» یا «وحدت» با چنین سیاست و چنین گروه هایی که این سیاست را تعقیب می نمایند همانا فریب خود و دیگران است.
نه؟ پس آشکارا بگویید، در غیر این صورت کارگر امروزی را با جمله پردازی نه می توان به شگفت آورد، نه خرسند نمود و نه مرغوب ساخت.
ضمناً باید گفت سیاستی را که انحلال طلبان در نقل قول فوق اندرز می دهند حتی از نظر لیبرالی هم سفیهانه است زیرا گذراندن قانون از دوما وابسته به «اکتبریست های زمستوایی» از نوع بنیگسن است که در کمیسیون مشتش باز شده.
***
شرکت کنندگان قدیمی جنبش مارکسیسم در روسیه از شخصیت تروتسکی به خوبی آگاهند و حاجتی نیست درباره وی برای آنها صحبتی شود. ولی نسل جوان کارگر او را نمی شناسد و ناچار باید گفت، شخصیت او مستوره نمونه واری است از تمام آن پنج گروه ناچیز مقیم خارجه که آنها نیز در واقع بین انحلال طلبان و حزب در نوسانند.
در دوران « ایسکرا » ی قدیم (1901-1903) به عمل این گونه اشخاص مرددی که از نزد «اقتصاددانان» به نزد طرفداران « ایسکرا » و از نزد « ایسکرا » به نزد «اقتصاددانان» می گریختند نام « پرواز توشینو » داده شده بود (در ایام باستان در دوران اغتشاش کشور روسیه این نام به سپاهیانی داده می شد که از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر می گریختند).
وقتی ما از انحلال طلبان صحبت می کنیم ، جریان مسلکی معینی را مشخص می نماییم که طی سالیان دراز نشو و نما یافته و در تاریخ 20 ساله مارکسیسم از ریشه با منشویسم و اقتصاد گرایی و با سیاست و ایدئولوژی طبقه معین یعنی بورژوازی لیبرال مربوط است.
اجرا کنندگان « پرواز توشینو » تنها به این دلیل که امروز عقاید یک گروه و فردا عقاید گروه دیگر را به عاریت می گیرند، خود را مافوق گروه ها می خوانند.
تروتسکی در سال های 1901-1903 یک ایسکرایی دو آتشه بود و ریازانف نقش او را در کنگره سال 1903 نقش « چماق لنین » می نامید. در پایان سال 1903 تروتسکی یک منشویک دو آتشه می شود یعنی از نزد ایسکرایی ها به نزد « اقتصاددانان » می گریزد و اعلام می کند که « بین ایسکرای قدیم و نو ورطه عمیقی است ». در سال 1904-1905 او از منشویک ها روی برمی گرداند و موقعیت متزلزلی را اختیار می کند، گاه با مارتینف «اقتصاددان» همکاری می کند و گاه نظریه بی پر و پای چپ « انقلاب پی در پی » را اعلام می نماید. در 1906-1907 به بلشویک ها نزدیک می شود و در بهار 1907 با روزا لوکزامبورگ اعلام همبستگی می کند. در عصر انحطاط ، پس از مدتها تزلزلات « غیرفراکسیونی » مجدداً به طرف راست می رود و در اوت سال 1912 داخل بلوک انحلال طلبان می شود. اکنون مجدداً از آنها روی برگردانده است ولی در ماهیت امر همان ایده های مبتذل آنها را تکرار می نماید.
این نوع اشخاص در حکم بازمانده های دوره ها و صورت بندی های تاریخی دیروز هستند که در آن جنبش وسیع کارگری روسیه هنوز در خواب بود و هر گروه ناچیز « میدان عمل » وسیعی داشت برای این که به عنوان جریان، گروه، فراکسیون و خلاصه « قدرتی » خودنمایی کند و از اتحاد با دیگران دم بزند.
بر نسل جوان کارگر لازم است به خوبی بداند با چه کسانی سر و کار دارد، هنگامی که افرادی با ادعاهای مافوق تصور برآمد می نمایند و به هیچ وجه مایل نیستند نه آن قرارهای حزبی را که در سال 1908 صادر شده و روش حزب را نسبت به انحلال طلبان معین و تثبیت نموده است، به حساب بیاورند و نه به تجربه جنبش کارگری کنونی روسیه که وحدت اکثریت را بر زمینه قبول کامل قرارهای نامبرده به وجود آورده است، اعتنا نمایند.
در ماه مه سال 1914 در شماره 5 مجله « پروسوشچنیه » به امضای و . ا . لنین به طبع رسید.
توضیحات
1- « بلشویک های حزبی » گروه کوچکی از سازشکاران بودند. لنین آنها را « تروتسکیست های ناپیگیر » نامیده است. کامنف، ریکف، زینویف و سایر سازشکاران از آن جمله بودند. سازشکاران، به اتفاق انحلال طلبان، گروه وپریود، تروتسکی و سایرین بر ضد لنین شدیداً مبارزه می کردند و با قرارهایی که در کنفرانس پراگ صادر شده بود، مخالفت می ورزیدند.
2- « منشویک های حزبی » : رجوع شود به توضیح منشویک های حزبی.
3- نوزدرف تیپ مالک آشوب طلب و جنجال کن و کلاهبرداری است که در کتاب ن. گوگل موسوم به « ارواح مرده » توصیف شده است. ایودوشکاگالاولیف تیپ مالک – فئودال سالوس و متظاهری است که در کتاب م.ای. سالتیکف اشچدرین موسوم به « حضرات گالاولیف ها » توصیف شده است.
4- تا اول آوریل سال 1914 طبق حساب مقدماتی 4000 گروه بر له « پراودا » (از اول ژانویه 1912) و 1000 گروه بر له انحلال طلبان و تمام متفقین آنها رأس دادند.
5- به پیش – م.
6- « قفقازی ها » انحلال طلبانی هستند که در کنفرانس انحلال طلبان منعقده در اوت سال 1912 به نمایندگی از طرف سازمان های قفقاز شرکت ورزیدند.
7- گروه هفت نفری، هفت نفر نماینده از منشویک های انحلال طلب بودند که در فراکسیون سوسیال دمکرات در چهارمین دومای دولتی عضویت داشتند.
8- رجوع شود به جلد بیستم کلیات، ص 140-142.
9- گروه شش نفری، شش نماینده از بلشویک ها بودند که در فراکسیون سوسیال دمکرات در چهارمین دومای دولتی عضویت داشتند.
10- لنین مجلس مشاوره کمیته مرکزی حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه با کارمندان حزبی را در نظر دارد که از 23 سپتامبر تا اول اکتبر سال 1913 در ده پورونین جریان داشت. این مجلس مشاوره برای رعایت پنهان کاری مجلس مشاوره «اوت»(یا تابستان) نامیده می شد.
11- « لویتسا » : جناح چپ حزب سوسیالیست خرده بورژوازی ناسیونالیست لهستان بود که پس از انشعاب سال 1906 صورت فراکسیون مستقلی را به خود گرفت. « لویتسا » ناسیونالیسم را کاملا رد نکرد، ولی از یک سلسله خواست های ناسیونالیستی و شیوه های تروریستی دست کشید. این فراکسیون در مسایل تاکتیکی با منشویک های انحلال طلب روس نزدیک بود و به اتفاق آنها بر ضد بلشویک ها مبارزه می کرد. در سال های نخستین جنگ جهانی اکثریت اعضای « لویستا » خط مشی انترناسیونالیستی را در پیش گرفتند و با حزب سوسیال دمکرات لهستان نزدیک شدند و در دسامبر سال 1918 به اتفاق یکدیگر حزب کمونیست کارگری لهستان را تشکیل دادند.
12- رجوع شود به جلد بیستم کلیات، ص 140-142.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر