سوسیالیسم خرده بورژوائی و سوسیالیسم پرولتری
همراه با وظیفه فوری ما
فهرست :
سخنی کوتاه با خواننده
1- سوسیالیسم خرده بورژوائی و سوسیالیسم پرولتری
2- وظیفه فوری ما
سخنی کوتاه با خواننده
جزوه حاضر حاوی دو رساله از لنین است. رساله اول، «سوسیالیسم خرده بورژوائی و سوسیالیسم پرولتری» ، که در سال 1905 نگاشته شده است، به خوبی نشان می دهد که چگونه انحرافات اس – آرها، این سوسیالیستهای خرده بورژوا، ریشه در تفکر نارودنیکی قدیمی روسیه و رویزیونیسم اروپائی دارد. لنین انحرافات اس – آرها را برشمرده، درک آنها از ماهیت جنبش دهقانی و دید آنارشیستی آنها از انقلاب و نتایج آن را افشا می کند. از این گذشته او در این اثر، که یکی از آثار مهم اوست، دقیقاً وظایف انقلاب دمکراتیک در روسیه را روشن می سازد. اهمیت این اثر، خصوصاً از جهت تدقیق وظایف انقلاب دمکراتیک روسیه از دیدگاه لنین ما را بر آن داشت که به ترجمه آن اقدام کنیم. باشد که ترجمه این اثر به پویندگان راه رهایی طبقه کارگر در شناخت بهتر از انقلاب 1905 روسیه، اعم از آنانکه وضعیت فعلی ایران را به شرایط آن موقع روسیه نزدیک می بینند یا نمی بینند، یاری رساند.
ترجمه این اثر از متن سوئدی انجام شده و سپس با متن انگلیسی مقایسه گردیده است. اگر چه کوشش ما بر این بوده که بهترین ترجمه را از طریق انتخاب نزدیک ترین مفهوم از متون سوئدی و انگلیسی ارائه دهیم، ولی معتقد نیستیم که کار ما بدون نقص بوده است. برای درک بهتر مطلب، در آخر رساله توضیحاتی نیز درباره بعضی اسامی و ترمها آورده ایم.
رساله دوم، «وظیفه فوری ما» ، قبلا در نشریه «آذرخش» در خارج از کشور انتشار یافته بود که ما به دلیل پر ارزش و کمیاب بودنش، اقدام به تکثیر آن کرده ایم. در این اثر لنین لزوم تبدیل مبارزات پراکنده کارگران به مبارزه طبقاتی و نتیجتاً سیاسی طبقه کارگر از طریق سازماندهی این مبارزات و ایجاد انسجام تشکیلاتی نیروهای کارگری و ایجاد حزب مستقل انقلابی و همچنین کار آگاه گرانه در میان طبقه را متذکر می شود.
مسئول اتحادیه دانشجویان ایرانی در استکهلم
سوسیالیسم خرده بورژوائی و سوسیالیسم پرولتری
امروزه در میان آئین های سوسیالیستی گوناگون در اروپا، مارکسیسم آئین غالب است و مبارزه برای برقراری نظام سوسیالیستی تقریباً تنها به شکل مبارزۀ طبقه کارگر تحت رهبری احزاب سوسیال دموکرات انجام می گیرد. ولی این غلبۀ کامل سوسیالیسم پرولتری که بر آموزشهای مارکسیسم استوار است، نه یکباره بلکه درست بعد از مبارزه ای طولانی علیه تمام آئین های منسوخ گوناگون، علیه سوسیالیسم خرده بورژوائی، آنارشیسم و غیره بنا گردید. حدود سی سال پیش از این، مارکسیسم حتی در آلمان هم، که در آن بینشهای انتقالی، آمیخته و التقاطی [اکلکتیستی](1) بین سوسیالیسم خرده بورژوائی و سوسیالیسم پرولتری حاکم بود، تسلط نداشت. در کشورهای رومی، در فرانسه، اسپانیا و بلژیک، این پرودونیسم(2)، بلانکیسم(3) و آنارشیسم بودند که در میان کارگران پیشرو بیشتر رایج بودند و این آئین ها، دیدگاههای خرده بورژواها، و نه پرولترها، را به وضوح بیان می کردند.
چه چیزی موجب این پیروزی سریع مارکسیسم در طول دهه های اخیر شده است؟ درستی دیدگاه های مارکسیستی هر چه بیشتر در جریان پیشرفت تمام جوامع کنونی، از نظر اقتصادی و همچنین سیاسی، از طریق تمام تجربه جنبش انقلابی و مبارزه طبقات تحت ستم تأیید شده است. اضمحلال خرده بورژوازی، دیر یا زود باعث نابودی اجتناب ناپذیر و همه جانبۀ پیشداوری های خرده بورژوازی می گردید، در حالیکه رشد سرمایه داری و تشدید مبارزۀ طبقاتی در جامعه سرمایه داری بهترین تبلیغ [ آژیتاسیون ] برای ایده های سوسیالیسم پرولتری بودند.
طبیعتاَ عقب ماندگی روسیه در اینکه آئین های فرتوت سوسیالیستی زمینۀ مستحکمی در کشور ما به دست آورند نقش داشته است. تمام تاریخ اندیشۀ انقلابی روسیه در ربع قرن گذشته، مبارزۀ مارکسیسم علیه سوسیالیسم خرده بورژوائی نارودنیکی(4) است. در حالیکه رشد سریع و موفقیت قابل ملاحظۀ جنبش کارگری روسیه پیروزی را حتی در روسیه هم از آن مارکسیسم کرده است، از جانب دیگر انکشاف جنبش بدون شک انقلابی دهقانی – به ویژه بعد از قیام مشهور دهقانی در اوکراین در سال 1902(5) – تا حدی به نارودنیسم پیر و سست جان تازه ای داده است. تئوریهای نارودنیسم قدیمی که به کمک اپورتونیسم مدرن اروپائی (رویزیونیسم، برنشتاینیسم(6)، انتقاد از مارکس) تزئین شده است، تمام توشۀ اصلی ایدئولوژیکی به اصطلاح سوسیالیست رولوسیونرها(7) [اس – آرها] را تشکیل می دهد. از این رو مسئله دهقانان در مناظرۀ مارکسیستها هم با نارودنیکهای خالص و هم اس – آرها مسئله ای گرهی است.
نارودنیسم تا حد معینی آئین جامع و منسجمی بود. نارودنیسم سلطۀ سرمایه داری در روسیه، نقش کارگران کارخانه به عنوان مبارزان صف مقدم تمام پرولتاریا، و اهمیت انقلاب سیاسی و آزادی سیاسی بورژوائی را انکار می کرد. نارودنیسم، یک انقلاب سوسیالیستی بلافاصله را که از کمون دهقانی با اقتصاد کشاورزی کوچکش سرچشمه گرفته باشد، موعظه می کرد. اکنون از این تئوری منسجم بیش از تکه پاره هائی باقی نمانده است، ولی برای اینکه بحث های امروزی را درست بفهمیم و برای اینکه نگذاریم این بحث ها به جدال های کم مایۀ پر سر وصدا تبدیل شوند، بایستی همیشه وجود ریشه های عمومی و پایه ای نارودنیکی در اشتباهات اس – آرهایمان را به یاد بیاوریم.
نارودنیک ها انسان آیندۀ روسیه را در سیمای موژیک [دهقان روسی] می دیدند و این نقطه نظر دنبالۀ اجتناب ناپذیر ایمان آنها به خصلت سوسیالیستی کمون دهقانی(8) و عدم اعتقادشان به توسعۀ سرمایه داری بود. مارکسیست ها کارگر را انسان آیندۀ روسیه می دانستند و توسعه سرمایه داری روسیه، هم در کشاورزی و هم در صنعت هر چه بیشتر این نقطه نظر آنها را تأیید کرده است. جنبش کارگری روسیه امروزه موجودیت خود را تثبیت کرده است، ولی در رابطه با جنبش دهقانی، دره ای که نارودنیسم و مارکسیسم را از هم جدا می سازد تا به امروز در تفسیرات مختلف آنها از این جنبش آشکار شده است. برای نارودنیکها جنبش دهقانی به معنی رد مارکسیسم است. این جنبشی است برای یک انقلاب مستقیم سوسیالیستی، این جنبش آزادی سیاسی بورژوائی را به رسمیت نمی شناسد و بر تولید کوچک – و نه بزرگ – کشاورزی استوار است. در یک کلام، از نظر نارودنیک ها جنبش دهقانی، جنبش اصیل، حقیقی و مستقیماَ سوسیالیستی است. اجتناب ناپذیری چنین نتیجه گیریهائی را می توان کاملا با ایمان نارودنیکی به کمون دهقانی و خصلت آنارشیستی نارودنیسم توضیح داد.
از دیدگاه مارکسیستها جنبش دهقانی، جنبشی دموکراتیک – و نه سوسیالیستی – است. درست مثل بقیه کشورها، در روسیه هم جنبش دهقانی لزوماً متحد در انقلاب دمکراتیک است، که در محتوای اقتصادی و اجتماعی خویش بورژوائی می باشد. این انقلاب به هیچ وجه علیه بنیان نظم بورژوائی، علیه تولید کالائی، و یا علیه سرمایه سمت گیری ندارد. برعکس نوک حملۀ خود را علیه روابط کهنۀ رعیتی ماقبل سرمایه داری در روستا و علیه زمین داری اربابی به عنوان تکیه گاه اصلی تمام بقایای اصول سرواژ قرار می دهد. نتیجتاً پیروزی کامل جنبش دهقانی، سرمایه داری را از میان نخواهد برد، بلکه برعکس زمینه وسیع تری برای رشد آن به وجود آورده و رشد خالص سرمایه داری را تسریع و تشدید خواهد کرد. پیروزی کامل قیام دهقانی تنها می تواند دژ مستحکمی برای جمهوری دمکراتیک بورژوائی باشد که در آن مبارزه پرولتاریا علیه بورژوازی برای اولین بار به خالص ترین شکلش رشد می یابد.
در واقع ما دو نقطه نظر متضاد داریم. برای هر کس که بخواهد در عمق اختلافات اصولی اس – آرها و سوسیال دمکراتها وارد شود لازم است که درک روشنی از این دو نقطه نظر داشته باشد. طبق یک دیدگاه جنبش دهقانی جنبشی سوسیالیستی است و از دیدگاه دیگری جنبشی دموکراتیک - بورژوائی. از اینجا معلوم می شود که وقتی اس – آرهای ما برای صدمین بار (مثلا در «رولوسیونایا روسیا» شماره 75) تکرار می کنند که مارکسیست های ارتودوکس مسئلۀ دهقانان را «نادیده گرفته اند»، چه جهالتی از خود بروز می دهند. به چنین جهالتی تنها از یک طریق می توان برخورد کرد: از طریق تکرار مجدد ابتدائی ترین مفاهیم، از طریق تکرار نظرات قدیمی و همیشگی نارودنیکی، و از طریق نشان دادن صد باره و هزار بارۀ اینکه اختلافات واقعی میان ما نه در تمایل یا عدم تمایل به در نظر گرفتن مسئله دهقانان، نه در به حساب آوردن یا نادیده گرفتن آن، بلکه در ارزیابی متفاوت از جنبش دهقانی فعلی و مسئله امروزۀ دهقانان در روسیه است. کسی که می گوید مارکسیست ها مسئله دهقانان در روسیه را «نادیده می گیرند»، اولا مطلقاً یک جاهل سیاسی است. بعد از انتشار کتاب «اختلافات ما»ی پلخانف در بیش از بیست سال پیش، مارکسیست های روسیه در تمام مهم ترین آثار خود قبل از هر چیز وظیفۀ توضیح نادرستی دیدگاه نارودنیکها از مسئلۀ دهقانان روسیه را، به عهده گرفته اند. ثانیاً کسی که می گوید مارکسیستها مسئلۀ دهقانان را «نادیده می گیرند» ثابت می کند که می خواهد از ارزیابی کامل اختلاف نظرات واقعاً اصولی میان ما شانه خالی کند و از پاسخ دادن به این سؤالات که آیا جنبش دهقانی امروزی یک جنبش دموکراتیک بورژوائی است یا نه و اینکه آیا این جنبش به طور عینی علیه بقایای سرواژ مبارزه می کند یا نه طفره رود.
سوسیال رولوسیونرها هرگز به این سؤالات پاسخ روشن و دقیقی نداده اند و قادر هم نیستند بدهند، زیرا آنها به طور ناامید کننده ای میان نظرگاه های نارودنیکی قدیمی و مارکسیستی امروزی در مورد مسئله دهقانان در روسیه دست و پا می زنند. مارکسیست ها می گویند که اس – آرها نقطه نظرات خرده بورژوازی را نمایندگی می کنند (ایدئولوگ های خرده بورژوازی هستند) و درست به این دلیل است که آنها نمی توانند خود را از موهومات خرده بورژوائی و تصورات نارودنیکی در ارزیابی جنبش دهقانی رهایی بخشند.
به این دلیل است که ما باید یک بار دیگر اصول ابتدائی را تکرار کنیم. جنبش دهقانی امروزی در روسیه برای چه چیز مبارزه می کند؟ برای زمین و آزادی. پیروزی کامل این جنبش چه معنائی خواهد داشت؟ بعد از کسب آزادی، این جنبش سلطۀ اربابان و بوروکرات ها را در دستگاه اجرائی دولتی از بین خواهد برد. وقتی زمین به دست آمد، املاک اربابان را به دهقانان خواهد داد. آیا کسب کامل ترین آزادی و سلب کامل مالکیت از اربابان، تولید کالائی را از میان خواهد برد؟ نه. آیا کسب کامل ترین آزادی و سلب کامل مالکیت از اربابان، کشاورزی فردی (خصوصی – م) دهقانان در زمینهای اشتراکی یا «سوسیالیستی شده» را از میان خواهد برد؟ نه. آیا کامل ترین آزادی و سلب کامل مالکیت از اربابان، شکاف عمیقی که دهقان ثروتمند صاحب اسبان و گاوان متعدد را از خوش نشین و کارگر کشاورزی روزمزد جدا می کند، یعنی شکاف میان بورژوازی و پرولتاریای ده را از میان خواهد برد؟ نه. برعکس، هر چه بالاترین قشر اجتماعی (اربابان) بنیادی تر نابود گردد، جدایی طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا عمیق تر می شود. پیروزی کامل قیام دهقانی به طور عینی چه معنائی خواهد داشت؟ این پیروزی قطعاً به بقایای سرواژ خاتمه خواهد داد ولی به هیچ وجه نظام اقتصادی بورژوائی، یا سرمایه داری، و یا تقسیم جامعه به طبقات ثروتمند و فقیر، و بورژوا و پرولتر را نابود نخواهد کرد. چرا جنبش دهقانی امروزی یک جنبش دمکراتیک بورژوائی است؟ زیرا این جنبش سلطۀ اربابان زمین و بوروکرات ها را از میان برمی دارد و یک نظام اجتماعی دموکراتیک بدون تغییر در بنیادهای بورژوائی این جامعۀ دموکراتیک و بدون لغو سلطۀ سرمایه، بنا می کند. یک کارگر آگاه، یک سوسیالیست چگونه باید به جنبش دهقانی امروزی برخورد کند؟ او باید با انرژی هرچه بیشتر از این جنبش پشتیبانی کرده و با انرژی هرچه بیشتر به دهقانان کمک کند تا سلطۀ اربابان و بوروکرات ها را به طور قطعی به دور افکنند. ولی او در عین حال باید به دهقانان توضیح دهد که تنها سرنگونی سلطه اربابان و بوروکرات ها کافی نیست. آنان باید در همان حال که سلطۀ اربابان و بوروکراسی را بر می اندازند خود را برای سرنگونی سلطه سرمایه و قدرت بورژوازی آماده کنند و بدین منظور باید بدون تأخیر آئین کامل سوسیالیستی، یعنی مارکسیستی را آموخت، پرولتاریای ده را برای مبارزه علیه بورژوازی دهقانی و تمام بورژوازی روس متحد کرد، آنها را به هم پیوند داد و سازماندهی کرد. آیا کارگری که آگاهی طبقاتی دارد می تواند مبارزۀ دموکراتیک را به خاطر مبارزۀ سوسیالیستی و یا مبارزۀ سوسیالیستی را به خاطر مبارزۀ دمکراتیک فراموش کند؟ نه. کارگری که آگاهی طبقاتی دارد، درست به این دلیل که رابطۀ بین مبارزۀ دموکراتیک و مبارزۀ سوسیالیستی را درک می کند، خود را سوسیال دمکرات می نامد. او می داند که هیچ راه دیگری جز راه دموکراسی و آزادی سیاسی برای رسیدن به سوسیالیسم وجود ندارد. به این دلیل او برای رسیدن به هدف نهائی – یعنی سوسیالیسم – برای یک دموکراسی واقعی کامل و پیگیر مبارزه می کند. چرا شرایط مبارزه دمکراتیک و سوسیالیستی متفاوتند؟ زیرا کارگران لزوماً متحدین مختلفی در هر یک از این مبارزات دارند. مبارزۀ دموکراتیک را کارگران همراه با بخشی از بورژوازی، خصوصاً خرده بورژوازی به پیش می برند و مبارزۀ سوسیالیستی را کارگران علیه تمام بورژوازی به پیش می رانند. مبارزه علیه اربابان و بوروکرات ها می تواند و باید به همراه تمام دهقانان، حتی دهقانان ثروتمند و میانه حال انجام شود. از سوی دیگر مبارزه علیه بورژوازی و به همین ترتیب علیه دهقانان ثروتمند نیز، تنها همراه با پرولتاریای ده است که می تواند به نحوی شایسته صورت پذیرد. اگر ما همۀ این ابتدائی ترین حقایق مارکسیسم را به یاد داشته باشیم، حقایقی که اس – آرها همیشه ترجیح می دهند از ورود به آنها اجتناب ورزند، آن وقت ارزیابی «آخرین» اعتراضات و مخالفتهائی که آنها علیه مارکسیسم اقامه می کنند مشکل نخواهد بود:
«رولوسیونایا روسیا»(شماره 75) فریاد می زند:«چرا لازم است که اول از دهقانان در کل علیه اربابان و بعد (یعنی همزمان) از پرولتاریا علیه دهقانان در کل پشتیبانی کرد، بجای آنکه یکباره از پرولتاریا علیه اربابان پشتیبانی نمود و این چه ربطی به مارکسیسم دارد؟ فقط خدا می داند.»
این ابتدائی ترین و به طرز بچه گانه ای ساده لوحانه ترین نقطه نظر آنارشیسم است. بشریت قرنها و حتی هزاران سال رؤیای از بین بردن «یکباره» همه انواع استثمار را داشته است. ولی این رؤیاها همچنان به صورت رؤیا باقی ماند تا زمانی که میلیونها استثمارشونده در تمام جهان برای یک مبارزه پیگیر، استوار و همه جانبه و برای تغییر جامعۀ سرمایه داری در مسیر تکامل طبیعی آن، متحد شدند. زمانی که سوسیالیسم علمی مارکس ضرورت تغییر جامعه را به مبارزۀ طبقۀ معینی گره زد، برای اولین بار رؤیاهای سوسیالیستی به مبارزۀ سوسیالیستی میلیونها انسان تبدیل شد. خارج از مبارزۀ طبقاتی، سوسیالیسم عبارتی پوچ و یک رؤیائی ساده لوحانه است. و در روسیه ما شاهد دو نوع مختلف مبارزه که توسط دو نیروی اجتماعی متفاوت انجام می شود هستیم. پرولتاریا علیه بورژوازی، هر جائی که روابط تولیدی سرمایه داری وجود داشته باشد (که وجود دارد و برای اطلاع اس – آرهایمان حتی در کمون های دهقانی یعنی در زمین هائی هم که طبق تعبیر آنها صد درصد «سوسیالیستی» شده) می جنگد و دهقانان به عنوان قشری از خرده مالکان و خرده بورژواها، علیه تمام بقایای سرواژ، علیه اربابان و بوروکرات ها مبارزه می کنند. تنها کسانی که از اقتصاد سیاسی و تاریخ انقلابات جهانی کاملا پرت هستند، نمی توانند میان این دو جنگ متفاوت و با جهت های گوناگون اجتماعی فرق بگذارند. چشم های خود را به کمک لغت «یکباره» در مقابل اختلاف میان این دو جنگ بستن، به معنی سر خود را در برف فرو کردن و فاصله گرفتن از هر تحلیل واقعیت است.
اس – آرها که انسجام نظرات نارودنیکی قدیمی را از دست داده اند، حتی بسیاری از آموزشهای نارودنیکها را هم فراموش کرده اند. «رولوسیونایا روسیا» در همانجا می نویسد: «آقای لنین با پشتیبانی از دهقانان برای سلب مالکیت از اربابان زمین ناآگاهانه به برقراری یک اقتصاد خرده بورژوائی بجای اقتصاد نابود شده و به شکلهای کم و بیش توسعه یافتۀ کشاورزی سرمایه داری کمک می کند. آیا این یک گام به پس از نقطه نظرات ارتودوکس مارکسیستی نیست؟»
آقایان شما باید خجالت بکشید! چرا شما آقای و.و. خودتان را فراموش کرده اید؟ کتاب «سرنوشت سرمایه داری» او و «طرحها و مطالعات»(9) نیکولای ان و بقیه منابع فکری خود را ورق بزنید. آن وقت به یاد خواهید آورد که کشاورزی زمین های اربابی در روسیه ترکیبی از شیوه های سرمایه داری و سرواژ است. آن وقت خواهید فهمید که نظام اقتصادی مبتنی بر اجارۀ کارگر وجود دارد که باقی مانده مستقیم نظام بیگاری است. اگر شما به خود زحمت بدهید و به کتاب اصیل مارکسیستی ای مثلا جلد سوم «سرمایه» مراجعه کنید، خواهید فهمید که نظام بیگاری در هیچ جائی جز به کمک کشاورزی خرده بورژوائی دهقانی توسعه نیافته و هرگز هم نمی توانسته توسعه بیابد به کشاورزی سرمایه داری تبدیل شود(10). شما در کوششتان برای بر باد دادن مارکسیسم به شیوه های بسیار عقب مانده ای متوسل می شوید، به شیوه هایی که مدت ها پیش افشا شده اند. شما گستاخانه این برداشت فوق ساده گرایانه را که تولید بزرگ کشاورزی مبتنی بر نظام بیگاری مستقیماً ناشی از تولید بزرگ کشاورزی سرمایه داری است، به مارکسیسم نسبت می دهید! شما چنین استدلال می کنید که چون بازده املاک اربابی بیشتر از بازده مزارع دهقانان است، پس سلب مالکیت از اربابان یک گام به پس است. این طرز استدلال یک بچه مدرسه کلاس 4 است. کمی فکر کنید آقایان من، آیا جدا کردن زمینهای کم محصول دهقانان از زمینهای پرمحصول اربابان در دوران لغو اصول سرواژ «یک گام به پس» نبود؟
اقتصاد زمینداری بزرگ امروزی در روسیه ترکیبی از شکل سرمایه داری و فئودالی است. امروز مبارزۀ دهقانان علیه اربابان، به طور عینی مبارزه ای علیه بقایای اصول سرواژ است ولی کوشش برای آنکه همۀ حالات خاص را شمرده و با ترازوی داروخانه دقیقاً وزن کنیم تا بفهمیم که کجا مالکیت سرواژ واقعاً تمام می شود و سرمایه داری خالص به میدان می آید، به معنی آن است که پدانتیسم(11) خود را به مارکسیسم نسبت دهیم. وقتی که ما چیزی را از یک مغازه کوچک می خریم نمی توانیم حساب کنیم که کدام قسمت قیمت ارزش - کار است کدام قسمت کلاهبرداری است و غیره. ولی آیا این به معنی نفی تئوری ارزش - کار است؟
اقتصاد زمینداری بزرگ امروزی در روسیه، ترکیبی از شکل سرمایه داری و سرواژ است. اما این فقط پدانتیست ها هستند که از این واقعیت چنین نتیجه گیری می کنند که ما در هر حالت خاص باید هر جنبه جزئی را امتحان کنیم، بشماریم و در دسته بندی اجتماعی خودش ثبت نمائیم. این فقط خیال پردازان هستند که از این واقعیت می توانند چنین نتیجه گیری کنند که تمایز بین این دو جنگ اجتماعی که هدف گیری های متفاوتی دارند، غیرضروری است. تنها نتیجه گیری درست این است که ما باید در برنامه مان و در تاکتیکمان مبارزۀ خالص پرولتری علیه سرمایه داری را با مبارزۀ دموکراتیک عمومی (و مبارزۀ عام دهقانی) علیه فئودالیسم ترکیب کنیم.
هر چه اشکال سرمایه داری در کشاورزی نیمه فئودالی اربابی امروزی بیشتر توسعه یابد، لزوم سازماندهی مستقیم بلافاصله پرولتاریای ده بیشتر می شود، زیرا این امر کمک می کند هر تضاد خالص سرمایه داری یا پرولتری، در هر جریان مصادره ای که صورت می گیرد، هر چه سریعتر ظاهر شود. هر چه جنبه های سرمایه دارانه در کشاورزی اربابی بیشتر بشود، ضبط دمکراتیک اموال اربابان با سرعت بیشتری یک مبارزۀ واقعی برای سوسیالیسم را برمی انگیزاند و نتیجتاً خطر ایده آل جلوه دادن تحولات دمکراتیک به کمک لغت «سوسیالیزه کردن» هر چه بیشتر می شود. این نتیجه ای است که از واقعیت مخلوط بودن روابط سرواژ و سرمایه داری در اقتصاد زمینداری بزرگ ناشی می شود.
بنابراین مبارزۀ خالص پرولتری را باید با مبارزه عمومی دهقانی درهم آمیخت، ولی آنها هرگز نباید یکی گرفته شوند. باید از مبارزۀ عمومی دموکراتیک و مبارزۀ عمومی دهقانی پشتیبانی کرد، ولی بدون آنکه با این مبارزه غیرطبقاتی جوش خورد، بدون آنکه این مبارزه را با لغات دروغین از نوع «سوسیالیزه کردن» ایده آل جلوه داد، بدون آنکه برای یک لحظه لزوم سازماندهی پرولتاریای شهر و ده در یک حزب طبقاتی کاملا مستقل، در حزب سوسیال دمکرات را فراموش کرد. این حزب در حالی که از پیگیرترین دمکراسی به منتهای درجه پشتیبانی می کند، هرگز به خود اجازه نخواهد داد با رؤیاها و تجربیات ارتجاعی «مساوات» در چارچوب نظام تولید کالائی، از راه انقلاب منحرف شود. مبارزۀ دهقانان علیه زمینداران بزرگ امروز مبارزه ای انقلابی است، ضبط زمین های زمینداران بزرگ در مرحلۀ فعلی رشد سیاسی و اقتصادی، از همه جهات انقلابی است، و چنین اقدام دموکراتیک انقلابی ای مورد پشتیبانی ما است. اما چنین اقدامی را «سوسیالیزه کردن» خواندن، خود و مردم را در مورد امکان مالکیت «متساوی» زمین تحت روابط اقتصادی کالائی فریب دادن، اینها تخیلات ارتجاعی خرده بورژوائی است و ما اینها را به سوسیال - ارتجاعیها محول می کنیم.
نوشته شده توسط لنین
مندرج در «پرولتاری» شماره 24
7 نوامبر (25 اکتبر) 1905
یادداشتها
1- اکلکتیستی : تفکر غیرمستقلی که از تئوری ها و بینش ها و شیوه های متفاوت و گاه متضاد بر اساس معیار معینی دستچین و در کنار هم قرار داده شده است: التقاطی.
2- پرودونیسم : منتسب به پ.ژ. پرودون (1809-1865)، او سوسیالیست خرده بورژوا و آنارشیست فرانسوی بود که به رغم انتقاد از مالکیت بورژوازی بزرگ و دولت، مالکیت خصوصی را به طور اعم رد نمی کرد و رهائی از فقر، تبعیض، استثمار و دیگر نابرابری های اجتماعی جامعۀ سرمایه داری را در لغو روابط سرمایه داری نمی دانست.
3- بلانکیسم : جریانی در جنبش سوسیالیستی فرانسه است که توسط انقلابی استوار و خستگی ناپذیر، لوئی اگوست بلانکی (1805-1881) رهبری می شد. او نمایندۀ سوسیالیسم تخیلی بود که رهائی بشریت از استثمار را نه از طریق مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا، بلکه از طریق توطئه یک اقلیت کوچک روشنفکری می دید.
4- نارودنیسم : منتسب به نارودنیکها (خلقیون) است که یک جریان پوپولیستی خرده بورژوائی در جنبش انقلابی روسیه در سالهای 1860-1870 بود و توسعۀ روابط سرمایه داری را نفی می کرد و تنها نیروی انقلابی را دهقانان می شناخت.
5- در اواخر ماه مارس و اوایل ماه آوریل سال 1902، شورش عظیمی توسط دهقانان پولتاوا علیه حاکم خارکوف در اوکراین به وقوع پیوست. علت این شورش وضع شدیداً خراب دهقانان بود که قحطی و گرسنگی آنرا بد تر کرده بود. دهقانان به زمین ها و باغ های اربابان حمله کردند، مواد غذائی و لوازم زندگی آنها را ضبط کردند و خواستار تقسیم زمین های اربابان شدند. این جنبش عاقبت به شدت سرکوب گشت.
6- برنشتاینیسم : جریان فرصت طلبانه در سوسیال دمکراسی بین المللی، که در اواخر قرن 19 در آلمان ظاهر شد و نام خود را از ادوارد برنشتاین (1850-1932)، رویزیونیست و رهبر سوسیال دمکراسی آلمان و راست ترین جناح انترناسیونال دوم گرفت. برنشتاین علیه مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر و دیکتاتوری پرولتاریا خرابکاری می کرد. او از همکاری میان پرولتاریا و بورژوازی و شعار رسوای «جنبش همه چیز، هدف نهائی هیچ» دفاع می نمود، و این به آن معنی بود که مبارزۀ انقلابی برای سوسیالیسم بایستی با مبارزه برای اصلاحات در چارچوب دولت بورژوائی عوض می شد.
7- سوسیالیست رولوسیونرها (اس – آرها) : یک حزب خرده بورژوائی بود که در سال های 1901-1902 در روسیه تشکیل شد و ارگان رسمی اش «رولوسیونایا روسیا» (روسیۀ انقلابی) در سالهای 1900-1905 و یک نشریه دیگر بود.
8- کمون دهقانی : انجمن دهقانی در روسیه بود که سرف های وابسته به زمین در آن جمع شده و به کمک ریش سفید کمون (و اغلب کشیش محل) کارهای عمومی را میان خود تقسیم می کردند. کمون های دهقانی شکل ابتدائی کلکتیویسم بودند و غالباً در آنها از حرکت سیاسی و بحث سیاسی خبری نبود.
9- «و.و.» اسم مستعار و. وورونتسوف، نویسندۀ کتاب «سرنوشت سرمایه داری در روسیه» و «نیکلای ان» اسم مستعار ن. دانیلسن، نویسندۀ کتاب «طرح های اقتصاد ماقبل رفرم ما» است. هر دو این نویسنده ها از ایدئولوگ های نارودنیسم لیبرال در دهه های 1880 و 1890 بودند.
10- «سرمایه»، کارل مارکس، جلد 3 ، فصل 47 تکوین استثمار سرمایه داری در کشاورزی.
11- پدانتیست و پدانتیسم : پدانتیست کسی است که سعی می کند قواعد کتابی و تئوریکی خود و پیشداوریه ای مجرد خود را مصراً به کار ببرد و پراتیک را با آن انطباق دهد، الگوساز و کپیه بردار. این نوع تفکر را پدانتیسم می گویند.
وظیفه فوری ما
جنبش کارگری روسیه در حال حاضر در یک دوران گذار به سر می برد. آغاز شکوهمند سازمان های کارگری سوسیال دموکراتیک روسیه در مناطق غربی، سن پترزبورگ، مسکو، کیف و دیگر شهرها با تأسیس «حزب کارگر سوسیال دمکراتیک روسیه» (در بهار سال 1898) به پایان رسید. به نظر می رسد سوسیال دمکراسی روسیه با برداشتن این گام عظیم به پیش در حال حاضر همۀ توانش را برای یک مدت زمان معین مورد استفاده قرار داده و به کار پراکنده پیشین سازمانهای جداگانه محلی بازگشت نموده است. حزب موجودیت خود را از دست نداده، او فقط در خود فرو رفته تا نیرویش را جمع کند و امر اتحاد کلیه سوسیال دمکراتهای روس را بر اساس محکمی استوار نماید. تحقق بخشیدن بدین اتحاد، تدارک شکل متناسب برای آن، رهانیدن کامل خود از انزوای تنگ نظرانۀ محلی – این مبرمترین و نزدیکترین وظیفه سوسیال دمکراتهای روس است.
ما همگی در اینکه وظیفۀ ما سازماندهی مبارزه طبقاتی پرولتاریا است وحدت نظر داریم. اما مبارزه طبقاتی چیست؟ آیا اگر کارگران یک کارخانه، یا یک حرفه به تنهایی علیه کارفرما یا کارفرمایان خویش مبارزه کنند این مبارزه، مبارزه ای طبقاتی است؟ خیر. این فقط نطفه ضعیفی برای آن است. مبارزه کارگران آنگاه مبارزه طبقاتی می شود که کلیۀ نمایندگان پیشرو مجموعۀ طبقه کارگر سراسر کشور آگاهی یابند که طبقه کارگر واحدی هستند، و مبارزه را نه علیه کارفرمایان منفرد، بلکه علیه کل طبقۀ سرمایه داران و علیه دولت پشتیبان این طبقه به پیش ببرند. تنها زمانی که هر فرد کارگری آگاهی یابد که جزئی از کل طبقه کارگر است، تنها زمانی که این واقعیت را بفهمد که هر مبارزۀ کوچک روزمره اش علیه کارفرمایان منفرد و مأموران دولتی منفرد مبارزه علیه کل بورژوازی و علیه کل دولت است، تنها در چنین صورتی مبارزۀ او مبارزه طبقاتی است. «هر مبارزه طبقاتی یک مبارزه سیاسی است» - این گفته مشهور مارکس را نبایستی چنین فهمید که هر مبارزه کارگران علیه کارفرمایان همواره یک مبارزه سیاسی خواهد بود. این گفته بایستی چنین فهمیده شود که مبارزۀ کارگران علیه سرمایه داران ضرورتاً تا آن اندازه که مبدل به مبارزۀ طبقاتی می شود، به همان اندازه مبارزۀ سیاسی می گردد. وظیفه سوسیال دمکراسی درست در این نهفته است که از طریق سازماندهی کارگران، از طریق تبلیغ و ترویج در میان آنان، مبارزۀ خودانگیخته آنان را علیه سرکوبگران به مبارزه ای علیه همه طبقه، به مبارزۀ یک حزب مشخص سیاسی برای آرمانهای مشخص سیاسی و سوسیالیستی تبدیل نماید. یک چنین وظیفه ای تنها از طریق کار محلی نمی تواند انجام پذیرد.
کار سوسیال دمکراتیک محلی ما تاکنون به سطح بالائی رسیده است. بذر ایده های سوسیال دمکراتیک در همه جای روسیه افشانده شده است. اعلامیه های کارگری – این اولین شکل ادبیات سوسیال دمکراتیک – هم اکنون برای همه کارگران روسیه، از پترزبورگ تا کراسنویارسک و از قفقاز تا اورال، آشنا هستند. کمبود کنونی ما همین وحدت بخشیدن به کلیۀ کارهای محلی در کار یک حزب واحد است. نقصان عمدۀ ما، که برای رفع آن بایستی تمام نیروی خود را به کار گیریم، خصلت محدود و «آماتوری» [غیر حرفه ای] فعالیت محلی است. در اثر این خصلت آماتوری، بسیاری از تظاهرات جنبش کارگری در روسیه رویداد هائی صرفاَ محلی باقی می مانند و تا حد زیادی اهمیت خود را بمثابۀ سرمشق تمامی سوسیال دمکراسی روسیه، به عنوان یک مرحله از کل جنبش کارگری روسیه از دست می دهند. در اثر این فعالیت آماتوری آگاهی بر اشتراک منافع کارگران در سراسر روسیه به میزان کافی در میان آنها نفوذ نمی کند، [کارگران] مبارزه خود را به میزان کافی با افکار سوسیالیسم روسی و دمکراسی روسی پیوند نمی دهند، در اثر این فعالیت آماتوری نظریات مختلف رفقا پیرامون مسائل تئوریک و علمی آشکارا در یک ارگان مرکزی مورد بحث قرار نمی گیرند، به طراحی یک برنامه حزبی مشترک و تاکتیک مشترک کمک نمی نمایند، بلکه در محافل مطالعاتی ِ محدود ناپدید می گردند و یا به افراط بیش از حد در ویژگی های محلی و یا اتفاقی منتهی می شوند. ما از این فعالیت آماتوری دیگر سیر شده ایم! ما به اندازه کافی پخته هستیم تا به عمل مشترک، به تدارک یک برنامه حزبی مشترک، به بحث مشترک درباره تاکتیک و سازمان حزب خود گذار نمائیم.
سوسیال دمکراسی روسیه کار بسیاری در انتقاد به تئوری های انقلابی و سوسیالیستی کهن انجام داده است؛ او خود را به نقد و تدوین تئوری محدود ننمود؛ او ثابت کرد که برنامه اش در هوا معلق نیست، بلکه با یک جنبش وسیع خود بخودی در میان خلق، یعنی در میان پرولتاریای کارخانه، تناسب دارد. فعلا برای او هنوز قدم بسی مشکل، اما در عوض قدم بسیار مهم بعدی باقی می ماند: اینکه سازمان این جنبش را منطبق با شرایط ما به وجود آورد. سوسیال دمکراسی به خدمتگزاری ِ ساده به جنبش کارگری محدود نمی شود: سوسیال دمکراسی «تلفیق سوسیالیسم و جنبش کارگری» است (برای اینکه تعریف ک. کائوتسکی، که ایده های اصلی «مانیفست کمونیست» را بازگو می کند، به کار بریم)؛ این وظیفه سوسیال دمکراسی است که آرمانهای مشخص سوسیالیستی را به درون جنبش خودانگیخته کارگری منتقل نماید، آن را با اعتقادات سوسیالیستی که باید بر زمینه علم مدرن استوار باشند، پیوند دهد، آن را با یک مبارزۀ منظم سیاسی برای دمکراسی به عنوان یک وسیله جهت تحقق بخشیدن به سوسیالیسم پیوند بزند، در یک کلام، این جنبش خودانگیخته را با فعالیت حزب انقلابی به صورت یک کل تجزیه ناپذیر ترکیب نماید. تاریخ سوسیالیسم و دمکراسی در اروپای غربی، تاریخ جنبش انقلابی روس، تجارب جنبش کارگری ما – اینها مادّه ای است که باید بر آن تسلط یابیم تا سازمان هدفمند و تاکتیک هدفمندی برای حزب خویش به وجود آوریم. البته «تجزیه و تحلیل» این مادّه باید مستقلا انجام پذیرد، زیرا مدل آماده را هیچ کجا نخواهیم یافت: از یکسو جنبش کارگری روسیه در شرایط کاملا متفاوتی نسبت به جنبش کارگری اروپای غربی به سر می برد، راه دادن هر گونه توهمی به خود در این باره بسیار خطرناک خواهد بود. از سوی دیگر سوسیال دمکراسی روسیه با احزاب انقلابی گذشته تفاوت بسیار مهمی دارد، آنچنان که ضرورت آموختن از پیشگامان قدیمی فن انقلابی و مخفی در روسیه (ما این ضرورت را بدون هیچگونه تردیدی تأیید می کنیم)، به هیچ وجه این وظیفه ما را از میان نمی برد که آنان را نقادانه بررسی کنیم و سازمان خود را مستقلا به وجود آوریم.
هنگام طرح این وظیفه، دو مسئله عمده با تأکید خاص بروز می کند: 1- چگونه می توان ضرورت آزادی کامل برای فعالیت های محلی سوسیال دمکراتیک را با ضرورت تشکیل یک حزب واحد – و بنابراین دارای مرکزیت [سانترالیستی] – تلفیق نمود؟ سوسیال دمکراسی تمام نیرویش را از جنبش خود بخودی طبقه کارگر، که در مراکز مختلف صنعتی به صورت های مختلف و در زمان های مختلف تظاهر می یابد کسب می کند، فعالیت محلی سازمانهای سوسیال دمکراتیک بنیاد مجموعۀ فعالیت حزبی است. اما اگر این فعالیت «آماتورهای» منفرد باشد، اجازه نداریم اینگونه فعالیت را – اگر دقیق و جدی سخن بگوئیم – سوسیال دمکراتیک بنامیم، زیرا این دیگر سازماندهی و رهبری مبارزۀ طبقاتی پرولتری نخواهد بود. 2- چگونه می توان کوشش سوسیال دمکراسی را جهت تبدیل شدن به یک حزب انقلابی که مبارزه برای آزادی سیاسی را هدف عمدۀ خویش می سازد، با این امر تلفیق دهیم که سوسیال دمکراسی پرداختن به توطئه های سیاسی را قاطعانه مردود می شمارد، که سوسیال دمکراسی مصممانه این را رد می کند که «کارگران را به باریکادها فراخواند» (مطابق نقل قول صحیح پ.ب. اکسلرود) یا به طور کلی تحمیل این یا آن «نقشه» به کارگران را برای حمله به حکومت که دسته ای از انقلابیون طراحی کرده باشند مردود می شمارد؟
سوسیال دمکراسی روسیه کاملاَ حق دارد معتقد باشد که راه حل تئوریک این مسائل را ارائه کرده است، تأمل کردن روی این نکته، به مفهوم تکرار آن مسائلی خواهد بود که در مقاله «برنامه ما» گفته شده اند. اکنون مسئله بر سر راه حل عملی این مسائل است. یک چنین راه حلی نمی تواند توسط یک فرد یا یک گروه واحد داده شود – تنها فعالیت سازمان یافته کل سوسیال دمکراسی قادر به ارائه آن است. ما معتقدیم که در حال حاضر مبرم ترین وظیفه حل کردن این مسائل است، و اینکه به خاطر این مقصود باید ایجاد یک ارگان حزبی منظم الانتشار و دارای ارتباط فشرده با همه گروههای محلی را هدف فوری خود قرار دهیم. ما معتقدیم که تمام فعالیت سوسیال دمکراتها در سراسر دوران بعدی باید مصروف سازماندهی این امر گردد. بدون یک چنین ارگانی کار محلی فعالیت «آماتوری» کوته نظرانه باقی می ماند. تأسیس حزب، اگر نمایندگی راستین این حزب در یک نشریه مشخص سازماندهی نشود، عمدتاً حرف پوچی می ماند. آن مبارزه اقتصادی، که توسط یک ارگان مرکزی متحد نگردد، نمی تواند تبدیل به مبارزه طبقاتی همه پرولتاریای روس شود. رهبری مبارزه سیاسی، هنگامی که حزب به مثابۀ یک کل پیرامون همۀ مسائل مربوط به سیاست موضع نگیرد و مظاهر گوناگون مبارزه را هدایت ننماید، غیرممکن است. سازماندهی نیروهای انقلابی، منضبط کردنشان و بسط تکامل تکنیک انقلابی بدون طرح همۀ این مسائل در یک ارگان مرکزی، بدون تدارک جمعی اشکال و قواعد معین پیشبرد کارها، بدون برقراری مسئولیت هر عضو حزب در برابر مجموعۀ حزب – که از طریق ارگان مرکزی به وجود می آید – غیرممکن هستند.
هنگامی که ما از این ضرورت سخن می گوئیم که همۀ نیروهای حزب، همه نیروهای نویسندگی، همه توانائی های سازماندهی، همه وسائل مادی و غیره را جهت تأسیس و هدایت صحیح یک ارگان مجموعه حزب تمرکز بخشیم، به هیچ وجه بدان نمی اندیشیم که انواع دیگر فعالیت، مثلا تبلیغات محلی، تظاهرات، تحریم، پیگرد جاسوسان، کار زار سخت به ضد این یا آن نمایندۀ بورژوازی و دولت، اعتصابات اعتراضی و از این قبیل را به دست فراموشی بسپاریم. برعکس، ما معتقدیم که همه انواع این فعالیتها بنیاد فعالیت حزب را تشکیل می دهند، ولی بدون وحدتشان از طریق ارگان کل حزب همۀ این اشکال مبارزه انقلابی نه دهم اهمیت خود را از دست می دهند و به جمع آوری تجارب مشترک حزب، به ایجاد یک سنت حزبی و ادامه کاری حزبی رهنمون نمی گردند، ارگان حزبی نه تنها با این فعالیت رقابت نخواهد نمود، بلکه تأثیر عظیمی را در گسترش، تحکیم و سیستم بندی آن بجای خواهد گذاشت.
ضرورت تمرکز همۀ نیروها در خدمت سازماندهی یک ارگان حزبی منظم الانتشار و منظم التوزیع، ناشی از وضعیت ویژه سوسیال دمکراسی روسیه است، که با وضعیت سوسیال دمکراسی دیگر کشورهای اروپائی و احزاب کهن انقلابی روسیه تفاوت دارد. کارگران آلمان، فرانسه و غیره دارای وسائل بسیار دیگری به غیر از روزنامه، جهت انعکاس عمومی فعالیتهای خود، وسائل دیگری، جهت سازماندهی جنبش هستند: فعالیت پارلمانی و تبلیغات انتخاباتی، گرد همائی های عمومی و شرکت در نهادهای عمومی محلی (شهری و روستائی)، فعالیت آشکار اتحادیه های (حرفه ها، اصناف) و مانند آن. در کشور ما – تا هنگامی که آزادی سیاسی را به چنگ نیاورده ایم – باید یک روزنامه انقلابی، که بدون آن در کشور ما هیچگونه سازماندهی همه جانبۀ کل جنبش کارگری ممکن نیست، به عنوان جانشین همه این وسائل، و واقعاً همه اینها به خدمت گرفته شود. به توطئه چینی اعتقاد نداریم، ماجرا جوئی های انقلابی منفرد را جهت سرنگونی دولت رد می کنیم. سخنان لیبکنشت یکی از پیش کسوتان سوسیال دمکراسی آلمان بمثابۀ شعار عملی کارمان به کارمان می آید:
« آموختن، تبلیغ کردن، سازماندهی کردن » (آموزش، تبلیغ، سازماندهی*) و در محور این فعالیت می تواند و باید تنها ارگان حزبی باشد.
اما آیا سازماندهی یک چنین ارگانی ممکن و تحت چه شرایطی ممکن است برای اینکه به درستی و تا حدودی دائمی کار کند؟ در این مورد دفعه بعد سخن خواهیم گفت.**
* لنین این جملات را به آلمانی نقل کرده است.
** لنین سه مقاله «برنامۀ ما» ، «وظیفۀ فوری ما» و «یک مسئلۀ مبرم» را به همراه نامه ای به هیئت تحریریه در سال 1899 برای روزنامه رابوچایا گازتا ارسال کرده بود ولی این مقالات در آن زمان به چاپ نرسیدند. نخستین چاپ این مقالات در سال 1925 انجام شد.
سال 1899
کلیات آثار لنین - جلد چهارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر